***
… آرزوی من ماندن اوست
… خدایا اگرآرزوی او رفتن من است
… آرزوی او را برآورده کن
… من جز آرزوی او آرزویی ندارم
***
دم خنده هاتون گرم
***
… آرزوی من ماندن اوست
… خدایا اگرآرزوی او رفتن من است
… آرزوی او را برآورده کن
… من جز آرزوی او آرزویی ندارم
***
دم خنده هاتون گرم
درختی بود به نام درخت آرزوها! درختی تنومند و کهنسال با شاخ و برگهای زیاد. مردم دهکده به آن درخت آرزوها میگفتند، آنها اعتقاد داشتند اگر میخی به آن درخت بکوبند به آرزوهایشان میرسند. از قدیم این کار مرسوم شده بود، غافل از این که با این کار آرزوهای خودشان را مانند میخی به درخت میکوبیدند و شاید دست نیافتنیشان میکردند.
پس از سالیان دراز، درخت آرزوها پر شده بود از میخهای ریز و درشت اهالی روستا. دیگر تحمل نداشت، دیگر خسته شد از این که مردم دهکده برای هر خواستهای یک میخ بر آن بکوبند.
پر شده بود از بیرحمی آرزوهای دیگران، و این چنین، روزی عمرش پایان یافت و قربانی آرزوهای دیگران شد. آن درخت هم روزی نهالی بود و جزیی از آرزوهای طبیعت و حالا طبیعت هم از سنگدلی انسانها در امان نماند.
شاید درخت آرزوها میتوانست نامش را در کتاب رکوردها ثبت کند اما شرمنده از نیت اهالی آن دهکده!
ای آدمهایی که در این دنیا زندگی میکنید! برای رسیدن به خواستههایمان نیازی نیست به دل کسی سنگ بزنیم، از حقوق هم بگذریم و یا بر درختی میخ بکوبیم! مطمئن باشیم چیزی که با صبر و تلاش پیش رود، روزی دست یافتنی خواهد شد. با کوبیدن میخ و افکار منفی و غلط آنها را دستیافتنی نکنیم. اجازه دهید آرزوهایتان، رویاهایتان حرکت کنند، و مانند هر قاصدکی به سرزمین آرزوها برود، تا روزی برآورده شود.
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش
امروز هر چقدر نفس بکشی
جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه
پس از اعماق وجودت نفس بکش
امروز هر چقدر آرزو کنی
چشمهی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن
امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشه
پس صدایش کن
او منتظر توست
منتظر آرزوهایت، خندههایت، گریههایت
ستاره شمردنهایت
و
عاشق بودنهایت
امروز امروز است
روزی روزگاری، پسری بود که در یتیمخانه بزرگ شده بود. پسرک از همان کودکی دلش میخواست همچون یک پرنده پرواز کند. درک این نکته برایش دشوار بود که چرا نمیتواند پرواز کند. او پرندگانی در باغوحش دیده بود که بزرگتر از او بودند و میتوانستند به راحتی پرواز کنند. پسرک با خود فکر میکرد: “پس چرا من نمیتونم؟ مگه من چه ایرادی دارم؟”
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
و اگر هستی، کسی هم به توعشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی…
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی…
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بیتردید مورد اعتمادت باشد…
و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی…
یه دختره توو پمپ بنزین ازم پرسید تنظیم بادمجانی یعنی چی ؟
با تعجب پرسیدم تنظیم بادمجانی ؟!
.
.
(بیشتر…)
ﻫــﻤﻪ ﻣﯿﮕــﻦ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ …
د خو لامصب ﻣـﻦ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷـــﻢ که ، ﺟــﻮﺍﺏ ﺳـ
ـﻼﻣــﺘــﻢ نـﻤﯿﺪم …
هــــــــــه
میــــخـــوام یـــه جملــــه یادگاری بنویســـم …
ایـــنجا مجـــازیــــه
یـــــــه روزی میشــــــی عزیزه دلـــــه همـــــــه 🙂
یــــــه روزم بــــه همـــــون راحتـــی که عزیز شدی
میــپیچوننت 🙂
ایـــــن قانـــــونـــــو مجازیـــه …
ولــــی از اونجا کــه ما جایــی قانـــــون رعایت نکردیم …
ایـــــن دفعـــه هم دورش میزنـــــیم …
رفاقتــــه ما مجازیـــــو غیــره مجازی حالیش نیـــس …
رفاقت پایـــدار تا پای دار 😉
حـــــــال خراب …
هی
بـــــكش
و
هی
بــــــــخور
یه کام سيگــــــــار
يه پيک …
شرابــــــــ
تـــــــمام آرزوها
نــــــقش
بر
آبـــــــ
ديگـــــــ
شوقي ني …
خدايــــــــــــــــا
فقط منو
دريابــــــــ …