khengoolestan_axs

►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست
نگفتم : عزیزم ، این کار را نکن

نگفتم : برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده

وقتی پرسید : دوستش دارم یا نه
رویم را برگرداندم

حالا او رفته و من تمام چیزهایی که نگفتم را می شنوم

نگفتم :عزیزم ، متاسفم
چون من هم مقصر بودم

نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است

گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای
من آن را سد نخواهم کرد

حالا او رفته و من تمام چیزهایی که نگفتم را می شنوم
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم

نگفتم : اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود

فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد
اما حالا ، تنها کاری که می کنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم

نگفتم : بارانی ات را درآر … قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم

نگفتم : جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست

گفتم : خدا نگهدار ، موفق باشی ، خدا به همراهت

او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم

►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

❇شل سیلورستاین❇