—————–**–

جو ريچارد وقتي كه 18 ساله بود مدرسه اش را به پايان رساند و در ان وقت پدرش به او گفت: حال كه امتحانات خود را پشت سر گذاشته اي و نمرات خوبي را گرفته اي برو و يك شغل مناسب بدست بياور. در شهر بدنبال افراد باهوش براي كار در بانك ميگردند. منشي ها در انجا پول خوبي بدست مي اورند. چند روز بعد جو به بانك رفت و تقاضاي كار كرد

شخصي وي را به داخل اتاقي برد و كاغذي كه چند سوال بر روي ان نوشته شده بود را به وي داد.جو جوابها را بر روي كاغذ نوشت و به مرد تحويل داد

مرد براي چند دقيقه به كاغذها نگاه كرد و يك قلم برداشت و از جو پرسيد: تاريخ تولد شما در ۱۲ ماه جون است؟
جو گفت: بله قربان

مرد پرسيد: چه سالي؟

جو گفت: آه…. هرسال قربان

—————–**–