♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
روبروی پنجره آپارتمان ما، یک پنجره هست که دوتا بچه که خواهروبرادرند ازپنجره با پسرمن صحبت می کنند. آمار کارتونها، اسباب بازیها و حتا دسشویی رفتن هم رو دارند
هفته پیش به بهانه تولد دخترک رفتیم و برای هردوشون کتاب هدیه بردیم . برای اولین بار از نزدیک دیدیمشون
به مامانشون شماره دادم و شماره گرفتم.امشب پیتزا سفارش دادیم وطبق معمول پسرم دوید پشت پنجره و خبررسانی کرد
مامانشون زنگ زد که لطفا برای ماهم سفارش بدین و گفتم چشم.هرسه تا پشت پنجره منتظر نشستند
پیک که رسید مامان اونها یک سبد انداخت پایین که آقای پیک از پله نره بالا
(آسانسور ندارن)
پیک پیتزای اونها رو گذاشت داخل سبد و اومد داخل حیاط ما. هرسه تا بچه از خوشحالی دست می زدند و می خوندند:پیتزا پیتزا
آقای پیک هم جعبه هارو گذاشت روی سرش و شروع کرد به رقصیدن
حال هممون قشنگ شد حتا درخت توی کوچه،حتاپیتزاهای توی سبد که داشتند از پنجره بالا کشیده می شدند
سیمای زنی در دور دست