فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Author Archives: ستار

    ستار

    About ستار

    زندگی صحنه ی یکتـــــــــــای هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواندو از صحنه رود .... صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد

    کرونا


    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    *اطلاعات مربوط به بیمارانی که در بیمارستان بهبود می یابند *

    هر روز در آنجا هستیم

    1. ویتامین
    C-1000
    مصرف کنید
    2. ویتامین ایی
    3. بین ساعات 10:00 – 11:00 از نور خورشید به مدت 15-20 دقیقه استفاده کنید
    4. روزانه یک تخم مرغ استفاده کنید
    5. استراحت کنید. 7-8 ساعت حداقل بخوابید
    6. روزانه 1.5 لیتر آب بنوشید و در هر وعده اب باید گرم باشد _ نه سرد
    این همان کاری است که ما در بیمارستان انجام می دهیم

    این به ما می گوید که
    pH
    ویروس کرونا از 5.5 تا 8.5 متغیر است

    آنچه ما باید برای از بین بردن ویروس کرونا انجام دهیم ، مصرف غذاهای قلیایی است که سطح
    pH
    بیشتری از تحمل ویروس دارند

    بعضی از آنها


    * لیمو – pH 9.9
    * آهک – 8.2 pH
    * آووکادو – 15.6 pH
    * سیر – 13.2 pH *
    * انبه – ساعت 8.7
    * نارنگی – 8.5pH
    * آناناس – 12.7 pH
    * دندلیون- 22.7 pH
    * پرتقال- 9.2 pH

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    از کجا بفهمیم کرونا ویروس داریم؟

    یک. خارش در گلو
    دو. گلو خشک
    سه. سرفه خشک
    چهار- درجه حرارت بالا
    پنج- تنگی نفس
    شیش. از بین رفتن بو و مزه

    بنابراین وقتی به این موارد توجه دارید سریع آب گرم را با آبلیمو مصرف کنید و بنوشید

    این اطلاعات را فقط برای خودتان نگه ندارید
    به همه خانواده و دوستان خود هدیه کنید مراقب باشید در امان باشید
    ضمن قبولی طاعات وعبادات. ان شاءالله همیشه سالم وتندرست باشید

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    *درمان ساده کرونا ویروس بدون دارو*
    👈🏻 *اگر کرونا گرفتیم باید چکار کنیم؟*

    🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴

    اولا به بیمارستان نروید حتی برای تست، فرض کنید تست مثبته،دلیلش در آخر این متن اومده،حالا درمان👇🏻

    درمان اساسا بر اساس نقطه ضعف ویروس صورت میگیرد که در کتاب میکروب شناسی جاوتز به این نقطه ضعف ویروسها اشاره شده که اساس درمان اکثر بیماریهای ویروسی و حتی بیماریهایی مثل سرطانهای وابسته به ویروسهاست مثل پاپیلوما ویروس و هرپس سیمپلکس و …
    اکثر ویروسه در ۵۶ درجه سانتیگراد از بین میروند میکروبشناسی جاوتز

    در هنگام بیماری چرا تب میکنیم؟ زیرا با افزایش درجه حرارت از ۳۶/۵ و ۳۷ درجه به ۳۸ تا ۴۰ درجه , بدن محیط رشد باکتریها و ویروسها و سایر عوامل بیماریزا را محدود کرده و به کمک سیستم ایمنی آنرا از بین میبرد

    پس بجز در نوزادان و کودکان که تب بالا برایشان خطر دارد و نیز افراد سالخورده که بیماری قلبی و زمینه ای دارند لطفا از تب بر و مسکن و انواع کورتونها(سرکوب کننده های ایمنی بدن)استفاده نکنید تا بدن بتواند با میکروبها مقابله کند

    اگر بتوان بطور مصنوعی و موضعی دمای اندام و دستگاهی از بدن مثلا دستگاه تنفس را بالا برد به سرعت بیماری کنترل میشود

    مراحل درمان عملی که شاخ غول اکثر ویروسها از جمله ویروس کرونا را میشکند واز پای در میآورد

    یک-با اولین احساس سوزش در گلو باید مانع تکثیر ویروس شد باید به بدن کمک کنیم تا خیلی زودتر درمان شویم چگونه؟

    با مقداری آب نمک داغ غرغره کنید و با بلند کردن سر ،بسته به تحمل شخص، آب نمک را در گلو نگه دارید تا داغی آن اثر کند حدود یک دقیقه. با انجام این کار تا دو ساعت و بیشتر از سوزش گلو، خلاص میشوید و با ادامه همین غرغره داغ سه بار در روز فاتحه ویروس در روز اول خوانده شده است

    دو-اگر سوزش ادامه پیدا کرد علاوه بر غرغره یک حبه سیر را در دهان گذاشته و بدون خوردن آن هر از گاهی آنرا گاز بگیرید تا آلیسین موجود در آن آزاد شود و بخارش را به مجاری تنفسی و ریه ها برسانید

    که به دلیل خواص ضد باکتریایی‌اش می‌تواند انواع میکروبهای گلو درد را از بین ببرد نفس را ۱۰ ثانیه نگه دارید تا مسیر عفونت را پاکسازی کند.با اطمینان ۸۰ درصد درمان میشوید

    سه – اگر عفونت ادامه یافت و سرفه شروع شد این بار باید بخور آب داغ صورت گیرد بطوری که حتما بخار داغ آب به مجاری تنفسی و ریه برسد
    با اطمینان ۹۰ درصد سه بار بخور آب داغ در روز اول و دوم، ویروس را ریشه کن خواهد کرد

    ۴- اگر بیماری شدید بود و کسی مراحل قبل را انجام نداده باشد و بیمار شود علاوه بر انجام مراحل سه گانه بالا، مرحله زیر را هم انجام دهد

    یک قاشق آب لیمو ترش تازه را با یک قاشق عسل مخلوط و بخورید که قویترین و مهمترین آنتی بیوتیک برای درمان انواع ویروسهاست

    چای کم رنگ داغ و سوپهای داغ محلی برای سرعت دادن به روند بهبود موثر هستند

    مرطوب کردن هوای اتاق با گذاشتن کتری آب روی بخاری و اجاق عامل مهمی در کاهش بیماربهای تنفسی است بخار سونای استخر بویژه نوع مرطوبش غوغا میکند

    تزریق انواع سرکوب کننده های ایمنی بدن مثل کوتیزول ،هیدروکورتیزون، دگزامتازون ،بتا متازون و سایر کجورتونها ممنوع میباشد و خطر مرگ را به دنبال دارد

    با اطمینان ۹۹ درصد با انجام ۴ مرحله بالا همه نوع ویروس تنفسی مثل کرونا نابود شده و در روز اول برآن غلبه خواهید کرد

    ⛔ ⛔ ⛔

    بیمارستان نرید ،عامل مرگه اونجا، وایتکس زیاد مصرف میکنند و مواد شوینده که اینها سردی زیاد میاره برای ششها و مغز واونها رو از کار میندازه.
    مگر اینکه خودتون بیماری دیگری داشته باشید و بادچار شدن به این ویروس نیاز به مراقبتهای ویژه داشته باشید.

    👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

    *مهم* ⛔ *مهم* ⛔

    ویروس کرونا قبل از اینکه به ریه برسد و شروع به فعالیت کند به مدت تقریبی ۴ روز در گلو میماند و ایجاد سرفه و گلودرد میکند.در این زمان به محض شروع سرفه یا گلودرد اگر اب زیاد نوشیده شود و بخور انجام دادو همچنین پقرقره با کمی نمک و سرکه میتوان از ورود این ویروس به ریه جلوگیری کرد و ویروس را از بین برد . این موضوع را نشر دهید شاید جان کسی نجات پیدا کند.

    *تا توانید منتشر کنید.*
    *ثواب معنوی بیشتری داره*

    ستار
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    نوشته های اندرویدی

    مفسد نباشیم


    ❌زندگی دیگران را نابود نکنیم❗

    ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

    جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟
    گفت: پیش فلانی
    ماهانه چند می‌گیری؟ ۲ملیون
    همه‌ش همین؟ ۲ملیون ؟
    چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه
    خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد

    صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است

    ^^^^^*^^^^^

    زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی
    مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟
    بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد
    دید که زنش عصبانی است و …. کار به دعوا کشید و تمام

    ^^^^^*^^^^^

    پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید
    پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟
    یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟
    و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند

    ^^^^^*^^^^^

    این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم
    چرا نخریدی؟چرا نداری؟یه النگو نداری بندازی دستت؟
    چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟
    چطور اجازه می دهی؟
    ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و… اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم

    ^^^^^*^^^^^

    🔻شر نندازیم تو زندگی مردم
    واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره
    کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم

    ****►◄►◄****
    مُفسد نباشیم

    ستار
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یادمون باشه

    زنگ تفکر


    پرنده مهاجر
    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○


     
    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    روزی یک پرنده مهاجر از فرط سرما به ناچار از پرنده های دیگرجدا شد و به زمین افتاد
    در همان نقطه ای که پرنده افتاد یگ گاو رد شد و بر روی پرنده کثافت انداخت
    پرنده گرم شد و کم کم جان گرفت و شروع به دست و پا زدن کرد
    ناگهان گرگ گرسنه ای که از آنجا رد میشد آن پرنده را دید و بلافاصله او را خورد
     

    ^^^^^*^^^^^

    نتیجه  

    اونی که تو رو توی کثافت می اندازه الزاما دشمن تو نیست
    اونی هم که تو رو از کثافت در می آوره لزوما دوست تو نیست
    وقتی توی کثافت افتادی زیاد دست و پا نزن شاید به نفعت نباشه

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    ستار
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    داستانکهای زیبا

    اندر شیدایی شیخ المریض


    شیخ المریض (عن النگ نگ عنهو ) را روایت کنند که صبحی به وادی وارد گشتی من باب هیز بازی

    اندر پس دیواری چشمان هیزش به کسی اوفتاد که سیاه چادری بر خویش پیچیده همی بودی و بر سر نیز روبند و پوز بن همی زدی
    لیک چشمانش هویدا بودی و ان دو چشم خونبار باعث شدی شیخ منقلب گردد و شیدا گردد و عاشق گردد

    پس شیخ از پس آن مشکوک روان گشتی و بانگ بربداشتی که

    آی خره من تو رو میخوام
    بخوای نخوای من تو رو میخوام

    و پای کوبان و جفتک زنان در پی معشوق روان گشتی و خدایش لعنت کناد

    چو آن مشکوک حرکات شیخ نظاره کردی دوان بگشتی و شیخ نیز

    پس مشکوک به بیغوله ای شدی تا مگر رها گرد زه تعقیب شیخ
    و شیخ چو بیغوله بدیدی سر به گریبان بردی و افکاری بر وی برفتی شیطانی و بلکم خاکبرسری

    مشکوک چو این بدیدی سخت برآشفتی
    پس سیاه چادر به گوشه ای انداختی و از پر شالش دشنه ای همی کشیدی و به حلقوم شیخ همیگذاشتی

    شیخنا چو این دیدی
    چشمانش زه حدقه بیرون بجستی
    که آن لعبت تیزپای دزدی ببودی شب رو
    که فارغ زه طراریِ شبانه به سرای همی رفتی

    پس شیخ ملتمسانه به وی گفتی
    من گناه داشته بیدوم
    بچه بیدوم خر بیدوم
    و قس علی هذا
    تا مگر مشکوک
    از خونش درگذرد

    ^^^^^*^^^^^

    ^^^^^*^^^^^

    پس شیخ رها شدی و به سرای همی برفتی و تا چهل روز خارج نگشتی تا آبها زه اسیاب افتد و آن رخداد فراموشش گردد و خدایش نیامرزاد

    ^^^^^*^^^^^

    ستار
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    داستانک های شیخ و مریدان

    انصافم آرزوست


    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    از قدیم میگفتن مهربانی با مردم باعث افزایش روزی میشود
    یا توی دین ما اومده که باهم مهربون باشید
    یا هزارتا آیه و روایت دیگه
    اما خب اینجوری نیستیم
    چندنفر باهم میرسیم به یه در
    شما بفرما
    نه نه نه..امکان نداره
    اول شما

    حالا میشینیم پشت فرمون
    بفرما؟؟
    عمرا..حق تقدم با منه
    راه به همدیگه بدیم؟
    عمرا
    اگه برا هم بوق زدیم که حواسمونو جمع کنیم تصادف نشه
    انگار فحش ناموسی بهم دادیم
    گمون کنم پشت فرمون ابوطیاره که نشستیم
    نعوذبالله
    جای خدا نشستیم

    تو صف هستیم
    بانک..فروشگاه..هرجا

    اگه بتونیم از یکی جلو بزنیم انگار فتح الفتوح کردیم..انگاری رنجوندن دل همدیگه برامون افتخاره

    تو روابط..ارتباط ها
    انگار کلاه سر هم بزاریم
    همو گول بزنیم
    بهم نارو بزنیم
    نشونه ی تمدن و پیشرفته
    اگرم یکی رو دیدیم که صادقه باهامون
    میگیم ساده س..اسکوله
    اگه بهمون لطف کرد
    بخودمون القا میکنیم که وظیفه ش بوده

    یکی از یکی دیگه بدتر شدیم
    شاید فکر کنیم از فشار اقتصادیه
    زندگی سخت شده

    اینا هست
    اما دلیل موجهی نیست
    برا همه ما زندگی سخت شده فقط برا من نوعی نیست
    و از قدیم هم گفتن
    ظلم بالسویه (مساوی ) عین عدالته

    میدونید دلیل این چیزا که گفتم چیه؟

    دلیلش یه کلمه س

    …بی انصافی…

    ماها انصاف نداریم
    مروت نداریم
    یه کار ممکنه از یکنفر بروز کنه
    برامون ناخوشاینده
    اما خودمون انجامش بدیم اصلا ایرادی نداره

    آره عزیزان
    ما ها بی انصاف شدیم
    خودخواه شدیم
    انگاری اگه که به ابتدایی ترین اصول انسانی و دستور دین و وصیت انبیاء خودمون عمل کنیم
    قرآن خدا غلط میشه

    هیچی دیگه
    همین

    ستار
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    متن زیبا

    شیخ نامه


    شیخنا را روایت کنند که صبحی به سحرگاه زه وادی برون همی بجستی و گاها بچستی و به شهر روان همی گشتی و خدایش لعنت کناد

    پس اندر آن شهر دو چشمان هیزش بچرانیدی تا که در حجره ای اندر قابی حوری بدی بس جمیل
    پس چونان بر وی عاشق بگشتی که مجنون در مقابل حضرتش گوز هم نبودی
    والله اعلم

    پس روال گشتی که شیخنا هر سحرگه به شهر رفتی و نیمه شبان چون آن حجره دار دکانش ببستی به وادی فرود همی آمدی

    روزی حجره دار که بر شیخ مشکوک همی بودی شیخ را به حجره همی بردی و از احوالش بپرسیدی و شیخنا راز دلدادگیش بر وی بگفتی
    پس چون آن پلید شرح حال شیخنا را شنیدی در دل بر وی بخندیدی و حیلتی کردی تا مگر شیخ را تلکه نوماید

    پس گفتی که ای شیخ
    خواهم ثوابی نمایم و تورا به وصل معشوق رسانم
    آخرتم آباد نومایم
    پس بباید کیسه ای از زر مرا دهی تا ممکن گردد
    تو را وصل یار
    که پدرش بس زر دوست باشد و تو را چاره نباشد الا آنچه گویم

    و شیخ جمله ی هست نیستش نقد کردی و به دکان دار دادی و آن قاب بر خری ببستی و به سرای بیاوردی
    لیک هرچه بدان نظاره کردی هیچش از حور خبر نبودی
    ازیرا که آن قاب تی وی همی بودی و آن حور تصویری زه بازیگری. و شیخنا هم بدان اسکول همی گشتی و هر چه نقد داشتی وز پی هیز بازیش بدادی و خدایش نیامرزاد

    گویند که شیخنا چهل روز از سرای بیرون نرفتی و بدان ملعبه زُل همی زدی تا مگر آن حور هویدا بگشتی و زهی خیال باطل

    بعد آن چله نشینی زه اوج نفرت آن قاب بر خری تیزتک ببستی و اندر بیابان رها بکردی تا مگر زان شکست عشقولانه ،زان حور انتقام بگرفتی

    خدایش لعنت کناد

    ستار
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    داستانک های شیخ و مریدان

    خاطرات دانشگاه


    شونره آذر روز دانشجو تو ایرانه
    یه خاطره برا اون روز دارم که میگم خدمتتون

    ترم اخر دانشگاه بودم و قدیمی
    برا همین اتاق بسیج دانشجویی رو دادن بهم که ژتون غذای دانشجو ها رو بدم
    البته خودمم بدم نمیومد
    چون میشد روزی چندتا ژتون تک زد و وقتایی که غذای سلف سرویس دانشگاه خوب بود..یه دل سیری از عزا دراورد
    یا به داد رفیقا ی گشنه رسید

    خلاصه که بد نبود

    روز شونزده اذر بهم گفتن که از بعد از ظهر تو اتاق باشم
    چون مراسم بود و برا خوابگاههای بیرون دانشگاه غذا نمیبرن تا همه اجبارا بیان تو مجتمع مرکزی و منم ژتون اضطراری به اونایی که میان بدم برا شام
    اینطور که مشخص بود از چندتا از دانشگاههای شیراز هم میومدن و اصل کار من خدمت دهی به اونا بود

    ^^^^^*^^^^^

    القصه

    تا وسطای مراسم کار من شد ژتون دادن به ملت
    اخرای مراسم که میخواستن شام بدن…منم هُل خوردم تو سالن مراسم
    عجیب بود که چلوماهی و نوشابه و مخلفات تو ظرف یکبارمصرف سرو کرده بودن
    قاشق و چنگال یکبار مصرف هم داخل ظرف
    رفتم کنار دوستام نشستم و شروع کردم شام خوردن
    حین خوردن چنگال پلاستیکی شکست..اونو انداختم دور و با قاشق ادامه دادم که قاشقه هم شکست..ارزونترین مدلش رو خریده بودن ناکس ها
    عوض چلو ماهی رو با خریدشون جبران کرده بودن

    دیدم انگار نمیشه ادامه داد
    طبق روش اجداد بز چرون خودم با دست نشستم به خوردن
    خدایی کیف هم میداد
    یه لحظه دیدم کل ردیف دوستان دارن با دست میخورن..دیگه عادی شد..یه مِلِچ مولوچی راه افتاده بود که واویلا

    حضرات رؤسای دانشگاه هم برا اینکه رزومه ی کاریشون عالی بشه
    از صدا و سیما و خبرنگارها هم دعوت کرده بودن تا این مراسم رو پوشش بدن به جهت پاچه خواری بالا دستی های خودشون

    شام تموم شد..مراسم تموم شد..منم از خستگی زیاد رفتم تو همون اتاق بسیج..در رو قفل کردم و کپیدم..فرداش هم تا عصر کلاس داشتم
    عصر فرداش رفتم خونه

    ^^^^^*^^^^^

    در بدو ورود حس کردم یه خبرایی هست
    چون همه چی مشکوک بود
    وارد که شدم داداشم رو دیدم..تا سلام کردم منفجر شد از خنده..شکمش رو گرفت و رو زمین ولو شد
    رفتم تو پذیرایی
    دیدم همه منو که میبینن هرهر میخندن
    یه لحظه شک کردم نکنه شلوارم پاره س یا موهام یجوری شدن
    تو اینه نگاه کردم و دیدم نوچ
    همه چی عادیه

    تا اینکه بابامو دیدم
    عجیب بود اون نمیخندید
    برعکس داشت با غیض نگاهم میکرد
    سلامش کردم
    گفت
    زهر مار
    خاک بر سرت بیشعور
    دیگه واقعا گیج شده بودم
    نمیدونستم چی شده..چه خبطی کردم یا خدا

    اخرش مادرم اومد و گفت
    بچه جون..تو همیشه باید عین عنتر ادا در بیاری
    اونم تو دانشگاه..اونم جلو دوربین تلویزیون؟؟
    گفتم به جون خودم من کاری نکردم

    مادرم گفت
    باشه..تو درست میگی..پس بشین پای اخبار و شاهکارت رو ببین

    تا دوساعت که کانال عوض میکردم تا شبکه ی یک..اخبار سراسری پخش شد
    بعد کلی طول و تفسیر
    مراسم دیروز دانشگاه شیراز رو نشون داد
    حالا قصه چی بود

    دوربین یه لحظه میوفته روی من
    منم با دست دارم کوفت میخورم
    بعد این صحنه رو چند بار هی نشون داد

    از قرار از دیروز تا امروز
    شبکه ی استانی سه بار
    شبکه ی سه..شبکه ی یک..هر کدوم دوبار
    شام خوردن من رو نشون داده بودن

    دستمو رو به اسمون کردم و گفتم
    ای خدا
    تورو خدا منو بکش
    کم تابلو بودم تو دانشگاه
    این آخریش رو چکار کنم؟
    فردا هم امتحان دارم
    اگه نرم دانشگاه هم که بابام منو شقه میکنه
    برم هم که عین آدم کون پتی همه بهم میخندن
    خدایا به چه گناهی منو داری میچزونی؟؟؟

    هعییییی

    فرداش تو خیابون ملت هم بهم میخندیدن
    تو دانشگاه که هیچی..کلا سوژه شده بودم

    تا یکماه هم پس لرزه های اون شام خوردن منو میلرزوند

    فقط اینو فهمیدم

    قاشق چنگال یکبار مصرف خر است
    دانشگاه خر
    صدا و سیما پدرجد همه ی خرها س
    شام خر است
    مراسم خر است

    شونزده آذر خیلی خر است

    اما

    غذا خوردن با دست خیلی باحاله
    برنج خالی رو بادست بخوری تو دهنت مزه ی چلوکباب سلطانی میده
    ….

    ستار
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خاطره ها

    خاطرات دانشگاه


    ترم چهارم دانشگاه بودیم
    بعضی از دروس عمومی هم خب قاطی پاتی بود و از هر رشته ای داخل کلاسا بودن
    از قضا یه پسری بود که بنده خدا قد کوتاهی داشت حدودا نود سانت بیشتر نبود..فرم دست هاش هم یجوری بود..کوچیک و تپل
    این بنده خدا حالا به هر دلیلی گوشه گیر بود و با کسی نمیجوشید..لابد مسخره ش میکردن

    ^^^^^*^^^^^

    خلاصه
    وسطای ترم بود که یروز حسب اتفاق من داشتم با موتور از سربالایی خرکی دانشگاه بالا میرفتم تا برم سرکلاس که دیدم همین پسره از اتوبوس جا مونده و داره تندتند میره که برسه
    رسیدم بهش و گفتم سوار بشه تا برسونمش
    ولی مگه قبول میکرد
    با هر مصیبتی بود سوار شد و رفتیم
    این اتفاق باعث شد که باهم رفیق بشیم
    بعد یه مدت باهم کلی کوک شدیم
    اخرای ترم بود که یروز بهم گفت
    اگه فردا بیکاری بریم باهم یه گشتی بزنیم
    پیشنهادش جالب انگیز بود..اخه ازش بعید بود
    قرار گذاشتیم و فرداش باموتور زدیم بیرون
    پیشنهاد داد بریم بیرون شهر و یه جای دور
    با تعجب قبول کردم و رفتیم یه جایی که تو عمرم نرفته بودم
    القصه
    نشستیم و یه مقدار هله هوله داشتیم خوردیم
    بعد یکساعت بهم گفت
    میدونی چرا اومدیم اینجا
    گفتم جنابعالی مغز خر میل کرده بودی
    دیگه اومدیم
    بعد یه خنده ی عربده مانند گفت نه ستار
    حقیقتش تو مثل برادرمی
    گفتم بیایم اینجا تا یه چیزی بگم
    گوشام تیز شد
    گفتم خب بفرما..بگو

    بعد یه ربع اسمون و ریسمون بافتن گفت از یه دختری خوشش اومده
    چون خودش شهرستانیه ازم خواست براش تحقیق کنم و اگه همه چی مثبت بود..من از طرفش برم با دختره صحبت کنم و اجازه بگیرم با خانواده ش برن خواستگاریش

    ^^^^^*^^^^^

    نمیدونم تو شرایط اینجوری بودین یا نه
    داشتم از خنده تو خودم جر میخوردم..اما میترسیدم بخندم و طرف ناراحت بشه
    گفتم خب حالا اون دختر کیه
    جوابش منو تا انفجار برد

    اخه دختره یکی از پولدارترین..های کلاس ترین..مغرور ترین و گَنده دماغترین دخترای دانشگاه بود که حتی بابای خودشم تحویل نمیگرفت

    به پسره گفتم جعفر
    حالا هیچ راهی نیست بیخیال بشی
    اخه اون دختره یجوریه
    به تو اصلا نمیخوره
    یعنی خب ببین
    زن گرفتن که الکی نیست و مکافات داره

    بعدشم
    اینا رو همون تو شهر میگفتی
    آواره ی کوه و کمر مون کردی برا همین؟

    بگذریم
    یه قهری کرد که وامصیبت
    قبول کردم که برم پیش دختره و بگم جعفر عاشقش شده

    ^^^^^*^^^^^

    برگشتیم سمت شیراز
    تو مسیر چند دفعه از خنده نزدیک بود با سر بخوریم زمین
    …..

    چند روز بعد دیدم اون دختره یجا نشسته
    رفتم سمت و کاملا با ادب گفتم
    اجازه هست یه مطلبی رو بگم خدمتتون
    دختره هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت
    اقای اریافر
    با عرض معذرت من قصد ازدواج ندارم
    مخصوصا با شما

    منم نه گذاشتم و نه برداشتم و رک گفتم
    چی پیش خودت فکر کردی
    تورو مفتکی هم بدن بهم نمیخوام
    توهم زدین
    دلیل اینکه اومدم پیشتون اینه که بگم اون دانشجو قد کوتاهه..اسمش جعفره
    اون ازم خواسته بیام از شما اجازه بگیرم. برا امر خیر بیان خونتون

    همیشه برام سوال بود اون کیفی که خانمها همیشه باهاشونه چی مگه داخلشه
    تا که یقین پیدا کردم حتما چندتا آجر
    نکبتِ خر چنان با کیفش تو کله م کوبید که
    خون از کله م جاری کرد
    چندتا از دوستام رسیدن و منو بردن بهداری
    تا دوروز هم که سرم از درد داشت میترکید

    روز سوم رفتم دانشگاه
    دختره تا منو دید اومد سمتم
    فوری داد زدم

    آقووو
    من غلط کردم
    از گور مرده و زنده م خوردم
    ول کن جون بابات

    دختره اومد و معذرت خواهی کرد و گفت که انتظار از همه داشته الا جعفر
    حالا نمیشه ناحق گفت
    جعفر یجوری بود
    ولی خب
    این وسط کله ی من چرا تاوان داد
    خدا عالمه

    ^^^^^*^^^^^

    فقط چندتا تجربه نصیبم شد
    هرچند دردناک
    اما عالی

    هیچوقت با موتور کسی رو سوار نکنم

    رفاقت با جعفر نامها ممنوع

    هنگام صحبت با خانم ها ازشون قد یک طول دست بعلاوه ی طول یک کیف فاصله بگیرم

    هیچوقتی عصای خیر برا کسی نشم
    علی الخصوص امر خیر

    دانشگاه خر است

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    ستار
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خاطره ها

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ‏میگن 2 دقیقه خندیدن از 20 دقیقه ورزش کردن برای سلامتی ...

    user_send_photo_psot

    ..♥♥..................

    آدم خبرای خوب زندگیشو
    اول از همه به کسی میگه ک بیشتر از همه ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    فیل ها هیچ موقع ما را گاز نمی گیرند
    این پشه ها هستند که ما را نیش می ...

    user_send_photo_psot

    *0*0*0*0*0*0*0*
    اسمت در شناسنامه هر چه كه باشد، فرقي نمي كند؛ در خانه به هر نامي ...

    user_send_photo_psot

    ..♥♥..................

    برخلاف همه من ميگويم اتفاقا زنها رانندگي را بهتر از مردها بلدند ...

    user_send_photo_psot

    @~@~@~@~@~@

    بخدا حال کردم از این شعر احسنت به این شاعر

    * روز قیامت شد و ...

    user_send_photo_psot

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ
    ﻣﯽ ...

    user_send_photo_psot

    نبوغ ریاضی حضرت علی
    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
    یکی از ریاضیدان های یهودی که از ...

    user_send_photo_psot

    بود کشاورزی میان مزرعه در کشت و کار
    با امیدِ دیدن باغ و درختانش به بار

    ...

    user_send_photo_psot

    مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: “من خسته ام و دیگه دیر ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    میگذره سخت سخت
    خاطره ها تلخ تلخ
    نیست خیالت تخت تخت
    دود میکنم نخ به نخ

    ...

    user_send_photo_psot

    تست شخصیت برای وام
    😂 😂

    طرف میره وام بگیره دو تا سوال ازش
    میکنن
    😂 😂

    وقت شام که ...

    user_send_photo_psot

    ..*~~~~~~~*..

    بیل گیتس بعد از خوردن غذا ۵ دلار به عنوان انعام به پیش خدمت داد. ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .