فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Tag Archives: khengolestan

    شعر استاد شهریار خطاب به تهرانی ها


    پس از آنکه استان آذربایجان به کلی نتوانست از ایران جدا شود و شکست خورد، تلویزیون ایران هرشب به جشن و سرور مشغول بود و دل آذری زبانها، خون.
    از طرفی افرادی هم که برای خدمت سربازی به تهران می رفتند با تمسخر پایتخت نشینان روبرو می شدند تا اینکه تاب نیاورده و به جناب استاد شهریار گزارش دادند که تهرانی ها،بجز خود، همه قومیت ها را مسخره می کنند… . جناب استاد هم نتوانستند طاقت بیاورند و شعر زیر را سرودند که به دلایلی… از کلیات وی حذف شده است:

    الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی
    چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی

    چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی
    چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی

    چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
    به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی

    قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
    جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی

    تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
    به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی

    چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی
    به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی

    مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی
    به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی

    چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی
    اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی

    ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
    فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل

    چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل
    تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل

    ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
    عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم

    به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
    چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم

    کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن!
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد
    ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد

    سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
    چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد

    تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد
    نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد

    چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد
    چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد

    تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد
    چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد

    مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
    هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد

    تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
    کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود

    چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
    کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود

    کنون ای پهلوان پنبه چونی نه تیر ماند و نی جوشن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
    نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان

    از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
    مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان

    دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
    الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    سـلـمان
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    نامه تاریخی استاد شهریار به انیشتین


    222222
    در خلال سالهای 1320 و 1321 خبر کشفیات انیشتین غوغایی در جهان انداخته بود. کارشناسان معتقد بودند که اگر متفقین جنگ را تمام نکنند، آلمان به وسیله بمب اتمی، مقاومت آنها را درهم خواهد شکست . همه جا صحبت از این سلاح بسیار وحشت آفرین بود. جهان هر لحظه منتظر وقوع حادثه ای جهنمی بود. جنگ با پیروزی متفقین به پایان رسید،خوشبختانه ، هیچ یک از طرفین جنگ نتوانستند از بمب اتمی استفاده بکنند.

    البرت انیشـتین در سـال 1879 میلادی در شـهر اولم آلمان متولد شـد. تحصیلات خود را در مونیخ و آراو سـویس به پایان برد. او در همانسـال که فرضیه نسـبیت را طرح کرد (1905 ) از تابعـیت آلمان رو گرداند و به تابعیت سـویس در آمد.

    سـال 1905 برای انیشـتین 26 سـاله سـال انتشـار دو اثـر مهم دیگر در علم فـیزیک اسـت که نظریه « کوانتوم» او باعث شـد در 1921 جایـزه نوبل فـیزیک را در 42 سالگی ببرد و نیـز مقاله محاسبه انرژی اتمی را که« به معادله انیشتین » معروف اسـت در همین سـال منتشـر سـاخت. انیشتین در فاصله سـالهای 1905 تا 1933 در دانشـگاه های آلمان و سـویس درس می داد و برای سـخنرانی به ممالک اروپایی سـفر می کرد او در 1914 ،بار دیگر به تابعـیت وطن اولش آلمان درآمد و اسـتاد فـیزیک دانشـگاه برلین شـد.

    او تا سـال 1933 در آلمان زندگی می کرد و در سـفر انگلسـتان و امریکا بود که نازیها او را به دلیل دینش از کار برکنار کردند آلبرت انیشتین،یک آلمانی یهودی بود.

    در آن سالها وقتی که اخبار مربوط به کوره های آدم سوزی یهودیان توسط نازی ها منتشر گردید، جنایتی که هیچ ملت متمدنی بدان دست نمی یازد.انیشتین این جنایت را تحمل نکرد و در سال1940 میلادی برابر 1319شمسی از آلمان فرار کرد و ناگـزیـر دعوت دانشـگاه پـرینسـتون را پـذیـرفـت و به تابعـیت امریکا در آمد.

    انیشـتین اولین کسی بود که امریکا را از خطر اتمی شــدن احتمالی آلمان آگاه کرد و امریکا را تشـویق کرد تا به تحقیقات اتمی خود و شـکافتن اتم ادامه دهـد. او در سـال 1939 در نامه به روزولت نوشـت:

    ” آقای رئیس جمهور اگر امریکا موضوع اتمی شـدن آلمان را جدی نگـیرد بشـریت با فاجعه غیر قابل جبران رو برو خواهـد شــد”.

    این نامه باعث شـد که امریکایی ها کارخانه های آب سـنگین آلمان را که در آلمان، نروژ و دانمارک برپا بود شـناسـایی و با بمب هواپیماهایشان منهدم نمایند و به موازات این کار به تحقیقات اتمی خود ادامه دهـند. این تحقیقات منجر به تولید اولین بمب اتمی جهان توسـط امریکا شـد و امریکایی ها با تجربه بمب اتمی روی دو شـهر هـیروشـیما و ناگازاکی فاجعه معـروف به هـیروشـیما را آفـریدند .

    در سالهای 1325 و 1326 شمسی بار دیگر خطر بمب اتم زبانزد مردم جهان شد. بشریت نگران از پیامدهای این اسلحه مرگبار، آرامش موقت خود را از دست دادند.

    اگر یکی دیگر از دولت های متخاصم از این اسلحه استفاده بکند، فاتحه دنیا خوانده خواهد شد. هیچ ذی روحی در روی زمین باقی نخواهد ماند. قرن ها طول خواهد کشید تا حیوانی تک سلولی به وجود آید و قرن ها زمان لازم خواهد بود تا زمین به حالت اولیه برگردد. این ها صحبت های روزمره مردم جهان بود.در چنین فضایی چه کسی قادر بود از این فاجعه عظیم جلوگیری کند. اکثریت مردم دست به دعا بودند. عده ای می گفتند که خداوند در قرآن خبر داده است که کوه ها مثل پنبه تافته خواهد شد. آیا این مردم می توانستند افکار و حرف دلشان را به انیشتینی که در محاصره جهان خواران بود، برسانند؟ پس چه باید کرد؟ چگونه می توان این نابغه علم را متوجه اوضاع وخیم و شرایط روحی نامساعد بشر نمود؟

    در سال 1326 شمسی جمعی از اساتید و دانشجویان تهران ، دست به دامن استاد شهریار می شوند ، موضوع را کاملاً شرح می دهند، نگرانی و وحشت مردم جهان را با او در میان می گذارند و یادآوری می کنند که تنها شهریار ، نابغه شعر و ادب مشرق زمین می تواند، انیشتین آن نابغه ریاضی و فیزیک مغرب زمین را متاثر بکند.
    خود استاد شهریار می فرمودند:

    “چنان منقلب شدم که گویی بمب اتم کره زمین را به کلی نابود کرد و پودر آن در فضای بیکران پخش شد. از جسم خاکی رهیدم . در عالمی اعلا به درگاه خداوند متوسّل شدم : خدایا کمکم کن. پروردگارا، قدرتی می خواهم که دل آن سلطان ریاضی را نرم کنم. اکنون که من مامور این امر مهم شده ام ، شرمنده ام مگردان”.

    آری، شهریار ادب شرق، توفیق الهی را کسب می کند و همان شب ، شعر « پیام به انیشتین» آفریده می شود. این شعر به قدری روان و منسجم و صمیمی و موثر، خلق می شود که گمان نمی رفت هیچ سنگدلی را یارای مقاومت در برابرش باشد.

    بلافاصله این شعر به زبان های انگلیسی ، آلمانی ، فرانسه و روسی ترجمه می گردد. عده ای به سرپرستی دخترش (خانم مریم یا شهرزاد بهجت) مامور می شوند که شعر را به انیشتین برسانند. از مدیر دفترش در اقامتگاهش وقت می گیرند، روز موعود فرا می رسد. ترجمه فصیح انگلیسی شعر را در اقامتگاه انیشتین، برایش می خوانند.

    آنچنانکه حاضران نقل کرده اند آن بزرگمرد عالم دانش ، دو بار از جای خود برمی خیزد. دو دستش را بر صورتش می نهد و می فشارد. قطرات اشک بر شیشه عینکش نمایان می شود. با چهره ای اندوهگین یکباره ، با صدایی بلند فریاد می زند:« به دادم برسید » بعد سکوت می کند و صورتش را در میان دو دستش می گیرد و غرق در بحر تفکر می گردد. سکوت غم انگیزی فضای اقامتگاهش را پر می کند.دقایقی بعد ، می خواهد که شعر بار دیگر خوانده شود. این بار پس از شنیدن آن به خارج از اتاقش می رود و با وضعیتی مغموم در باغ مخصوص اش قدم می زند. گویا تا آخر عمر هم همیشه غمگین بوده است.

    پس از ارسال این پیام از سوی شهریار به انیشـتین ، وی ناگهان متوجه غولی که از شـیشـه بیـرون آورده بود شــد.پس از پایان جنگ پدر بمب اتم مبدل به یک مبارز طراز اول برای جلوگـیری از توسـعه و تولـید سـلاح اتمی شـد و به اتفاق برتراندراسـل فیلسـوف معـروف انگلیسی نهضت ضد جنگ و محدودیت اسـتفاده از سلاح اتمی را براه انداخت. این کار درست مقارن با حمله صلح اتحاد جماهـیر شـوروی به رهبری استالین بود که هنوز به سـلاح اتمی دسـت نیافـته بود. به این جهت در امریکا انیشتین مورد تعـقیب و پیگیری کمیسـیون واقع شـد که به رهـبری سـناتور « مک کارتی » برای مبارزه با کمونیزم فعالیت داشـت. این کمیسـیون که در آن سـالها کار اصلی اش پرونده سـازی و تشـکیل محاکماتی برای بازجویی از روشـنفکران بود، او را به جاسوسی و داشتن افکار کمونیستی سـاخت اما طبعاً با برنده جایـزه نوبل و پدر تئوریهای پیشرفته فـیزیک کاری نمی توانسـت کرد. خود انیشـتین گاه به طنز می گفت: « خوش حالم زنم از فـیزیک چیزی سـرش نمی شـود و گرنه سـرنوشـت « جولیوس » و « اتل» در انتظار ما هم بود» . و اشـاره او به محاکمه معـروف « جولیوس و اتل روزنبرگ» دو دانشـمند فـیزیک امریکایی بود که طی محاکمه محکوم به اعـدام شـدند و« آلبر کامو» نمایشنامه « روزنبرگ ها نباید بمیرند » را در دفاع از آنان نوشـت. انیشـتین که یک یهودی بود، در آغاز از تمام مواضع صهیونسـتی دفاع می کرد، اما هنگامیکه اسرائیلی ها با خشـونت به تصرف سـرزمین های فلسطینی پرداختند او به یـکی از منتـقدان بزرگ شـیوه های تروریستی آن سـال های « مناخیم بیگین» تبدیل شـد و در مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز آنها را محکوم سـاخت.
    با اینهمه بعـد از تشـکیل دولت اسرائیل و پس از مرگ نخسـتین رئیس جمهور این کشـور « ایزروایزمن » درسـال 1952 به او پیشـنهاد شـد که ریاسـت جمهوری اسرائیل را بپـذیـرد و فـیزیک دان فیلسـوف این پیشـنهاد را رد کرد.

    انیشتین از 1946 به این طرف یعنی نُـه سـال اخیر عمر خود را به عنوان یک مبارز صلح دوسـت و طرفدار آزادی انسـان سـپری کرد و شگفت آنکه مخالفانش در برابر حرفهای انسـان دوسـتانه و مبارزات صلح جویانه وی را همواره « بچه پـیر مو فرفری » می خواندند و معـتقد بودند که این موجود اسـتثنایی همچنان در سـالهای کودکی به سـر می برد و هنوز به عقل نرسـیده اسـت.دلیل بزرگی که آنها برای اسـتدلال خود در حق این « پیر کودک » می آورند این بود که او پس از آنکه سـالها در دامن سـرمایه داری بزرگ شـده و پرورش یافـته بود از پول و مال دنیا نه چیزی داشـت نه چیزی می فهمید. همسرش از ترس ولخرجی های او هنگام خروج از خانه به وی پول تو جیبی می داد و ای بسا که در بازگشـت متوجه می شـد که او همان پول مختصر را به سـائلی در سـر راه داده یا برای یک دسـته از بچه ها بستنی خریده اسـت و با آنها بسـتنی خورده و خندیده اسـت.انیشتین در سـال 1955 در شـهر برینسـتون در مرکز دانشـگاهی که پـس از مهاجرت در امریکا در آن مشـغـول به کار شـده بود درگذشـت.

    متن ارسالی استاد شهریار به انیشتین:
    پیام به انیشتین
    انیشتین



    ツ نمایش کامل ツ

    سـلـمان
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    عشق


    اگر آن مونس خنگم بیاد آرد مرا یکدم
    بخندد ، شاد باشد او بسی هر دم

    زبس گیج است و خنگس یار من
    همه گویند که دیوانه شدست با کار من

    یار من دیوانه بود ستی عزیزان گران
    خود به نا فهمی نزن همچو خران

    مگر دیوانگی واگیر دارد ای خران
    گردن من نیست عیوب دیگران

    عشق من واگیر دارد این قبول
    سینه اش جایش ندارد این قبول

    روزگاریست عقل و عشقم در ستیزند
    اینچنین از عهد و پیمان ها گریزند

    قدرت عشقست و من را بی گنا
    عاشقان را عقل و علمش هم جدا

    عاقبت عقلم بباختم ای بوتا
    تا بدیدی عشقمو کردیم شوتا

    اینچنین دیوانه ای اکنون تو بهر یار خویش
    امیدوارم که باشی سر بلند در کار خویش

    گوشه چشمی کن به کارش یا خدا
    تو کاری کن نبینم خنده و عشقش جدا

    درد هجر را بر سر سنگم نیار
    ای کاش جای دل بودی خیار

    این چنین دردی بس است مارا خدا
    از کس دیگر مگیر عشق و میندازش ودا

    شیخا بریدی و بریدن مهرهارا از برت
    خداوندا نبر مهر خودت از نوکرت

    شیخ المریض

    سـلـمان
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    زن ذلیلم !!!


    زن ذلیلــــم ، زن ذلیلم ، زن ذلیـــــــــل

    ترس بنده ، نیست خیلــــی بی دلیل !

    ترسم از جانم ، چو دعـــــــــوامان شود

    چونکه دنبالـــــم کند ، با دسته بیــــل !

    در مصــــاف او ، چنان موشــــی ضعیف

    گرچه هستم ظاهــــــــــــراً مانند فیل !!

    ترسش از این هیبت مـــــــردانه نیست

    پس چکار آید مرا ، اینک سبیــــــــل ؟!!

    صورتش مثــــــــــل هــــــلوی له شده !

    لیک پندارد که می باشد جمیــــــــــل !

    لال میشد کاش ، وقتی شیــــخ گفت :

    “هستم ای دوشیزه خانم ، من وکیل” ؟

    یارب ، این آتش که کــــــــــرده زن به پا

    سرد کن ، آنسان که کردی بر خلیــل !

    جان او بستان و راحــــــت کن مــــــــرا

    ای خدای مهـــــــــــــربان ، ربّ جلیل

    کش رفته شده از سایت »»» http://2funny.ir/

    مشتی باجی
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    یه شعر قشنگ !


    ﺑﺎ ﺗـﻮ ﻫـﺴــﺘﻢ ﺳﻬـــﺮﺍﺏ
    ﺗﻮ ﮐـﻪ ﮔـﻔﺘﯽ :
    “ﮔـﻞ ﺷـﺒﺪﺭ ﭼـﻪ ﮐـﻢ ﺍﺯ ﻻﻟﻪ ﯼ ﻗـﺮﻣـﺰ
    ﺩﺍﺭﺩ؟”
    ﺭﺍﺳـﺖ ﻣﯽ ﮔــﻮﯾﯽ …
    ﭼـﻪ ﺗﻔــﺎﻭﺕ ﺩﺍﺭﺩ
    ﻗـﻔـﺲ ﺗﻨﮓ ﺩﻟـــﻢ ،
    ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﮐـﺲ ﺑﺎﺷـﺪ
    ﯾﺎ ﺑﻪ ﻗــﻮﻝ ﺗـﻮ ﭘـﺮ ﺍﺯ
    ﻧﺎﮐـﺲ ﻭ ﮐﺮﮐـﺲ ﺑﺎﺷـﺪ ؟
    ﻣﻦ ﻧـﻪ ﺗﻨﻬـﺎ ﭼــﺸـﻤـﻢ ،
    ﻭﺍﮊﻩ ﺭﺍ ﻫــﻢ ﺷـﺴـﺘﻢ
    ﻓﮑــﺮ ﺭﺍ ، ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺭﺍ
    ﺧﻮﺍﺏ ﯾﮏ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ،
    ﺯﯾـﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑــﺮﺩﻡ
    ﭼﺘﺮﻫــــﺎ ﺭﺍ ﺑﺴــﺘﻢ ،
    ﻣـﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬــﺮ ﭘﯿـﻮﺳــﺘﻢ
    ﻣــﻦ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻫــﻤــﻪ ﯼ ﺣـﺮﻑ ﺩﻟـﻢ
    ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔــﻔـﺘﻢ :
    ﮐﻪ ﻫـﻮﺍ ، ﻋـﺸﻖ ، ﺯﻣـﯿﻦ ﻣـﺎﻝ ﻣـﻦ ﺍﺳﺖ
    ﻭﻟـﯽ ﺍﻓـﺴــﻮﺱ ﻧـﺸـﺪ …
    ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ …
    ﻣــﻦ ﻧـﻪ ﻋــﺎﺷـﻖ ﺩﯾﺪﻡ
    ﻧـﻪ ﮐـﻪ ﺣــﺘﯽ ﯾﮏ ﺩﻭﺳـﺖ !
    ” ﺯﯾـــﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ
    ﻣـﻦ ﻓـﻘـﻂ ﺧــﯿـﺲ ﺷـﺪﻡ ”
    ﺑﺎﺯ ﻫـﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ
    ” ﭼـﺸـﻢ ﻫـﺎﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺷـﺴـﺖ ؟
    ﺟـﻮﺭ ﺩﯾﮕـﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﯾﺪ ؟

    قیز قیز
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    شعر حسنی ورژن2014


    ﺣﺴﻨﯽ ﻧﮕﻮ ﺟﻮﻭﻥ ﺑﮕﻮ،ﻋﻼﻑ ﭼﺶ ﭼﺮﻭﻥ ﺑﮕﻮ،
    ﻣﻮﯼ ﮊﻟﯽ،ﺍﺑﺮﻭ ﮐﻮﺗﺎﻩ،ﺯﺑﻮﻥ ﺩﺭﺍﺯ،ﻭﺍﻩ ﻭﺍﻩ
    ﻭﺍﻩ،
    ﻧﻪ ﺳﯿﻤﺎ ﺟﻮﻥ ﻧﻪ ﺭﻋﻨﺎ ﺟﻮﻥ،ﻧﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﻭ ﭘﺮﯾﺴﺎ
    ﺟﻮﻥ،ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﺎﻫﺎﺵ …
    (بیشتر…)

    قیز قیز
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    بسته جوکها | دفتر شـعـــر

    روزها فکر من این است …


    ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﺐ
    ﺳﺨﻨﻢ
    ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺸﺘﻨﻢ؟
    ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ؟ ﺁﻣﺪﻧﻢ ﺑﻬﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟
    ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺁﺧﺮ ﻧﻨﻤﺎﯾﯽ ﻭﻃﻨﻢ
    ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺳﺨﺖ ﻋﺠﺐ ﮐﺰ ﭼﻪ ﺳﺒﺐ
    ﺳﺎﺧﺖ ﻣﺮﺍ
    ﯾﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍﺩ ﻭﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
    ﺳﺎﺧﺘﻨﻢ …
    (بیشتر…)

    قیز قیز
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    رفیقام دونه دونه دارن سیگارو ترک میکنن منم تصمیمو گرفتم
    .
    .
    .
    رفیقای جدید پیدا ...

    user_send_photo_psot

    *~~~~~~~~*

    تو تقدیر منی ای عشق، اما عقل میگوید

    بیا بگذر ز تقدیرت، همین یک ...

    user_send_photo_psot

    ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ ﺭﺍ ، ﺑﺎ ﺗﮑﻪ ﻫﺎﻱ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻧﮑﻦ …

    ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭ ...

    user_send_photo_psot

    برنامه امروز ملی پوشان

    ابراهیمی، امیری، حاج صفی: تمرین
    رضاییان و طارمی: پاساژ ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    خنـده هاشـو عشــــــقہ
    گـریـہ هاشـو ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    می‌گفت عشق مثل یک بیماری می‌مونه
    که تو هر آدمی یک‌جور ...

    user_send_photo_psot

    کِی به انداختن سنگ پیاپی در آب
    ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ...

    user_send_photo_psot

    *~~~~~~~~*
    سخت گذشت تا فهمیدم هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    همیشه سکوت نشانه تایید
    حرف طرف مقابل نیست
    گاهی نشانه قطع امید
    از سطح ...

    user_send_photo_psot

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    ...زمینم زدی قبـــــــــــــول

    !!دیگه قرار نبود ...

    user_send_photo_psot

    *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.

    من چه گویم ؟

    یک رگم

    هشیار نیست

    شرح آن یاری که او ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    در یوگا حرکتی هست به نام
    آغوش
    قانونش اینطور است که باید ...

    user_send_photo_psot

    ♦♦---------------♦♦

    مثل بچگیم هنوز
    گریه
    میکنم

    اما دیگه کسی بم قول
    شهر ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .