🙂 بهلول پاي پياده بر راهي مي گذشت.
قاضي شهر او را ديد و گفت: شنيده ام ” الاغت سقط شده ” و تو را تنها گذارده است!
بهلول گفت: تو زنده باشي. يك موي تو به صد تا الاغ من مي ارزد