عصا زنان و آرام نزدیک شد و در حالی که سعی میکرد نفسی تازه کند گفت: پسرم خیر از جوونیت ببینی یه کمکی به من میکنی؟
راهش رو کج کرد و زیر لب گفت: من دانشجویم پولم کجا بود؟
پیرزن چند قدم دیگر دنبالش آمد و صدای خواهشش به گوش رسید که: از صبح هیچی نخوردم، یه کمکی بکن دیگه، منم جای مادرت
عصبانی برگشت سمت پیرزن، خواست بگوید که پولی برای کمک ندارد اما پیرزن اسکناس 5 هزار تومانی را سمتش گرفت و گفت: خیر ببینی، من پا ندارم برم اونور، از سوپر اونطرف یه چیزی بخر به رام، ثواب داره
هیچگاه برای عصبانی شدن زود تصمیم نگیریم
8 سال پیش
8 سال پیش
خخخخخخ
8 سال پیش
خیلی قشنگ بود
همیشه مهربونی کردن نیاز به پول نداره.
فقط یه دل مهربون میخواد
8 سال پیش
قطع نخاع شدم
8 سال پیش
من همیشه موقع عصبانیت حرفایی میزنم که واقعا بعدش پشیمون میشم
شما اینجوری نیستین عایا؟
هر چه میخواهد دل تنگت بگو