فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Tag Archives: ﺧﻨﮕﻮﻟﺴﺘﺎﻥ

    داستانک شیخ و مریدان


    روزی روزگاری شیخ و مریدان در گوشه ایی از بازار نشسته بودن
    مریدان همواره به جفتک اندازی و مسخره بازی مشغول بودن

    *moteafesam* *moteafesam*

    و شیخ برای سرگرم کردن آنها برایشان بازی تعریف کرده بود

    و سرگرم بودن بازی اینگونه بود

    به ترتیب مریدان شروع به شمارش میکردن
    و به مضرب های پنج میرسیدن باید میگفتن هوپ
    و شیخ با عصا بر سره آن مرید میکوبید

    *khar_bazi*

    خلاصه مریدان گرد تا گرد شیخ نشسته بودن و میشمردن

    یک ، دو ، سه ، چهار ، هوپ

    و شیخ با عصا بر سره آن مرید میکوبید و مریدان مانند بزمجه های افسار پاره کرده ذوق میکردن

    چندی از بازی گذشت ، مریدان شروع به اذیت کردن شیخ کردن

    و در نوبت های جا به جا هوپ هوپ میکردند

    *bi asab* *righo_ha*

    و شیخ بر سره آن ها میکوبید

    و در حرکتی ، پس از رسیدن به مضربی از پنج همه مریدان همه با هم هوپ گفتن

    *fosh* *gij*

    شیخ با دیدن این صحنه آب روغن قاطی کرد و با عصا بر سره خود کوبید و دچار اسهال مکرر گشت
    در همین حین که شیخ و مریدان در حال کتک کاری و هوپ بازی بودن

    چشم شیخ به یکی از دختران خنگولستان افتاد که شه میم ریق نام داشت

    و پسری سیریش و سمج به دنبال او افتاده بود و میخواست از شه میم ریق دلبری کند

    شه میم ریق که دختری دیوانه بود برای جذب پسرکان رایحه ی پلیدی از خود متصاعد میگوزید

    *lover* *lover*

    که باعث میشد پسرکان مست و مدحوش گوز و چس های او شوند و ادعای عاشقی کنند
    شیخ اندکی شه میم ریق و جوان عاشق را زیر نظر گرفت

    و دید شه میم ریق از وابستگی این پسر و احساسات عاشقی اش خسته شده
    شیخ به پیش رفت
    و رو به پسرک که ادعای عاشقی داشت گفت

    من میتوانم کمکت کنم که به شه میم ریق برسی اما ، امتحانی سخت در پیش داری

    آیا حاضری ؟؟

    پسرک که پر از ادعا بود ، گوز خندی زد و گفت آری من دیوانه وار عاشق شه میم ریق هستم و چشم و گوشم مست گوز های او شده
    شیخ گفت خوب است ، پس نهایت تلاشت را کن

    *are_are* *are_are*

    در آن قطعه زمین برو و همونجا وایسا

    من سه گاو در طویله دارم
    برای اینکه ، کمک کنم که به شه میم ریق برسی ، کافیس که دم یکی از این سه گاو را بگیری

    شیخ دره اولین طویله را باز کرد ، گاوه غول پیکر و خشمگینی به بیرون آمد
    باور نکردنی بود و بزرگترین گاوی بود که تا به حال به عمره خویش دیده بود
    پسرک با دیدن گاو خشتک درید و از ترس در آن رید

    و گاو به صحرا رفت و دور شد

    مریدان که بر روی تپه ایی در حال تماشا بودن شروع به در آوردن شکلک و مسخره بازی کردن
    و برای پسرکی که ادعای عاشقی داشت هو کشیدن و فحش خار و مادر فرستادن

    سپس شیخ به سراغ طویله دوم رفت

    دره طویله را باز کرد
    گاو کوچکتری نسبت به گاو قبلی بود ولی خیلی سریع و پر جنب و جوش بود و به سرعت حرکت میکرد
    پسرک که ادعای عاشقی میکرد پس از کمی دویدن عرق از تمام درز های بدنش جاری شد و با خود گفت اشکالی نداره حتما طویله سوم گاوی آسان تر و راحت تر است و گاو دوم هم دور شد

    مریدان که روی تپه بودن شلوار خویش را از پای در آورده بودن و باکسنه کونه باکسن خود را به جوانکی که ادعای عاشقی داشت به نشانه ی تمسخر نشان میدادن

    که شیخ با پرتاب چند سنگ به آن ها ، آنها را به حالت عادی وا داشت و شلوار ها را به پا کردند

    *jar_o_bahs* *ey_khoda* *bi asab*

    شیخ به سراغ دره طویله ی سومی رفت
    دره طویله را باز کرد ، و محاسبات جوانکی که ادعای عاشقی داشت درست از آب در آمده بود

    یه گاوه ریقو از طویله به بیرون آمد که بسیار لاغر و مریض و نحیف بود
    جوانک که از خوشحالی در خشتک خود نمیگنجید ، جستی زد و رفت که دم گاو سوم را بگیرد ، ولی گاو دم نداشت

    سپس پسرک که ادعای عاشقی داشت برگشت و به شیخ نگاه کرد

    شیخ نیز انگشت شصت خویش را به پسرک نشان داد و گفت ریدم تو عشق و عاشقیت
    بیا برو عامو کونتو بشور با عاشق بودنت

    *goh_por_rang* *goh_por_rang*

    تعدادی از مریدان بعد از دیدن این صحنه به گاو تبدیل شدن و به دم همدیگر را میگرفتن و به تولید مثل مشغول شدن

    تعدادی دیگر از مریدان تکه چوبی برداشته بودن و به گفتن هوپ مشغول شدن و با چوب بر سره خود میزدن

    شه میم ریق بعد از دیدن این صحنه

    هر چه رایحه داشت گوزید و منفجر شد

    *gozieh_goz*

    سپس شیخ رو به جوان گفت

    زندگی پر از ارزش‌های دست یافتنی است اما اگر به آن‌ها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی

    پسرکی که ادعای عاشقی داشت بعد از شنیدن این حکمت شلوار از پای خویش در آورد و کون برهنه به بیابان شتافت

    *are_are* *are_are*

    و خدایش لعنت کناد

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*

    داستانک های شیخ و مریدان نوشته شده و طنزپردازی شده توسط برو بچه خنگولستان
    این سبک از شیخ و مریدان فقط داخل خنگولستان نوشته میشه و اگه جایی دیگه دیدید مطمعن باشید کپی شده از خنگولستان است

    شیخ المریض
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    داستانک های شیخ و مریدان

    دفترچه خاطرات | دردسر های عید


    سهلاااااام بر خنگولستانیا
    چطورید یا بهترید ؟؟

    ببخشید دیر به دیر میشه ،این نوشتن خاطرات
    ولی کم و بیش سعی میکنم هر وقتی تونستم بنویسم

    خببببب میخوام این سری خاطرات رو اختصاص بدم به خاطرات دوران عید

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    عاقا من ازون بچگی قیافم یه جوری بود که
    این کره خرا و بچه های فامیل هی با خودشون میگفتن
    ایول چه حالی میده با لگد بزنیم توش شکمش

    *palid* *palid*

    اصن نمیدونم چه رازی داره ولی لامصبا همش در حال بالا رفتن از سر و کله ی منن

    حالا لگد زدن و بالا رفتن از سرو کله ی من به یه کنار

    *moteafesam* *moteafesam*

    کره خرا پاشون میره تو ظرف میوه و آجیل میوه و آجیلا پخش و پلا میشه و از جلوم بر میدارن

    *bi asab* *bi asab*

    یبار از اول عید دیدنی قفل کرده بودم روی پرتغالی که بر داشته بودم که بخورمش

    این کره خرا هی اذیت میکردن

    آخرم پای یکشون رفت رو پرتغال ریده شد تو پرتغال ، منم اعصابم خورد شد بجا پرتغال بچهه رو گاز گرفتم

    بعد بخاطر همین هوچ وقت منو جز بزرگترا حسابم نمیکردن

    با بیست و پنج سال سن هی مگفتن پاشو برو با بچه ها بازی کن

    خیلی راهکارا امتحان کردما

    *gerye* *gerye_kharaki*

    که این بچه مچه ها نیان سمت من

    مثلن سیبیل میزاشتم و همش تو حالت اخم بهشون نگاه میکردم

    البته یکمی جواب میداد

    مثلن یبار رفته بودیم عید دیدنی شیش هفت تا بچه قد و نیم قد بود تو اون خونه

    تا رفتم تو خونه
    قیافه خودمو اخمالو کردم و با یه مشت سیبیلم که داشتم هی چپ چپ نگاه بچه ها میکردم که یعنی نیاید سمت من میزنمتون

    *bi asab* *righo_ha*

    اینام یکمی اولش ازم حساب بردن

    صاف اومدن نشستن جلوی من هر شیش هفت نفریشون

    هی نگاه من میکردن

    بازیه مرگ و زندگی بود اگه نیشم باز میشد دهنمو سرویس میکردن
    منم همیطوری اخمالو هی نگاشون میکردم

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    اولین حرکت تروریستی که زدن این بود که هی همیجوری که جلوی من نشسته بودن جلوی من ، منم با اخم هی نگاشون میکردم

    هی ادا اطفار در میوردن ، شکلکای خنده دار برام در میوردن

    *mamagh* *are_are* *palid* *mig_mig*

    منم کنج لبامو گاز گرفته بودم که اخمم باز نشه و حمله نکنن بم

    *bi asab* *righo_ha*

    کره خرا چقدرم مسخره میشدن با این قیافه های اخمخشون

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    یعنی باکسنم پاره شد تا خودمو نگه میداشتم نخندم

    حرکت تروریستی بعدیشون این بود که همیجوری که داشتم اخمالو نگاشون میکردم یه سیب پرت کردن تو خشتکم
    باز با هر بدبختی که بود خودمو سفت گرفتم که نیشم باز نشه

    *khaak* *khande_dokhtar*

    و در آخرین مرحله

    کره خرا دور هم جمع شدن شروع کردن پچ پچ کردن بعد از بینشون

    یکی ازین کره خرا رفت تو حالت سجده حالت سجده

    :khak: :khak:

    و یواش یواش ، دنده عقب دنده عقب اومد کونشو چسبوند به من چوسید

    *fosh* *fosh*

    بعدم یواش یواش جلو جلویی دور شد رفت دوباره پیش کره خرای دیگه

    گفت بچه ها انجام شد

    *ieneh* *ieneh*

    خداییش دیگه نمیشد نخندم ، تا نیشم باز شد

    یهو انگار خیلی خوشحال شدن و گفتن هورا حمله

    و دهنمو سرویس کردن

    خدا نسیبتون نکنه ازین جونورای دوپا

    *help* *help*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    وقتایی هم که مهمون برامون میومد و مثل یه روزایی که یه روز از عید رو همه رو دعوت میکردیم برای مهمونی

    خونمون پره بچه های قد و نیم قد میشد

    بعد که جیغ و داد و سر و صدا زیاد میشد
    ننم میگفت

    اصخخخخخرررررر بیا برو این بچه ها رو سرگرم کن تو اتاقت

    *asabani* *asabani*

    منم میبردمشون تو اتاق باشون جن بازی میکردم
    میرفتم شطرنجو میوردم و مهره ی اسب رو میزاشتم وسط صفحه شطرنج

    چراغا رو هم خاموش میکردم
    میگفتم بچه ها بیاید میخوام براتون جن احضار کنم
    اینام کنار هم دیگه دایره ایی دراز میکشیدن و دستشون رو میزاشتن زیر چونه اشون

    *esteres* *esteres*

    منم رو به روشون داراز میکشیدم و نور مینداختم زیر صورتم که قیافم ترسناک تر بشه

    *pishnahad_kasif* *pishnahad_kasif*

    و شروع میکردم وِرد و جادوی الکی خوندن
    و صداهای عجیب غریب از خودم در اوردن و شلوغ کردن
    که مثلن جن باهام ارتباط بر قرار کرده

    *esteres* *esteres*

    اینام ساکت میشدن و خوب نگاه من میکردن
    یبار بعده شام داشتم سر گرمشون میکردم
    شکمم هم پره باد بود

    :khak: *khaak*

    همیجوری که جلوشون دراز کشیده بودم گفتم بچه ها احساس میکنم جن پشت سره منه
    بعدم زااارت گوزیدم

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    گفتم وااااااییییی داره باتون حرف میزنه

    بعد یکی ازین برمجه ها گفت

    حرف نزد که گوزید

    *bi_chare* *tafakor*

    بعد من گفتم نههههههه جن ها اینطوری حرف میزنن و نا مفهومه

    *sheikh* *sheikh*

    بعد بوی لاش بلند شد تو اتاق

    دوباره یکی از این اخمخا گفت

    بوی گوز میاد

    *fuhsh* *fuhsh*

    تو گوزیدی مارو گول زدی

    بعدم یهو همه شلوغ کردن و جیغ و داد

    بعد یکیشون گفت اصخر الان جنه کجاس ؟؟

    *Aya* *Aya*

    اون یکی گفت رفته تو کون اصخر
    حرف که میزنه اصخر میگوزه

    *khaak* *khaak*

    بعد یهو همه خر شدن میخواستن کونمو پاره کنن که جن رو بکشن بیرون

    و من خودمو تسلیم کردم

    *gerye* *odafez*

    و گفتم گوزیدم گوزیدم گوزیدم جن نبود

    بعدم کثافتا رفتن به همه گفتن که گوزیدم

    همانا بد جانورانی هستند هر چی بزرگ تر میشن خر تر میشن

    *righo_ha* *bi asab*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    خب حالا که بحث جن و ترس شد بیاید یه خاطره خنده دار از جن براتون بگم

    آقا یبار نصف شد ساعتای سه و چهار شب بود

    تاریک تاریک ، ساکته ساکت

    بعد داشتم با لب تاب دنبال یه فیلم طنز توی آپارات میگشتم

    اینترنتم خیلی ضعیف بود دیدم فیلمو پخش نمیکنه

    اومدم رفتم با گوشیم شروع کردن پیام دادن و سرم گرم شد به گوشی

    بعد این لبتاب من خیلی یواش یواش شروع کرد به دانلود اون فیلمه

    خلاصه همه جا ساکته ساکت بود

    منم اصن حواسم به لب تاب نبود و درشو بسته بودم ولی همچنان در حال دانلود فیلمه بود

    یهو همچین صدایی اومد

    download ◄

    دفعه اول که گفت همّت ، بدنم یخ کرد و موهام کامل از ترس سیخ شدن ، حسابی ترسیدم
    همیطوری گوشامو تیز کردم ببینم درست شنیدم یا نه

    یهو دوباره گفت همت جان داشتم سکته میکردم ، فکر میکردم جنی چیزی تو خونه اس حسابی سنگ کوب کرده بودم نصف پشمام ریخت
    و داشتم سکته میکردم

    یه یهو این همّته خاک بر سر گفت بععععععلهههه

    نصفه دیگه پشمامم ریخت ؛ یعنی کامل ریدم به خودم

    بعد چون خیلی مسخره گفت بعله فهمیدم لبتابم فیلمه رو یواش یواش دانلود میکرده و پخشش میکرده

    خیلی ترسناک بود تا توی شرایطش نباشید متوجه نمیشید چی میگم

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*

    لیست خاطرات ◄

    شیخ المریض
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خاطره ها

    قنوت نماز هایم


    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    پیش نماز مسجد بالای منبر میگفت
    در قنوت میتوان به زبان مادری هم با خدا سخن گفت و مناجات کرد
    چند وقتی ست نمازم طولانی شده
    من انقدر گستاخ شده ام که در قنوتم ، با خدا ، از تو سخن میگویم
    نمازم هم بوی تو را میدهد
    فکری به حالم بکن
    اینگونه اگر پیش برود
    میترسم به سمت چشمان تو اقتدا کنم

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    علی سلطانی

    شیخ المریض
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    عاشخونه ها

    دفترچه خاطرات | مهر پدرانه


    سلااااااام خنگولستانیا ، آبجیا و داداشام

    خیییییلی دوستتون دارم که
    خاک بر سرتون بریقه

    دلم براتون تنگ شده بود

    یه دو تا خاطره از کودکی براتون میزارم حالی به حولی

    حالا دوباره یه سری میان میگن همش خاطره هات از ریق و گوز و ایناس

    همانا شما از نفرین شدگانید

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بچه بودن هفت هشت ساله بودم

    داشتیم با خونواده یه فیلم خارجکی میدیدم

    وسطای فیلم بود که شخصیت اول فیلم اومد به رفیقاش گفت بچه ها دیگه وقت جشن گرفتنه

    بعد رفت لیوانا رو اورد یه چیزی ریخت تو لیوان لیوانا رو زدن به هم و گفتن به سلامتی و خوردن و جشن گرفتن

    منم بچه بودم

    همیطوری که چشامو دوخته بودم به تلویزیون به بابام گفتم بابایی این چی بود ریختن تو لیوان ؟؟؟

    بابام : شاشه پسرم شاش

    چند روز بعدش با پسر همسایه داشتیم تو حیاط بازی میکردیم

    بش گفتم ممد ، دیگه بازی بسته ، وقت جشن گرفتنه

    رفتم دوتا لیوان از خونه اوردم ، شاشیدم تو لیوان

    یکیشون دادم به ممد ، یکیشم دست خودم

    گفتم ممد بزن به سلامتی

    خلاصه که ممد هر جا هستی حلالم کن ممد

    بخدا من بی تقصیر بودم ممد ، آقام فکر میکرد با اینکه بم بگه اون شاشه ازش دور میشم و سمت خوردن مشروبات نمیرم

    خلاصه یه قُلپ شاش خوردیم به سلامتیه هم دیگه

    و گوه مال شد جشنمون

    خداییش این چه مدل دور کردن بچه و آموزشه

    مرسی اَه

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    بچه بودم حدود پنج شیش سالم بود

    داشتیم میرفتیم شهرستان زمستون بود و برف سنگینی هم زده بود

    وسط راه بودیم

    بابام خواب بود

    زدم بش گفتم بابا بابا من جیش دارم

    گفت خاک بر سرت بچه چقدر آخه شاشت میگیره
    خودتو محکم نگه دار تا رسیدیم پلیس راه بریم یه گوشه ایی بشاشی

    خلاصه خودمو به زور نگه داشتم دیگه چشمام داشت از گوشام میزد بیرون از فشار

    بدو بدو پیاده شدیم رفتیم کناره تیر برق

    بابام برا اینکه سردم نشه و راحت دسشویی کنم دستاشو گرفته بود زیر رونام تو هوا نگهم داشته بود و با کمر تکیه داده بودم به شکمش

    این فیگورو همیشه برا شاشیدنم میگرفت که راحت بشاشم

    ولی من شاشم نمیومد که
    :khak: *gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

    همیطوری تو فیگور که بودم از ارتفاع ریدم رو کفشاش

    یهو انگار از قاب و قالب پدر مهربون که در اومد به پدره خشن و عصبی تبدیل شد

    منو همیطوری تو فیگور توالت فرنگی که بودم گرفت گذاشت رو برفا

    اول خوب کفشاشو با برفا پاک کرد

    بعد لنگای منو گرفت منو با کون میکشید رو برفا که کونه منم تمیز بشه

    خو به من چه من گفتم جیش دارم این فکر کرد یعنی شاش دارم

    شاش نداشتم عن داشتم

    حالا همه نعره بزنید

    قشنگ چند بار لنگامو گرفت رو برفا کشید منو که خوب تمیز بشم

    بعدش رفتیم تو اتوبوس

    این اتوبوساش ازین ایران پیما ها بود یه قوطی زیر صندلی بود هوای گرم ازش میومد و مثلن بخاریش بود

    رفتم تو اتوبوس رفتم زیر صندلیا کونمو چسبونده بودم به بخاری

    اونقدر یخ بود و سرد بود که سیستم ریدنم تا یه هفته یخ زده بود کار نمیکرد

    واخعن این چه مدل رفتار با کودکه

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**

    شیخ المریض
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خاطره ها

    دفترچه خاطرات | شورت حاکم بزرگ


    سلوم گل گلیا خوبید  ، حال و روزتون به راهه ؟؟

    این سری میخوام یه سری خاطرات خودم رو براتون به اشتراک برینم

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    میخوام براتون از یکی از بدترین سوتی های زندگیم  رو نمایی کنم

    :khak: :khak:   *gerye_kharaki*

    بعدی که کار با اندرویدم قوی شد هی کاراموز و دانشجو بم میسپردن که من پشتیبان آموزشیشون بشم

    بعد اکثرن پسر بودن این  دانشجوهایی که به من میسپردن

    *chakerim* *chakerim*

    بعد بین این دانشجو ها یبار یه خانمیو به من سپردن  که بش اندروید اموزش بدم

    فامیلیش رو مثلن میزاریم مجیدی

    :khak: :khak:

    بعد یه شب داشتم براش مبانیه اندروید رو توضیح میدادم

    *sheikh* *sheikh*

    هم زمان این بلقیس کثااافت   داشت هی اذیت میکرد تو پیوی

    منم برا اینکه بلقیسو اذیت کنم

    بش گفتم که حالا که ایطوری شد

    الان برات میگوزم ویسشو میفرستم برات تا هی بزاریش رو تکرار و بشه لالایی شبهات

    بعد هی این اخمخم گفت ژووون گوزتم نفسه

    *akheish* *akheish*

    بعد اون لحظه گوزی تو منابعم نبود

    رفتم از پیویه خودم که محل نگه داری ضبط شده های قدیم بود

    یکی برداشتم

    بعد ترتیب مخاطبا ایطوری بود

    خانم مجیدی

    بلقیس

    .

    .

    .

    بعد اومدم فوروارد کنم برا بلقیس

    یهو این اخمخ سیاه پوست پیام داد

    *gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

    ترتیبش شد

    بلقیس

    خانم مجیدی

    منم گوزو فوروارد کردم برا مجیدی

    :khak: :khak:

    اونم آنلاین بود داشت به چیزایی که من تایپ میکردم گوش میکرد

    یهو اینو فرستادم

    دیدم دوتا تیک ابی خورد

    :khak: :khak:

    بعد دقیقا من رنگم شد مثه گچ

    بعد جیییییغ کشیدم  دو سه تا محکم زدم تو سرم  و نزدیک بود بیهوش بشم اصن

    همچین صداهایی ازم شنیده میشد تو خونه

    *help* *help*

    هی سرخ شدم هی سفید شدم هی آبی شدم

    بعد اومدم سِشو بگیرم

    شروع کردم پشت سره هم ویس ضبط کردن تر تر کردن که طبیعی جلووه کنه

    ایطوری

    که طبیعی جلوه کنه

    *gerye_kharaki* *gerye_kharaki* *gerye* *gerye*

    خانم مجیدی هم هی فقط سین میکرد

    عرررررررررررررررر

    هوچی نمیگفت ، عررررررررررررررررر

    حالا همه با هم زجه بزنید

    ناله کنید

    های های های اشک و ناله با هم قاطی شده خوب شده

    اون آخر مجلس یه حال و هوای دیگه ایی داره انگار

    بزن خودتو های های های

    هر کی حاجت نگیره خاک تو سرش
    عررررررررررررر
    *gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

    اون خانومی که گفت بچه دار نمیشم ، امشب تا حامله نشی نمیزارم از مجلس بری بیرون
    *gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

    ما شا الله به این ناله ها
    اونایی که ته مجلس فقط میچوسید حاجتی ازتون براورده نمیشه
    کثافتای چوسو
    *bi asab* *bi asab*

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    یه خاطره دیگه هم از یه دوستام براتون بگم
    تو دوسالی که همدان بودم یه رفیق پیدا کردم اسمش حسن بیاته

    :khak: :khak: :khak:

    بعد این تو کل بیست ساله عمرش که تا اون موقع داشت اصن دکتر نرفته بود

    *haaaan* *haaaan*

    بعد این تو خوابگاه که بودیم

    یه سرما خوردگی بدی گرفت

    *gij* *gij* *gij*
    تب و لرز و دیگه رو به موت بود

    گفت اصخر پاشو منو ببر دکتر

    *modir* *modir*

    گفتم برو تا بریم

    با هم سوار تاکسی شدیم رفتیم درمونگاه

    دکتر دیدشو نسخشو نوشتو رفتیم داروخونه براش آمپول نوشته بود

    بعد رفتیم بخش تزریقات یه خانمه گفت که برو دراز بکش تا بیام

    *akheish* *akheish* *akheish*

    اینم رفت دراز کشید رو تخت

    من نشستم رو صندلی و داشتم از پشت شیشه مات میدیدمش به شکل مات و مبهم

    بعد این خانمه اومد گفت که ای بابا اینطوری که نمیشه باید ببینم کجا امپول میزنم

    :khak: *bi asab* *bi asab*

    اینم گفت باشه

    از تخت اومد پایین

    از پشت شیشه مات دیدم کمربندو باز کرد
    شلوارو داد پایین

    *fekr* *fekr*

    با خودم گفتم خو خوبه

    بعد که شلوارو داد پایین
    *hazyon* *hazyon*
    دیدم دوباره دستاشو اورد بالا شورتشم تا زانوش اورد پایین

    *amo_barghi* :khak: *ey_khoda*

    بعدم دراز کشید رو تخت

    بعد که خانمه سوزنشو زد گفت که

    گفتم میخوام ببینم ولی نه اینقدر دیگه

    *bro_khonaton* *bro_khonaton*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    یبارم اومده بود اصفهان برای کار

    بعد قرار شد یه روزش رو بریم باهم بیرون یه چرخی بزنیم تو اصفهان

    بعد دم دمای غروب رفتیم یه بستنی فروشی که بستنی قیفی بگیریم

    بعد این هی رفت ببینه مسولش کجاس بیاد بستنی برامون برینه

    منم هی داشتم به این دستگاهش که میرید ور میرفتم

    از بچگی خوشم میومد از ریدن

    بعد این یارو داشت میومد که بیاد برامون بستنی برینه

    من اهرمشو کشیدم پایین
    یه عالمه بستنی رید کف دستم
    منم حول شدم دیدم این یارو داره میادش
    دستمو کردم تو جیبم
    *palid* *palid*

    اینقدره خنک بود که نگو

    بعدشم رفتیم با هم نشستیم رو سیو سه پل دیگه داشت شب میشد

    توی هر دالونای سیو سه پل یه چراغ تو کف کار گذاشته بودن ، که نور بخوره به سقف
    یه فضای عاشقانه ایی شده بود

    *abnabat* *abnabat*

    بعد داشتیم با هم حرف میزدیم
    یه وارد بحث های احساسی شد

    *baghal*

    که آره دلم خیلی برات تنگ شده بود و اینا
    منم یهو کافور بدنم کم شد

    *akheish* *akheish* *akheish*

    گفتم حسن هر کاری میکنم دل تنگیم نمیره بیا یه بوس خاک بر سری ازت کنم
    بعد گرفتمش کشیدمش سمت خودم

    اینم سور خورد زرتی اومد با باکسنش رو چراغه

    یهو گفت اوووف اوووف سوختم ، ریدم رو بوس خاک بر سریت

    خلاصه شانسش گفت خندم گرفت و نزدیک بود از بالا پل بیوفتم پایین وگرنه یه بوس خاک بر سری ازش میگرفتم

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    یه خاطره هم از بچگی بگم

    تو دوران بچگیمون
    یه همسایه داشتیم دوتا پسر داشت
    یکی اسمش حسن بود
    یکی دیگه اسمش پروانه بود

    بعد من فکر میکردم که مسخرش میکنن و از الکی میگن پروانه بهش که حرصش بدن

    بعد منو پسر عموم (مجید ) با پروانه و حسن میرفتیم تو این زمین خاکیه بقل قبرستون فوتبال بازی میکردیم

    بعد من هی میگفتم جلل عجیب که خو پسره برا چی بش میگن پروانه

    یعنی هوووچ علامتی نداشت ها ، واقعی واقعی

    از اول بازی ایطوری بودم

    *tafakor* *tafakor*

    بعد یجا همین پروانه مثه خر شروع کرد حمله کردن سمت دروازه ی ما ، مجید تو دروازه بود

    من دفاع ، مثه سوباسا به مجید گفتم نگران نباش ، نمیزارم بیشتره این جلو بیاد

    اونم گفت گوه نخور برو جلوش

    منم پریدم یه شوت قدرتی زدم با توپ تو پروستاتش

    ولی انگار نه انگار رفت گلش کرد و پشتک و بالانس میزد

    منم ایطوری بودم چرا ایطو شد ، چرا کار نکرد ؟؟
    *bi_chare* *bi_chare* *bi_chare*

    بعد توی همون بازی یه توپ خورد تو پروستات من

    مثه اسبی که سزارین کرده ولو شدم رو زمین

    خلاصه بعد چند سال گذشت

    یه دختری اومد رد شد

    مجید گفت که میدونی کی بود ؟؟

    گفتم نه کیه ؟؟

    گفت پروانس

    *khaak* *khaak*

    لا مصب فکر کنم تو پیله بود زمان بچگی آخه بزرگ که شد پروانه شد

    علائمش زده بودن بیرون
    *khaak* *khaak*

    حالا همه با هم زجه بزنید و گریه کنید

    های های های گوز و لبخند با هم قاطی شده خوب شده

    ما شا الله به این دستای بندری

    بیار بالا دستای بندریو بکوب تو سرت
    های های های

    مجلسو شما باید گرم کنیدا

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**

    خیلی دوستتون دارم

    *baghal*

    شیخ المریض
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    انرژی مثبت | خاطره ها

    نقاشی های ارسالی به خنگولستان


    نقاشی های ارسالی به خنگولستان

    از تاریخ 31 فروردین 1397 تا 9 تیر 1397

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    این سری نقاشیا رو با ریدن شروع میکنیم
    این متن نقاشی از خوشگله ننمم برامون اومده

    و مثل اینکه خیلی از عشق و زندگی ناراحته

    حالا ایناش به کنار

    این که یکی پاشه برینه فقط از عهده من بر میاد
    بقیه همه میشینن و میرینن

    ولی من یبار توی صحرا رفتم دسشویی
    بعد این صحرای ما پر از خار و تیغ بود

    خلاصه آبم نبود

    رفتم از جمعیت دور شدم
    بعد اول اومدم مثه بچه آدم بشینم و برینم
    یهو یه تیغ رفت تو باکسنم منم اعصابم خورد شد سره پایی ریدم
    ولی خیلی باید دقیق باشی اگه یکمی زاویه تغییر کنه میرینی تو شورتت

    و در مرحله ی بعدی آب که نبود رفتم دنبال کلوخ و چوبی چیزی بگردم
    یه چوب پوسیده پیدا کردم خودمو باش پاک کردم بعد دیدم از تموم جداره هاش داره حیوانات موزی میان بیرون

    قشنگ اگه زبون داشتن میگفت عامو طبیعتو منفجر کردی با این ریدنت

    خلاصه اگه بهم نیاز بود بگید من این استعداد های ویژه رو هم دارم رو نمیکردم

    *malos* *malos*
    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    اینم نقاشیه مریخیه اخمخه

    میخوام براتون یه سطح از اخمخیتش رو به نمایش بزارم

    بش میگم برو تست کن ببین جایی مشکل نداشته باشه خنگولستان

    بعد میاد بم میگه

    وقتی یه کلمه رو حروف اولشو رنگی میکنی حروف وسطش رو توپر میکنی حروف آخرشو کجکی میکنی

    بین حروف وسطش فاصله میوفته

    :khak: :khak:

    کمره آدمو میشکنه این مشکلایی که میگیره

    دفعه اولی که بش دادم بره تست کنه خنگولو دقیقا اینو که تست کرد دید کار میده

    گفت ای لعنتی

     

    یعنی یه جوری تست میخواد بگیره که مشکل بسازه حتی اگه مشکل نداره

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این تابلو نقاشی هم از سمت یه کاربرای زیر آبیمون بوده

    به نظرم میاد که یه گوزن یا یه سگ باشه

    به هر حال دستش درد نکنه

    ما به همینم راضی اییم

    *chaie* *chaie*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این نقاشی رو هم پت پتی برامون طراحی کرده

    مارش رو هم خودش

    درستیده

    انصافا یه حرف درست حسابی زده باشه همینه

    گفته که شبیه خودش خبیث شده

    *gav_bazi*

    ولی طرح خوبیه

    منم یه مدت میخواستم بفرستم زیر آب این زیر آبیه رو منفجر کنم

    ولی بیخیالش شدم

    *lop_sorkhi*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این متن نقاشی رو هم پت پتی برامون فرستیده

    والا اگه میخواد ایطوری بخنده  ، همون بهتر نخنده ، این چه فرمه خندیدنه آدم زهله ترک میشه

    *tavahom*

    این پت پتی هم  یه مدت هی زور زد عوض بشه و اینا

    ولی گوشتونو بیارید

    این همین اخمخه خودمونه  ،هر چی زور بزنه آخرش گربه نره ی گوزوئه

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این نقاشی رو هم سپیده خانم برامون کشیده

    و اولین کامنتشم همین چند روز پیش با یه نقاشی برامون فرستید که لم داده بود تلویزیون خنگولستان رو نگاه میکرد

    با اسمه

    seh

    اومده تو خنگول

    خیلی خوش اومدی آبجی سپیده

    ان شا الله دلت همیشه شاد و لبت خندون باشه

    *golomi_jone_delomy* *golomi_jone_delomy*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    *haaaan* *haaaan*

    این نقاشی رو هم گلی برامون فرستاده

    فقط اینکه

    گفت چی  ؟؟

    اسم انیمه  ؟؟

    اسم امینه ؟؟

    اسم انیه  ؟؟

    اسم عنیه  ؟؟

    عینه نداریم تو خنگول

    ولی شاید این اسما به دردت بخوره

    عنه شل  = اسهال

    عنه سفت که به زور بیرون میاد = یبوست

    عنی که تازه ایجاد شده = عنتر

    عنی که مدت هاس تولید شده  = عن خشکه

    دیگه زیاد حضور ذهن ندارم

    ولی اگه منظورت همین عناس زیادن بچو ها میتونن کمکت کنن

    *shool_maghz* *shool_maghz*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این نقاشی رو هم شیخ سوتی برامون فرستاده

    ما عادیه نه چشامون بزرگه

    *malos* *malos*

    نه آرامش توشونه

    *amo_barghi* *amo_barghi*

    نه لب و زلف درست حسابی داریم که براش شعر بگن

    *akhmakh_asabani* *akhmakh_asabani*

    نه ابروهای  قشنگی دارم

    :khak: :khak:

    ولی یه دماغی دارم  اصن حالی به حولی همیشه دیگه با اون یادم میکنن

    شاید مثلن یارو بعدی که رد شد پشت سرمون بگه خدایا شکرت  و به ظاهر خودش راضی تر بش

    *are_are* *are_are*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    اینم دخی شلغم برامون کشیده

    یعنی اینطوری مثلن کشیده دخی شلغم

    زبونشو گذاشته گوشه لبش تند و تند نقاشی کشیده و گرم نقاشی کشیدن بوده

    بعد که تمومش کرده اینطوری شده

    *Aya* *Aya*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    اینم ورود وحشیانه ی ننه پفکی به خنگولستانه

    اوخی یه مدت هی به من میگفت سلام منو به بچه ها برسون

    خداییش بچه ها و خونواده ی خنگولستان لنگه نداره

    ننه پفکی دوستت داریم ننه پفکی دوستت داریم

    *nini* *nini*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    قال داش تکواندو

    سکوت سخته ، پیش به سوی لت و پار کردن

    داداشی نیستیا  ، قهر نباش

    بیو حال خوبتو روشن کن دلمون برات تنگ شده

    بیو بیو  ،کنکورتم که دادی دیگه اذیت نکن

    بیو بیو  ، پس کی بزنه بقیه رو لت و پار کنه ؟؟

    *divone* *divone*   *divone*

    با این حرکت دارم قبره خودمو میکنم  ولی خو داداشیمه باس بیودش دیگه

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این تابلو نوشته رو هم یه کاربرای زیر آبیمون برامون فرستیده

    تولدش مبارک

    ان شا الله دلت شاد و لبت خندون باشه

    ساره  یا رینا

    عاقبت بخیر بشید

    *hobab* *hobab*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این دعا رو هم پریا برامون نوشته

    گفته که خدایا همه رو به آرزوهاشون برسون

    الهی آمین

    گاهی میشه پاکی و مهربونیه آدما رو توی همچین موقع هایی فهمید

    ان شا الله تو هم به آرزو هات برسی آبجی پریا

    *gol_rose* *gol_rose*   *ghalb*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این عکس از نقاشی رو هم یکی از کاربرامون به اسمه مینیون فرستاده

    کلن یه کامنت ازش پیدا کردم

    دمت گرم نقاشیه قشنگیه

    بابای منم یه زیر پوش مثه این دختره داره

    یه وری لم میده جلو تلویزیون  اخبار میبینه

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    کلن دو سه نفر داریم که ازین عکسای کره ایی ژاپنی چینی میزارن

    این عکسم آبجی زهرا برامون فرستیده

    مـ(◍•ᴗ•◍)ـن

    آبجی زهرا پ یه تکونی به خودت بده باو متنای و نوشته هات اینجا خیلی خریدار داره

    ان شا الله همیشه شارژ باشی و دلت شاد و ذهنت پره ایده های باحال

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این رو هم یه کاربرای زیر آبی که یبار اومده رو آب برامون فرستیده به اسمه

    Lightweight

    زامبی ژون بیو رو آب باو مام مثه خودت زامبیم بیو بالا بیو

    بیو ما همه اخمخیم کاریت نداریم

    *shokhi* *pishnahad_kasif*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این نقاشی رو هم یه کاربرای زیر آبی برامون فرستیده

    گفته که

    دخی

    عاشق





    ツ نمایش کامل ツ
    شیخ المریض
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    نقاشی های ارسالی

    آبدیت تکمیل شد


    سلام گل گلیا ، آبدیت خنگولستان تکمیل شد

    *belgheis* *shadi*

    اول کار یه عذر خواهی کنم که طول کشید و اذیت شدید این مدت

    با مدیریت ضعیف و کم محلی و کم فعالیتی یه نمه سوت و کور شد خنگولستان

    ولی دیگه تمومه ، قراره ازین به بعد بترکونیم

    یه مختصر از تغییرات این آبدیت براتون میگم که حالی به حولی بشیم

    *modir* *modir*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    اول کار بریم سراغ بخش های جدیدی که اضاف شده به خنگولستان

    یه بخش جدید اضاف کردیم به اسمه بخش چالش

    که قراره بترکونتتون

    :khak: *amo_barghi* *amo_barghi*

    که کلی داخلش چالش هست و کاربرا به شانس بهشون چالش میخوره و باید انجام بدم

    چالشای خنده دار

    و جایزه هم داره و با امتیازی که از چالشا در میاری میتونی امکاناتی رو برای خودت باز کنی و انتخاب کنی

    امتیازه چالش وقتی برات حساب میشه که پنج نفر چالشی که انجام دادی رو تایید کرده باشه

    بعد امتیازش میاد تو حسابت که هم لوولت میره بالا هم امتیازت

    حالا بقیه اش بمونه برا وقتی که آبدیت اومد دستتون

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بخش دیگه ایی که اضاف کردیم بخش تقویم شخصیه خنگولستانه که همراه با اعلانه

    و میتونید تولداتون رو ثبت کنید

    و پیشاپیش تولدت رو تبریک میگن و پیام برات میزارن و بهت نشون داده نمیشه تا روز تولدت تا سوپرایز بشی

    و برای تولدت اعلان میزنه
    *yohoo* *lover*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بخشای دیگه ایی که بهینه شدن این بخشایی هستند که میگم

    پرشی که بخش کامنت داشت رو گرفتیم

    سیستم ثبت نام تغییر کرد و راحت ترین شکل ممکن شده

    سیستم ارسال و آپلود وحشتناک بهینه شد

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بخش خروجی کامل ساختارش تغییر کرده

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    بخش ارسال ایمیل تغییر کرده

    سیستم چت بهینه تر شده

    سیستم تغییر صدا که برای بعضی گوشیا کار نمیکرد بهینه شد و حد ساپورتش تغییر کرد

    اسدیکای برنامه اومد روی بیست و هفت که فکر میکنم یکی مونده به آخرین ورژنیه که گوگل ارائه داده

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    مدیریت های برنامه داخل برنامه قابل انجامن

    قابلیت کاور گذاری و جایزه های گوناگون برای چالشا گذاشتیم

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    سیستم نقاشی کامل بهینه شد
    هر چقدرم سنگین بشه بازم میاره و سرعتش وحشتناک زیاد شده برای اوردن نقاشیا

    کیفیت عکس گذاری سه برابر و سایز عکس برای پست ها تا دوبرابر بیشتر شد

    نمایش پروفایل بهینه و سرعتش بیشتر شد

    شخصیت های خنگولستانی همه تغییر کردن و دوازده شخصیت برای ورودی در نظر گرفته شد

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    سیستم بکاب برای بخش نویسندگی طراحی شد که بتونه اگه وسط کار متنتون پرید براتون برش گردونه

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    صدا گذاری آنلاین بهینه شد و کاملن اجرایی شده

    عیب یابی از سایز شکلک هایی که انلاین گرفته شدن

    سیستم صدا زدن توی کامنت ها طراحی شده

    برای بعضی بچه ها که افکت منو ها کار نمیداد راه میونبری گذاشتیم که بتونن از جایی دیگه وارد بخشا بشن

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    قوزانتیس رو طراحی کردیم و توی صفحه اصلی پیاده سازیش کردیم

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    خلاصه تا اونجایی که شد ترکوندیمش

    تا اونجایی که جا داشت کم نذاشتیم

    بازم ببخشید یکمی طول کشید

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    سیستم جوکدونی و بخش عشق رو کلن بهم ریخیتم از اول ساختیم

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    *dopak_li_li_lo* *dopak_li_li_lo*

    **♥** خیلی میخایمتون *ghalb_sorati*

    دلاتون شاد و لباتون خندون

    شیخ المریض
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خبرنامه

    دفترچه خاطرات | خودکشی


    دوران دانشجویی بود برای لیسانس

    بعد موقع امتحانا بود

    منم که کلن تو طول ترم هیچی نمیخوندم و جزوه هم نمینوشتم

    *gil_li_li_li* *gil_li_li_li*

    امتحان فیزیک الکترومغناطیس داشتیم یکی از سخت ترین درسامون

    هی نگاه به جزوه میکردم هیچی نمیفهمیدم

    :khak: :khak:

    هی عرررررررر میزدم کف اتاق و دود از باکسنم در اومده بود

    *gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

    بعد یکی از رفیقام گفت اصخر اگه نمیره تو مخت یکمی برو تو ایوون تا یه هوایی بت بخوره

    بعد گفتم شاید جواب بده ، رفتم داخل ایوون نشستم روی نرده های ایوون

    برا خودم آواز میخوندم

    *soot* *soot*

    بعد یه رفیق داشتیم توی سوییت های پایین داشت درس میخورد

    اسمش صادق بود

    ولی ما بش میگفتیم اوس علی نجس

    کلن برا همه لقب میزاشتیم

    یه حاجی داشتیم تو اتاقمون اولش که اومده بود خیلی بچه مثبتی بود

    بعد بسکه براش گوزیدیم از لج ما میگوزید این آخریا
    بعد بش میگفتیم حاجی گوزو

    این اوس علی نجس پایین بود

    گفت ببند اون دهنتو داریم درس میخونیم

    *fosh* *fosh*

    بعد من گفتم خوبه یکمی براشون فیلم بازی کنم

    گفتم اوس علی دیگه حال و حوصله زندگی ندارم

    به ننم بگو خرس خوردش نگید خودشو کشته
    *odafez* *odafez*

    بعد این اوس علی میگفت برو بابا جرأتشو نداری هی میخندید

    بعد من پیش خودم گفتم که بزار یکمی آویزون بشم بعد با زور دستام میام بالا

    *palid* *palid*

    انصافا ارتفاعشم خیلی بود ، چون ما طبقه بالا بودیم

    بعد گفتم اوس علی حالا که خودمو کشتم میفهمی

    بعد آویزون شدم

    بعد این اوس علی از تو ایوون پایین اومد بیرون
    دید آویزون شدم

    گفت داری چیکار میکنی اخمخ

    *esteres* *esteres*

    بعد من کف پام به دیوار بود و دستم به نرده ها وصل بود

    باکسنمو داده بودم عقب مثه میمونا

    بعد این اوس علی دقیق زیر باکسن من واساده بود

    گفتم اوس علی برو کنار تا نریدم رو سرت

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    بعد خندم گرفت

    عاقا تا خندم گرفت
    دستام جفت شدن ، چسبیدن به هم ، اویزون شدم

    بعد دستا که جفت بشن نمیشه که دیگه زور زد

    گفتم وااااای اوس علی خاک بر سرت

    *help* *help*

    بدو بدو واقعی شد

    این اوس علی نجسم حول کرده بود

    هی جیغ و داد میکرد

    *dingele dingo*

    منم با این شلوارک آویزون شده بودم

    یه چشمم شده بود اشک یه چشمش شده بود عن

    *gerye*

    من هی جیغ میکشیدم میگفتم خدایا گوز خوردم

    خدایا من نمیخواستم خودمو بکشم

    الکی الکی دارم میمیرم

    خدایا بدبخت شدم

    بعد زیرمم نرده بود میترسیدم از اون بالا بپرم

    نرده از وسط جرم بده نصفم اینور بیوفته نصفم اونور

    هی همیطوری تو هوا هی میگفتم خا بر سرت اوس علی

    ریدم رو سرت اوس علی

    اونم هی مثه مرغ پر کنده اینور اونور میدویید جیغ میزد

    *dingele dingo*

    بعد دیگه دستام خسته شده بود

    گفتم خدایا مو اصن قصد خودکشی نداشتم الکی الکی دارم میمیرم اگه مردم همش تقصیره این اوس علی نجسه

    بعد پامو فشار دادم به دیوار که از بقل دیوار دورم کنه نیوفتم رو نرده طبقه پایین و روی پاگرد سیمانی

    بعد همیطوری که پامو فشار دادم به دیوار باکسنم گردولی شد

    هموطوری خودمو از دیوار دور کردم و پریدم پایین

    بعد با کف پا اومدم رو زمین بعد چون ارتفاع زیاد بود

    اتوماتیک زانو هامم تا آخرین حدشون جمع شدن و از چهل پنج درجه به صفر درجه رسیدن

    بعد بازم حده ارتفاع و وزن بیش از حد مجاز بود که مابقیه انرژی رو باکسنم جان فدایی کرد و خودشو کوبید به زمین

    و نیرویی معادل هفتصد و شیش کیلو ژول به باکسنم وارد شده

    و در اثر فشاره وارده طبق فرموله
    u = mgh

    با احتصابه

    گرانش برابره با
    ۹٫۸۲ میلی متر بر ثانیه

    پتانسیل انرژی جنبشیه من زیاد شد و در اثر اختلاف پتانسیل به وجود اومده

    برق از باکسنم متصاعد شد و خشتکم جر خورد
    و سه چهار تا پیچ و مهره هام ریخت کف بیابون

    و هر چی فیزیک خونده بودم پاک شد امتحانمم ریدم

    بعدی که خوردم زمین با باکسن ولو شدم
    بعد خودمو زدم به مردن

    بعد بچه ها تازه اومدن بیرون

    یکیشون گفت اصخر دعا کن جفت پاهات شکسته شده باشه وگرنه من برات میشکنمشون

    بعد من گفتم وای به من دست نزنید هنوز گرمم
    *narahat* *narahat*

    اوس علی برو نخ سوزن بیار

    *odafez* *odafez*

    فکر کنم باکسنم پاره شده

    دست به من نزنید که جیغ میکشم

    بعد اینام اینقده بیشعور بودن دست نزدن منو ول کردند رفتن

    *talab* *talab*

    خو یعنی چی این چه طرز برخورد با یه مصدومه که از یه خودکشی جون سالم بدر برده

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یه خاطره دیگه هم دارم
    من همیشه تو خوابگاه با این شلوارکه و زیر پوش حلقه ایی میگشتم

    *baghal*

    بعد خوابگای ما اصن خیلی دور بود از انسان ها و جماعت ادمیزاد

    بعد دیگه همه با هم خودمونی بودیم

    بعد ترم یک یا دو بود

    یکی از دخترای دانشگاه که مسئول کانون فرهنگی بود

    با وانت دانشگاه و یکی از مسئولین دانشگاه اومده بود تو خوابگاه

    اومده بودن دنبالم برای کارای فرهنگی و دکور چیدن

    *malos* *malos*

    بعد دم در به یکی از بچه ها گفت که بلند صدام بزنه اونم هی از جلو دره طبقه پایین بلند صدا میکرد

    اصصصصخخخخخررررر اصصصصصصصخخخخخررررر

    بعد من اومدم دم پله ها واستادم

    گفتم مرررررررررگ و اصخر

    *righo_ha* *righo_ha*

    چیکار داری ؟؟

    گفت بیا پایین یکی کارت داره

    *fekr* *fekr*

    گفتم من نمیام پایین بگو بیاد بالا

    *fuhsh* *fuhsh*

    بعد گفتش که آخه نمیشه

    *Aya* *Aya*

    بعد من یواش یواش داشتم میومدم پایین با شلوارک صورتی و توپ توپیم ، هر کسی که میومد بالا با باکسنم میزدم بش بخوره به دیوار

    کل راه پله ی ما ، رو به روش دیوار نداشت همش شیشه بود
    قشنگ میتونستی یه نفرو که میره پایین یا میره بالا ببینی

    وسط مسیرم نشستم رو حفاظ پله ها قیژژژژژ با باسنم قر خوردم اومدم پایین

    بعدم دستمو کردم تو باکسنم شلوارکمو که این حفاظ حول داده بود داخل کشیدم بیرون

    بعد من نگاه نکردم پایین ببینم کیه

    :khak: :khak:

    همیطوری اومدم اون خانمه که مسئول فرهنگی بود کل مسیر داشت منو از بیرون تو شیشه ها میدید

    بعد من اومدم دم در دیدم عهههه ؟؟!!!

    *moteafesam* *moteafesam*

    بعد بدتر حل کردم مثه اسب حامله شروع کردم دویدن بالا که لباس درست بپوشم

    تو مسیر مثه اورانگوتان چهار دستو پا میرفتم بالا

    بعد که از رو به روی دستگاه راه پله رفتم کنار داد زدم گفتم

    گفتم اندکی صبر کنید هم اکنون خود را میرسانم

    *modir* *modir*

    بعد رفتم شالوار پوشیدم و عینک دودی زدم و اینا که یعنی مثلن فکر نکنه خیلی دیگه بی کلاسم و اینا

    ولی خو مثی که همه چیو دیده بودن

    اخه مسئوله که اومده بود میگفت چه شلوارک قشنگی داریا

    رفیقمم که زود تر رسیده بود ، میگفت کل مسیر رو داشت نگات میکرد و میخندید ، منم بش میگفتم براش دعا کنید داریم از دستش میدیم

    :khak: :khak:

    بعد رفته بودیم برای دکور سنگ های بزرگ بزرگ ببریم که رنگ کنن و دکور بزنن

    من دولا که میشدم

    شلوارکه زیر شلوارم پوشیده بودمش چشمم میخورد به اون

    دولا که میشدم شلوارکمو که میدید این اصن انگاری تشنج میکرد

    هی میگفتم خانم فلانی هی نخندا کار کن

    میگفت من نمیتونم خودتون بار کنید سنگا رو

    *odafez* *odafez*

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*

    لیست خاطره های قرار داده شده تا به امروز ◄

    اگه خدا بخواد سعی میکنم بیشتر بنویسم خاطرات و مطالب خنده دار

    دوستتون دارم

    *baghal*

    شیخ المریض
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خاطره ها

    نقاشی های ارسالی به خنگولستان


    نقاشی های ارسال شده به خنگولستان

    از تاریخ 29 شهریور تا 21 آبان

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

     

    این متن نقاشی رو کوثر خانوم برامون فرستیده

    خب باس بگم که کوثر خانوم اینجا همه خنگیم

    نه تنها خنگ بلکه صفات بارز دیگه ایی هم داریم

     

    که برات اون معروفاشون رو میگم

     

    مثلن شیدولی به جز خنگولی بودنش ، اخمخه

    :khak: :khak:

    پت پتی در کنار خنگولی بودنش سلطان سوتی حساب میشه

    *soot* *soot*

    این ننه پفتلی شل مغزه

    *amo_barghi* *amo_barghi*

    این رو مخی خود درگیری مضمن داره

    *gij* *gij*

    بلقیسم که سیاهه آفریقاییه

     

    اونی که از همشون سالم تره انصافا منم

    *modir* *modir*

     

    تازشم طبق تعریف ما خنگ بودن اصلن بد نیست

    خنگ یعنی کسی که به حرف دلش گوش میده

    مهربونه

    ادمای که زیاد حساب کتاب میکنن ، مثه روبات میشه زندگیاشون

    *baghal*

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این عکس رو اکیا برامون فرستیده

    نوشته که

     

    از دار دنیا یه خرگوش داشتم ،که اونم در رفت

     

    حالا همه سینه بزنید

    *shokr* *shokr*

    خری از گوش ولی از چه تو رفتی

    به هر گوشه نشانه تو جویم از چه رفتی

     

    بیا خرگوش که بی تو من هلاکم

    دست کم نکن  هرگز  تو تلگرامت بلاکم

    حالا همه هم دیگه رو بزنید و شیهه بکشید

    :khak: :khak:

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    اینم ننه پفتلی فرستیده  برامون نوشته که منو آقام یهویی

    ننه اکور پکور و آقاش جعفر قلی غلام

     

    نه خدایی آقا نگاه کن من دروغ گفتم این شل مغزه

    الان تقریبا دو سه ماهی میشه برا خودش توهم زده

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این عکس نوشته رو هم کاکا رضا برامون فرستاده

    انصافا ،حالا انگشتا هیچی ولی چشمامون داره داغون میشه با این تکنولوژی

     

    مرگ بر استفراغ

    *righo_ha* *righo_ha*

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این نقاشی رو هم کوثر فرستاده برامون

    اول برامون یه آدمک کشیده  که انگاری سربازه

    بعد یهو انگاری تو داستان نقاشیش جنگ شده تو نقاشیش

    ولی حوصلش نشده بکشه همیطوری خط خطی کرده

    ولی خب دمت گرم منظورت رو رسوندی آبجی کوثر

    دست گلت درد نکنه

    *golomi_jone_delomy*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    خو رسیدیم به چهره ی گرگی در پوست گوزمیش

    این نقاشی رو همشهری برامون فرستیده

    قشنگ معلومه چقد متفاوته این بشر

    همین نقاشیشم معلومه

    گفته من خیلی خنگم با چهره ی ناراحت و گریون

    بعد اون ذات پلید درونش یه چهره ی خنده دارم باعث شده که بکشه

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این رو یه کاربرامون فرستیده که اسم نمایشیش رو گذاشته عشق

    فکر کنم ازین کاربرای پوست پیازیمونه که خیلی احساساتیه

    برامون نوشته که

    عاجقتونم خنگولیا

     

    من از طرف همه خنگولیا جواب میدم

     

    مام عاجقتیم  خیلی ، بَلکوم بیشتر

    **♥** *ghalb_sorati*

    از این کاربرامون تنها شواهدی که بر جاست این کامنته

     

    دل تنگشی اما مگه این غرور لعنتی گذاشت شمارشو بگیری
    دوسش داشتی اما مگه این غرور لعنتی گذاشت بهش بگی
    دوستت داشت اما مگه این غرور لعنتی گذاشت پیشش بری
    واسه یه نگاهت جون می داد ولی مگه این غرور لعنتی گذاشت نگاهش کنی
    اشتباه کردم اشتباه.خودم رو لعنت می کنم دیگه بسه که همه ی کاسه کوزه رو روی غرور شکوندم
    حرف آخرم اینه
    عشقم منو ببخش
    واسه یه

     

    دقیقا نوشته که عشقم منو ببخش واسه یه

    و هممون رو گذاشته تو خماری

    واسه یه چی  ؟؟

     

    مثلن عشقم منو ببخش واسه یه سوء تفاوت که پیش اومده ؟؟

    *fekr*

    واسه یه چوسی که پیشت زدم

    *tafakor*

    واسه یه اشتباه ؟؟

    عشقی جان ، ان شا الله که دوباره بینتون گرم بشه ، خیلی گرم تر از قبل و به هم برسید

    الهی آمین، دیگه هم بچه های ما رو داخل خماری نذار

    *abnabat* *abnabat*

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این رو هم یکی از کاربرامون فرستیده

    خودت عشقی ، خیلی دوستت داریم

    خیلی انرژی داره این پیاما برا خنگولستان و خونوادش

     

    *ghalb* *ghalb*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این عکس نقاشی رو  آیشن برامون فرستیده

    خیلی باحاله ، بعضی از طرح ها و نقاشیا در عین اینکه ساده اند

    خیلی شیرین و خنده دارند

    مثل همین شکلکی که آیشن کشیده

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این اسکرین رو هم کاکا پارسا برامون فرستیده

    و باز برمیگردیم به توضیحاتی که اول نقاشیا دادم

    خدایی یه نگاه به همین کامنت بلقیس بندازید

    قشنگ معلومه اکثر ساعت های شب و روزش سیماش اتصالی داره این بلقیسو

    *jizzzzzzz* *jizzzzzzz*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این نقاشی رو هم فکر میکنم مجدد آیشن برامون فرستیده و نوشته که

    عشق اگر عشق باشد ناممکن ترین هارا امکان میبخشد

    تنها برکه ایی است که میتوانی درآن غرق شوی اما نفس بکشی

    عشقی درسته و میشه اسمش رو عشق گذاشت که یه سرش به خدا وصل باشه

    مثلن عاشق یه نفر میشی ، و اونو برای این میخوای که به خدا نزدیک ترت کنه

    این میشه عشق درست

    ولی متاسفانه ، این چیزی که امروزه اسمشو عشق میزارن

    گاهی خود خواهیه ، گاهی نفرت  ، گاهی فشار تنهایی ، گاهی عادت

    مام که مثه خیار داریم زندگی میکنیم نه عشق میدونیم چیه نه زندگی

     

    ما خیلی اخمخیم خنگولیا بزنید قدش

    *ieneh* *ieneh*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    هیچ اثاری از فرستنده و طراح این عکس نقاشیمون در دسترس نیست

    ولی خب اگه کاره خودش بوده باشه ، خیلی خوب و قشنگ کشیده

    باریک الله  ، ان شا الله همیشه قلمت پا بر جا و استوار باشه

    و ذهنت همیشه فعال و با انرژی

    خیلی قشنگه  ،تازه ابروهاشم شبیه ابروهای خوشگله منه

    *lover* *lover*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این نقاشی رو هم پت پتی نهاده

    بزارید تا داستان روند این نقاشی رو بگم

    این پت پتی اومده تست کنه بخشای خنگولو  رو گفته

     

    بزار لا اقل یه چیزی بکشم بعد تست کنم

    کشیده و گذاشته روی پروفایلش دیده اع ؟؟

    چه قشنگ شده دیگه همیطوری رو پروفایلش مونده

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

     

     

    اینم یه کاربرای زیر آبیه دیگمونه ، هیچ اثار و نشانه ایی ازین کاربر هم موجود نیست

    ولی قشنگ فازش به فاز برنامه میخوره

    کاملن متفاوت و باحاله

    *raghs_gilgili* *raghs_gilgili*

     

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    این نقاشی رو هم یکی دیگه از کاربران زیر آبی فرستیده

    فکر میکنم که اومده یه پسر خوشگل و مودب بکشه

     

    ولی متاسفانه شبیه زامبی شده

    انصافا فیگورشو ببینید

     

    دقیقا مثه فیگوزه زامبیا کشیدتش

    اگه دروغ میگم تف کنید تو صورت حمید معصومی نژاد از رُم

    *haaaan* *haaaan*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    بعله  این متن نقاشی رو هم یه کاربر زیر آبیه دیگه برامون فرستیده

    یادم بندازید یه سری پند و نصیحت ها دارم بعدن بیام یکی یکی براتون بگم

    البته الان داخل لولو توی تلگرام



    ツ نمایش کامل ツ

    شیخ المریض
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    نقاشی های ارسالی

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ♦♦---------------♦♦

    چشمامو میبندم

    یادم میاد اون لحظه رو
    آخرایه دوم راهنماییم ...

    user_send_photo_psot

    ﻋﻤﻢ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺩﺭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﻴﮕﻪ : ﺁﻗﺎ ﺗﻮﻱ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻇﺮﻓﺸﻮﻳﻲ ﭼﻲ ﺑﺮﻳﺰﻡ ...

    user_send_photo_psot

    -----------------@*--

    میگه من که شاکرم پس چرا هیچ اتفاقی نیفتاد؟
    تو گفتی سپاسگزاری ...

    user_send_photo_psot

    ..♥♥..................

    ای داد

    از این دوری و

    از عشق تو بی داد

    ..♥♥.................. ...

    user_send_photo_psot

    این قاعده ی خیلی از بازی هاست

    آدم ها باید تا مرز برنده شدن پیش برن، اما کسی نباید ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    جمله‌ی اول از جملات مثبت و پر انرژی کوتاه

    باد ...

    user_send_photo_psot

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    لبخند بزن :)

    ابر های سیاه و کنه سایه ای به بزرگی ...

    user_send_photo_psot

    مظلوم ترین آدمهای دنیا هم
    .
    .
    .
    اونایی هستن که تموم حرفاهاشون رو میذارن
    .
    .
    .
    بعد ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    همين تو
    كه حتى فكرَش را هم نميكنى

    ميتوانى دليلِ حالِ ...

    user_send_photo_psot

    " ﺁﺩﻣﻬﺎ " ﻫﻢ ﻣﺜﻞ " ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻫﻨﺪﺳﯽ " ﻫﺴﺘﻨﺪ

    ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ " ...

    user_send_photo_psot
    user_send_photo_psot

    ..*~~~~~~~*..

    موتا جان می گفت همه ی آدم ها یک منِ دیگر توی وجو‌دشان هست که هیچ ...

    user_send_photo_psot

    ‏بزرگترین جنایت تاریخ بشر رو اون کسی کرد که اولین بار به ترکیب وانت و بلندگو تو ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .