یه سری مشاور تحصیلی میگفت برا کنکور اعتماد به نفس همه چیزه
.
.
.
.
.
رفتم سر جلسه تازه فهمیدم باید درسم میخوندم
😂😜
در افغانستان برای اولین بار کنتور اب دادن
مامور اب میره در میزنه
افغانیه:کیسته؟
مامور:آمیدم ک.ون تورو ببینم
افغانیه:تو مرا فحش میدهی؟
میخواهی ک.ون من نیظاره کنی؟
برو ک.ون پیره خود نیظاره کن پیرسگ اگر مرا کشتار بکنی بهتر از این است که ک.ون مرا دیدار بکنی
😂
ديشبرسيدم پاریس
رفتم هتل
مسئولش ازمپرسيد کجايى هستى؟
گفتم ايران
گفت داعش؟؟؟
گفتم
Noooo
اون عراق. آى ام ايرانيان
گفت اوووووه پراید 40میلیونیصفی
گفتم
Noooooooo
هموون دااااعش
😂
ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺳﻮﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﮑﺮﺳﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ
.
.
.
.
ﻋﺒﺪﺍﻟﺒﺎﺳﻂ ﺗﻮ ﺧﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻧﻤﯿﺨﻮند
😂😜
خدا روز قیامت خنگه رو بازخواست میکنه که
چرانمازنخوند؟؟
چراکفرگفتی ؟؟
چراظلم کردی؟؟
.
.
.
.
خنگه میگه هااا هرکی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه، برا چی منو افریدی؟؟
😂😁😂😂😜
مامانم از گوگل عکس غذا سرچ میکنه میذاره گروه همکاراش میگه ببینین چی پختم
😂
.
.
.
.
.
بعد به ما نون پنیر میده
😂
از دیشب که کنترل تلویزیون مون گم شده و تلویزیون روی شبکه سلامت گیر کرده
.
.
.
.
هفده نوع بیماری رو در خودم کشف کردم
😂
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺑﯿﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ :
ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﺮﻡ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ؟
اﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ : ﻭﺍﺟﺒﻪ؟
.
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ ﻣﺴﺘﺤﺒﻪ
😂
.
.
.
ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﻌﺪ از ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﮐﻼ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺮﻡ ﺳﺮ ﮐﻼس
😂
فکر کنم ﻣﮑﺮﻭه بود، ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ گفتم
😂
شما یادتون نمیاد
قدیما پسره واسه اینکه عشقش رو به دختره رو ثابت کنه واسش تکچرخ میزد
.
.
.
.
.
.
همچین عاشقای جان بر کفی داشتیم
اما الان چی ؟ ابرو برمیدارن
😂😜
وضعیت مملکت شده مثل رقص کردی
.
.
.
.
.
دو قدم میری جلو سه قدم برمیگردی عقب
😂
دفعه اول رفتم مشروب بخرم یارو گفت چی میخوای؟
گفتم فرقی نداره فقط میخوام برم بالا
.
.
.
.
رفت یه نردبون اورد گفت مشتی فعلا با این شروع کن تا بعد
😂
بابام رفته مسافرت
.
.
.
.
.
دیشب کولر پارتي داشتيم
😂😁😂
خدایا بی زحمت به این خورشید خانومتون بگو یکم فاصله بگیره
.
.
.
.
.
خوبیت نداره انقد چسبیده به ما
😂
بابام كابل
aux
برداشته يه سرشو زده به گوشيه خودش يه سرشم آورده ميگه بزن به گوشيت ٤تا آهنگ بفرست
ميگم نميشه
😂
ميگه احمق ٦سال كامپيوتر خوندي كه بگي نميشه؟
😂
بعضي وقتا از خواب بيدار ميشم با خودم فكر ميكنم واقعا چرا ایرانی ها آفريده شدن؟
.
.
.
.
به هيچ نتيجه اي نميرسم دوباره ميگيرم ميخوابم
😂
بابام گفت بیا بریم خاستگاری دختر عموت
گفتم ازدواج فامیلی نمیکنم بچمون میمون میشه
.
.
.
.
گفت فرقی نمیکنه تو با هر کی ازدواج کنی بچت میمون میشه
😂☹️😂
قدیما همه ارنجمنت بای بودن جدیدا همه شدن بند
.
.
.
.
هوروش بند، ماکان بند، عَلَسگَر بند، مش غولام حوسِن بند، شربت اوغلی بند به جز اصغر، بندهای مقیم مرکز
😂😜
یکی مسج زده: دیگه بهم اس نده دارم شوهر میکنم
😂😜
گفتم باشه ولی شما؟
میگه نسترنم، اینم شماره جدیدمه
😂
.
.
.
.
الان فهمیدم چرا باچهل سال سن هنوز خونه باباشه
😂😁😂
پادشاه عربستان تو دستشویی شورتش رو میکشه پایین
یه کاغذ ازش می افته
بازش میکنه ، میبینه نوشته: اگه لازم باشه… از اینم نزدیکتر می شیم
😂
” رییس سپاه قزوین ”
درود بر شرفش
😂😜
اگه خون آریایی تو رگاته کپی کن
😂😜
😂 راديو آبادان 😂
در دماى بالاى ٥٠ درجه سانتيگراد و شرجى۹۷درصدى آبادان، گوينده ى راديو اعلام ميكند: طی اطلاعيه ى سازمان برق ، امروز از ساعت ٨ تا ١١ صبح در مناطق ذيل برق قطع خواهد شد
شهروندان گرامى لطفا براى اين ساعات برنامه ريزى كنند
.
.
.
.
.
فكر كنم منظور گوينده از برنامه ريزى براى ساعات قطعى برق اونم توى اين اوضاع آب و هوا اينه كه برق ذخيره كنيم
😂😁😂
با عصبانیت نگاهی به سرتا پایم انداختم و با صدایی که به زور داشتم کنترلش میکردم تا بلند نباشد گفتم
به ریشهای مرتب و کم پشتش نگاه کردم تا مثالی برای آن پیدا کنم اما با این همه فسفر سوزوندن بی نتیجه ماندم
برای همین با عصبانیت ترکش کردم و او مثل همیشه فقط صبوری کرد و پاسخم را نداد
لعنت به هر چی شرط و شرطبندیه
***
سالاد الویه ای که مادر یلدا درست کرده بود فوق العاده بود
همراه شقایق و یلدا و نازی و بهروز نشسته بودیمو شکمی از عزا در میاوردیم که کورش با آرشام امدند
با اخم به کورش نگاه کردم و بهش فهماندم که آرشامو دنبال خودش راه نندازه
اما کورش فقط شانه هایش را بالا انداخت
اونقدر اعصابم از دست متین خورد بود که دنبال یه بهونه میگشتم سر کسی خالی کنم ولی هنوز موقعیتش جور نشده بود
یلدا با لبخند چند تا ساندویچ جلوی آرشام و کورش گذاشت و گفت :بخورید تعارف نکنید
آرشامم ممنونی گفت و افتاد به جون ساندویچ بخت برگشته
دلم میخواست بهش بگم حالا این یه تعارفی زد تو چرا خودتو خفه میکنی؟اما از آنجایی که من خیلی خانم بودم خانومی کردموو سکوت کردم…………….عق …..حالم از فکرامم بهم میخوره
کورش در حالی که گاز بزرگی به ساندویچش میزد گفت
کورش سریع رو به آرشام گفت
آرشام گفت
قبل از اینکه کورش حرفی از اون دهن لقش خارج بشه با حرص گفتم
کورش پرید وسط حرفم و گفت
زیر لب گفتم …ای لال بمیری کورش
کورش تمام جریان شرطبندی را مو به مو برای آرشام تعریف کرد و آخر هم گفت
دیگه در حد مرگ عصبانی بودم با اعصابی داغون ساندویچ نصفه نیممو پرت کردم ….حالا شاید بهترین موقع برای تمام کردن اینن شرط مسخره ی اعصاب خود کن بود. گفتم
هنوز کلمه دیگری از دهانم خارج نشده بود که صدای متین از روبرویم خفه ام کرد
نفس عصبی کشیدم تازه با دیدنش یادم افتاد که درمورد لباسم چی گفته بود
با ناراحتی نگاهم را از او گرفتم و به بچه ها که درواقع هر کدوم از تعجب یکی دوبار سکته خفیف زده بودند ،خیره شدمم
نزدیک بود با دیدن قیافه هایشان پقی بزنم
زیر لبی به کورش گفتم
بعد به سمت متین برگشتم و در حالی که دوباره حالت چهره ام اخمالو شده بود گفتم
متین در حالی که هنوز نگاهش به کفشهایش بود گفت
متین سرش را بلند کردو به چشمانم برای چند ثانیه خیره شد و من شرمساری را در نگاهش خواندم
جوابی بهش ندادم اون سریع رفت
با خونه تماس گرفتمو به سوسن گفتم شوهرشو بفرسته دنبالم ..چون واقعا سر درد بدی داشتم
آرشام گفت
با حرص نگاهش کردمو گفتم
بچه ها تازه یکی یکی از بهت خارج میشدند
بهروز گفت
خاک تو سرت ملی ….پسره را که پروندی….تازه بعد این همه وقت روی خوش نشونت داده بد
یلدا ادامه داد
ناقلا…ما که نبودیم چی بهت گفته که
دوباره به آرشام که انگار نه انگار که به طور غیر مستقیم بهش گفتم شرش را کم کنه …مشغول صحبت با شقایق بود ،نگاهیی کردم و گفتم
آرشام خدا را شکر دیگه گیر نداد و من به سمت اتوبوسها راه افتادم
کولمو که برداشتم با چندتا از بچه ها که دیدمشون خداحافظی کردمو به سمت پارکینگ که عباس آقا اونجا بود رفتم
سلام خانم .کجا تشریف میبرید
بله….ولی مادرتون گفتند برید خونه مهلقا خانم
از آینه نگاهی به من و حالت تهاجمی که گرفته بودم کرد و گفت
چشم
برعکس سوسن که مهربون دوستداشتنی بود شوهرش نچسب و رسمی بود اما اینو خوب میدونست که رو دم من نباید پا بذارهه چون اونوقت مثل….پاچشو میگیرم
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد و با دیدن شماره مامان سریع گوشیم را خاموش کردم …………..چون کاملا مشخصص بود چی میخواد بگه
تا به خونه رسیدم سوسن جلوم ظاهر شد و گفت
سلام عزیزم خوش گذشت ؟ ناهار خوردی؟
چرا ؟نکنه یخ کردی؟
سری تکان داد و گفت
قرص واست بیارم در حالی که به سمت اتاقم میرفتم نوچی گفتم
تنها کاری هم که کردم کشیدن تلفن اتاقم از پیریز و سایلنت کردن موبایلم بود
حال لباس عوض کردنم نداشتم اما با اون پالتو وو کلاه کم کم داشتم به یه کباب خوشمزه تبدیل میشدم که مجبوری بلند شدم و خواستم لباسهامو در بیارم که یاد حرف متین افتادم و جلوی آینه رفتم و با دقت به خودم چشم دوختم
پالتویم تا بالای زانوهایم بود اما خدایی نسبت به پالتویی که فرناز پوشیده بود خیلی خیلی با حجاب بود
یقه اسکی کرم رنگم هم فقط یقه اش از زیر پالتو معلوم بود اونم برای اینکه نمیخواستم گردنم مشخص باشه…..کلاهمم کهه
آهان حتما منظورش همین موهای خشکلمه که از جلوش بیرون زده
پوفی کشیدمو همه لباسهامو در آوردم و در حالی که مشغول پوشیدن لباس راحتی بودم با خودم گفتم به جهنم که پسرهه احمق خوشش نیومد …اصلا ببینم اینکه انقدر ادعا داشت اصلا به ماها نگاهم نمیکنه ….طبق روال همیشه باید فقط چکمه هامو دیده باشه ……..پس ….پس
وای خدا اون که گفت تیپم پس…………….چقدر چرت و پرت فکر میکنم اگه دیده باشه هم فقط یه نگاه بوده که اونم حلاله وو حتما بعدش گفته استغفرالله
از تصور قیافه اش در این وضع پقی زدم زیر خنده و به سمت تختم شیرجه زدمو به ثانیه نکشید که غش کردم
مامان مثل شمر اینطرف اونطرف میرفت و بعد بالای سرم می ایستاد و فقط غر میزد
نه من میخوام بدونم چیکار کردی که این پسره از وقتی از پیست برگشت تا اسم تو میومد شروع به خندیدن میکرد و میگفت
وای الینا جون واقعا که دختر با مزه ای دارید
بدون اینکه به روی خودش بیاره کنارم نشست و گفت
ملیسا من صلاحتو میخوام .آرشام همه چیز تمومه میتونه خوشبختتت کنه اون با اینکه هنوز سنی نداره از باباتم بیشتر پول داره
آخه دختره بی مغز مگه من میگم همین الان عروسی کن و برو خونش و تا سال دیگه هم بچه بیار؟…دارم میگم نامزد بشید تاا تو آماده بشیو این کیس خوبم از دستت نپره،بعدم علاقه و این حرفا همش کشکه
مامان پوفی کشید و گفت :واقعا که احمقی
مامان با عصبانیت به سمت اتاقش رفت و در را محکم بست
بی توجه به عکس العمل همیشگی مامان در هنگام کم اوردن مقابل من …به سمت آشپزخانه راه افتادم تا شرمنده شکمم خوشکلم نشم
سوسن مشغول پختن شام بود
با دیدنم لبخندی زد و گفت : باز که با مامانت دهن به دهن گذاشتی
سوسن اخمی تصنعی کرد و گفت : راجع به مامانت درست صحبت کن
با لبخند گفتم
مامان دوباره پیله کرد روی ازداجم . بابا هم هیچ حرفی نمیزد مثل
…
ツ نمایش کامل ツ
اگر دوست دارید بدانید که چگونه سرحال و شاداب باشیم حتما این مطلب را مطالعه کنید. در ادامه ما برای شما نکات مهمی را آماده کردیم که با رعایت آنها میتوانید شادابی را به زندگی خود بازگردانید
چند نکته مهم برای برای سرحال تر شدن
موسیقی گوش کنید. این کار انسان را سرحال و زندگی را درخشان و موفقیت آمیز میکند
افزودنیها را دور بریزید. رنگهای مصنوعی و طعم دهندههای مصنوعی انرژی بدن را کم میکنند
با دهان باز خمیازه بکشید! این کار اکسیژن بیشتری به بدن میرساند و باعث سرحالی مغز میشود. نفس عمیق کشیدن نیز میزان هوشیاری شما را بالا میبرد
دوش آب گرم بگیرید و سپس یک لیوان آب بنوشید. این کار شما را کاملا هوشیار و سرحال میکند.
دوشاخهها را از پریز بکشید! جریانهای الکتریکی باعث ایجاد خلل در ریتم طبیعی بدن میشود. قبل خواب دوشاخه وسایل برقی را از پریز بیرون بکشید.
آب خنک بنوشید تا عضلات کم تحرک فعال شوند کمی آب میوه نیز میتوانید به آب خنکتان اضافه کنید تا انرژی بیشتری پیدا کنید.
سر و ته شوید! این کار به افزایش حافظه و میزان هوشیاری کمک میکند اگر نمیتوانید کاملا روی سر خود بایستید، بنشینید و یک دقیقه سرتان را بین زانوهایتان قرار دهید. سپس سر را به آرامی بالا بیاورید
با خمیردندانی با رایحه پونه، سرحالی در صبح را احساس کنید! با جویدن آدامسی با طعم پونه نیز میتوانید بخشی از مغز را که مسئول هوشیاری است، تحریک کنید
سرتان را ماساژ دهید این کار جریان خون به مغز را تحریک میکند
از نوک انگشتانتان استفاده کنید (نه ناخن)، از بالای سر شروع کنید، شقیقهها و پیشانی را ماساژ دهید و در یک حرکت کمان شکل، اطراف گوشها را نیز مورد لطف دستانتان قرار دهید
موز بخورید این میوه حاوی فیبر و سه قند طبیعی ساکارز، گلوکز و فروکتوز است و منبع انرژی خوبی برای صبحها محسوب میشود
مرتب باشید تمیز و مرتب کردن وسایل خانه، لباسها و حتی خودتان در ابتدای روز انرژی زیادی به شما میبخشد
گریپ فروت بو کنید! بو کردن این میوه هوشیاری را افزایش میدهد از دیگر رایحههای انرژیزا میتوان بوی لیمو، اکالیپتوس و پونه را نام برد
میوه بخورید زردآلو، سیب و گلابی میوههایی هستند که چه تازه و چه خشک شده آنها سرشار از انرژی است
سبز از سیاه انرژیزا تر است! چای سبز کافئین کمتری دارد، انرژی بیشتری به بدن میدهد و باعث کاهش وزن میشود
بپر بپر کنید! طناب زدن، پریدن و دویدن به مدت تنها یک دقیقه خواب را از سرتان میپراند
چگونه سرحال و شاداب باشیم
سحرخیز باش تا کامروا شوی، حتی در روزهای تعطیل!! با زیاد خوابیدن در روزهای تعطیل برنامه خواب روزانهتان را به هم نزنید
معجزه لیمو! به محض بیدار شدن، یک لیوان آب لیمو شیرین بنوشید تا سوخت و ساز و انرژی بدن افزایش پیدا کند
از غلات لذت ببرید این خوراکی سرشار از فیبر و کربوهیدرات است و انرژی بخش صبحهای شما خواهد شد
یک اسپری آب در اتاق خود داشته باشید. یک بار اسپری کردن آب روی صورت سرحالتان خواهد کرد
از کمر بچرخید! چرخاندن بدن، فشار روی ستون فقرات را کاهش میدهد و هضم غذا را آسان میکند
شانههایتان را بالا بیندازید. شانههای انعطافناپذیر مانع از گردش خون به مغز میشود شانههایتان را تا نزدیکی گوشها بالا بیاورید، تا ده بشمارید و سپس با نفسی عمیق شانهها را پایین بیاورید
به اتاق نور بپاشید! دوپامین، اندورفین و برخی مواد شیمیایی مغز در صورتی آزاد میشوند که شما در معرض نور آفتاب قرار بگیرید. این کار تا ۵ ساعت به شما انرژی میدهد
به مدت یک دقیقه کف دستانتان را مالش دهید و تصور کنید که تمام اضطراب و استرسهایتان از نوک انگشتانتان بیرون میروند
قرمزته! به چیزی قرمز رنگ خیره شوید. قرمز باعث افزایش ترشح آدرنالین، ضربان قلب و فشار خون میشود
معجزه گلها زیبایی، رنگ و رایحه گلها هرکسی را به هیجان میآورد. بوییدن یک گل شما را به سرعت سرحال میکند
آواز بخوانید آواز خواندن نوعی افزایشدهنده انرژی کاملا طبیعی است. هرجا که توانستید آواز بخوانید یا حداقل زیر لب ترانهای را زمزمه کنید
مانند تارزانها! پایینتر از استخوان ترقوه و درست بالای قلبتان غدهای به نام تیموس وجود دارد. برخی از انرژی درمانگران اعتقاد دارند که ضربههای آرام و متوالی روی غده تیموس به افزایش انرژی کمک میکند
لامپهای اتاق را عوض کنید. در اتاق نشیمن یا اتاق کارتان از لامپهای “طیف کامل” استفاده کنید. این نورها بیشترین شباهت به نور خورشید را دارند و در نتیجه چشمها خسته نمیشوند
کشمش بخورید کشمش منبع خوبی از “بور” و آهن است؛ به همین دلیل بدن را سرشار از انرژی میکند
میوه درخت کاج را بو کنید. روغن خوشبوی موجود در میوههای مخروطی کاج و صنوبر، باعث آزاد شدن آدرنالین در بدن میشود که به سرعت شما را سر حال میآورد
ورزش را جایگزین قرصهای افسردگی کنید
آیدا علیزاده
چه رنگی را برای دسکتاپ کامپیوتر انتخاب کنیم
سبز
رنگ هایی که برای دسکتاپ و برای وب سایت ها انتخاب می کنید روی خلاقیت شما تاثیر می گذارد. رنگ سبز برای چشم ها آرام بخش است و کمتر باعث خستگی چشم می شود. اگر مدت زیادی با کامپیوتر سر و کار دارید رنگ سبز بهترین رنگ برای صفحه دسکتاپ کامپیوترتان است
چه رنگی را برای لباس های ورزشی انتخاب کنیم
نارنجی
نارنجی رنگ انگیزش و اشتیاق است
نارنجی ترکیب قرمز (رنگ اشتیاق) و زرد (رنگ لذت)است
محققان دریافته اند که رنگ نارنجی تولید اکسیژن در مغز را افزایش می دهد و با تاثیر انرژی زا فعالیت مغز را تحریک می کند
چه رنگی را در قرار ملاقات بپوشیم
برای خانم ها قرمز
قرمز رنگ شور و اشتیاق است و سرعت جریان خون را بالا می برد
چه رنگی را در قرار ملاقات بپوشیم
برای آقایان آبی
آبی با ثبات ترین رنگ است و زن ها نیز به مردهای استوار و محکم علاقه دارند
علاوه بر این رنگ آبی آرام بخش است و باعث می شود اعصاب در هنگام ملاقات آرام باشد
برای دفتر کار از چه رنگی استفاده کنیم
آبی و سبز
کارمندانی که در محیط کار آبی رنگ کار می کنند تمرکز، آرامش و امید بیشتری دارند
رنگ آبی ضربان قلب را پایین می آورد و رنگ سبز اضطراب را کاهش می دهد و با پول در ارتباط است
بنابراین ترکیب آبی و سبز بهترین ترکیب برای یک محیط کار است
در محیط کار چه رنگ هایی را نپوشیم
خاکستری
رنگ خاکستری باعث غیرفعال شدن، عدم تمرکز و کمبود انرژی می شود
اگر به رنگ خاکستری علاقه دارید آن را همراه با یک رنگ روشن تر بپوشید تا تاثیر رنگ خاکستری را خنثی کند
انتخاب رنگ دفتر کار، لباس و دسکتاپ را دست کم نگیرید
زیرا رنگ ها تاثیرات عمیقی روی خلاقیت و روحیه افراد می گذارند
روزتون پر از
عشق و امید
امیدوارم خداوند
برای امروزتون
اتفاقهای
خوب وخوش
رقم بزنه و حال
دلتون
مثل گل
تازه وباطراوت باشه
ب نظر خودم ک زیاد ترسناک نیس ولی خو گفتم بذارمش دگ
(مدیونید اگ فکر کنیو اون موقه خودمم ترسیده بودمااا)
😼
اول بگم بهتون ک مامان بابام همدانی هسدن، ینی خونه مامان بزرگام تو همدانه و هر کدوم تو یه روستایی ان
ما هر وخ که وقت اضافه بیاریم و بیکار باشیم میایم همدان
تو دهات بابابزرگ مادریم یه خونه ویلایی داریم ک همیشه میریم اونجا میمونیم
همین دیشب و چن شب پیش من و مامانم و داداشم شبا خونه بابابزرگم موندیم چون بابام کار داشت برگشته بود تهران. بعدم نمیشد ک تنهایی تو خونه خودمون ک وسط جنگله بخوابیم کههه
آخه نه که اینجا اصن گرگ و شغال ندارهههه
بعله. خونه بابابزرگم اینا فک کنم هشت نه سالی میشه ک ساخته شده… قبلا چن تا اتاق کاه گلی خیلیییی قدیمی بود که همین تازگیا خرابش کردن. این خونه کاه گلیا پشت همین خونه جدیده بودن
چون ک هوا خیلیییی گرم میشه ما این چن شب رو بالکن خوابیدیم
دیشب ساعت دوازده. دوازده و نیم بود ک از خونه داییم که دقیقا بغل خونه بابابزرگمه و حیاطشون ب بالکن بابابزرگم یه در داره برگشتیم. داداشم ک اصن خونه داییم موند. مامانم و بابابزرگ مامانبزرگم وقتی رخت خواباشونو پهن کردن زود خوابشون برد
منم ک ماچالا مث همیشه خوابم نمیبرد و داشتم آسمونو نیگا میکردم… بماند ک چقد کف کرده بودم میگفتم این یارو ماهه چه خوشگلهههه
😍😍
همینجوری نیگا میکردم و صدای سگ هارو میشنیدم ک هاپهاپ میکردن… فضای بسی خوفناکی بود ولی من ک ب صدای سگا عادت کرده بودم
یکم دقت کردم دیدم نههه… ی صدای دیگه ام داره میاد
😯😧
ی صدایی مثه هوهو شایدم هااا هاا بود ک انگار یکی داشت ی شعری زمزمه میکرد… صداعه اکو داشت مثل اینکه داره از حموم میاد
حالا حموم هم تو آخرین اتاق نزدیک خونه کاه گلیهاس
هی با خودم میگفتم اخمخ توهم زدییییی ولی هرچی گوش میکردم (البته اگ خر و پف های پدربزرگ گرام اجازه میداد)
بیشتر حس میکردم ک این زمزمه واقعیه
😧
همین طور چ چشامو اندازه نعلبکی گشاد کرده بودم و با دقت گوش میکردم یهووو صدای قدم زدن اومد
😨😨😨
صدا از حیاط داییم اینا بود… همون اول ب خودم گفتم ک خب حتما داییه چیزی تو ماشینش جا گذاشته
دوباره داشتم ب زمزمه ترسناکه و خر و پف ها
(😐)
گوش میکردم ک این دفه ب صورت ناگهانی ی صدایی مث کشیدن جارو روی ی سطحی اومد… یهو لرزیدم بعد ب خودم گفتم ک اسکللللل خب حتمااااا داییه دگ
خب حالا خودمو ب خاطر صدای قدما راضی کردم ک دایی بوده ولی اون صداها ک حالا هم قطع شده بودن
ی ولش کنی ب خودم گفتم و سعی کردم خودمو بخوابونم
بدین ترتیب دیشب کپهامو گوذاشتم و حالام در خدمت شومام😎✋
شومام ک میدونم نترسیدید
😎
خودمم چس مثقال اولش ترسیدم ولی بعدش گفتم همش توهمه وللش☺
تا توهمی دیگرررر بدرود
✋
من را به ذهنت بسپار نه قلبت
من از جاهای شلوغ میترس
میدونین چیه قلب بعضی از آدما
بوی پا میاد اینقدر که توش رفت آمد زیاده
کودکی اندیشید
که خدا چه میبخورد چه میپوشد
و در کجا منزلش است
ندایی امد که او غم بندگانش را میخورد
گناهانشان را میپوشد
و در قلب شکسته ان ها ساکن است