*********◄►*********
وقتی شما در یک رابطه عاطفی قرار میگیرید، خودتان در خودتان به چند بخش تقسیم میشوید
خودی که دوست دارد محبت کند؛ ببوسد، آغوش بگیرد، گل بخرد، سورپرایز کند، پیام محبتآمیز بفرستد
خودی که دوست دارد محبت ببیند؛ یعنی همهی مواردی که در گزینهی یک گفته شد
خودی که حمایت میکند، احترام میگذارد
خودی که دوست دارد مورد پشتیبانی قرار بگیرد، مثلا اگر کسی یا جمعی علیه او بلند شدند، خیالش راحت باشد که دست کم این یک نفر، با من است
خودی که وفادار است، متعهد است. توقع دارد همه مردم، ترکیب دو نفرهی آنها را ببینند تا به این ترتیب هم خودش پیشنهاد جدیدی دریافت نکند و هم طرف مقابل
خودی که میخواهد تعهد و وفاداری را نسبت به خودش احساس کند. خودی که دوست دارد تمایلی که در گزینهی پنج قید شد در پارتنرش هم وجود داشته باشد
پایان یک رابطه چه زمانی اتفاق میافتد؟
زمانی که: هیچ یک از موارد ذکر شده در گزینهی دو وجود ندارد
انگیزهای برای گزینه سه باقی نمانده است
خلاء گزینه چهار به شدت احساس میشود
توقع قید شده در گزینه پنج آنقدر بعید است که خنده دار شده
مورد بسیار مهم گزینه شش مدتهاست که از اساس وجود ندارد
اما چه میشود که در میانهی یک دورهی قطع ارتباط دلتان میخواهد دوباره احمق شوید و به رابطه برگردید؟
پاسخ ساده است: شما دلتان برای آن «خود گزینه یک» تنگ شده. هیچ اشکالی هم ندارد، شما انسان هستید و به خودتان سخت نگیرید. اما یادتان بماند؛ در آن ارتباط شما تنها یک ششم ِ خودتان را در اختیار داشتید. و کسی میتواند بگوید عزت نفس دارد که از خیر هیچ کدام از شش گزینهی قید شده برای «خود»اش، نگذرد
سارا کنعانی