فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    چندمین روز ماه، متولد شده اید؟!؟


    khengoolestan_axs

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    اگر در

    روز 1 ) خیلی کنجکاوید
    روز 2 ) زندگی و احساسات شما در حد تعادل است
    روز 3 ) رفتارتان دیگران را به اشتباه می اندازد
    روز 4 ) پیش از عمل کردن خوب فکرمی کنید
    روز 5 ) از تغییرات لذت می برید

    ♦♦—————♦♦

    روز 6 ) سخاوتمندانه به نیازمندان یاری می رسانید
    روز 7 ) نسبت به تغییرات اطرافتان حساس هستید
    روز 8 ) شخصیت شاد و رفتار دوستانه ای دارید
    روز 9 ) نمی دانید چگونه باید خود واقعیتان را نشان دهید
    روز 10 ) فرد مسئولی هستید

    ♦♦—————♦♦

    روز 11 ) شما بخشنده و محتاط و دارای روحیه ای لطیف هستید
    روز 12 ) شما پر انرژی و شوخ طبع هستید
    روز 13 ) فردی صادق و ساده گیر هستید
    روز 14 ) گاهی اطرافیانتان را فراموش می کنید
    روز 15 ) دوست دارید در مرکز توجه قرار گیرید

    ♦♦—————♦♦

    روز 16 ) به خوبی می توانید به ندای قلبتان گوش دهید
    روز 17 ) دوست ندارید وارد امور دیگران شوید
    روز 18 ) در نگاه اول فردی بسیار آرام به نظر می رسید
    روز 19 ) در مدیریت امور زندگی مهارت خاصی دارید
    روز 20 ) شما همه چیز را جدی می گیرید

    ♦♦—————♦♦

    روز 21 ) شما کنجکاو و یک دنباله رو واقعی هستید
    روز 22 ) انسان بی نظیری هستید
    روز 23 ) هرگز آنگونه که دیگران می خواهند زندگی نمیکنید
    روز 24 ) بسیار مثبت نگر هستید
    روز 25 ) هیچ مانعی نمی تواند شما را ازهدفتان باز دارد

    ♦♦—————♦♦

    روز 26 ) به تغییرات مثبت پاسخ می دهید
    روز 27 ) گاهی بدبین می شوید و از کاه کوه می سازید
    روز 28 ) به راحتی می توانید در زندگی تان موفق شوید
    روز 29 ) به حس ششم خود اعتماد داشته باشید
    روز 30 ) دوست دارید همسرتان در کنترل شما باشد
    روز 31 ) اعتماد بنفس بالایی دارید

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    طالع بینی

    ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﮔﻨﺪﻡ ﻋﺸﻖ


    *~*~*~*~*~*~*~*

    ﻫﻤﻪ ﻱ ﺩﺍﺭﺍﺋﻲ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻳﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ

    ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ، ﻣﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻧﻤﺎﻥ، ﺩﻝ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ ﻳﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺩﻝ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﻧﺸﻜﺴﺘﻦ

    ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﺩﺍﻳﺶ ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﻴﻢ، ﻛﺎﺭ ﺁﻥ ﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪ ﻱ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺻﻤﻴﻤﺎﻧﻪ ﻱ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﻧﻜﻨﺪ

    ﺍﺻﻼ ﺷﺎﻳﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻳﻢ ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺸﻘﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﺩﻣﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺳﺖﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻴﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﻱ ﺍﻋﻤﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﻢ

    ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﮔﻨﺪﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﻜﺎﺷﺖ ﺗﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﻛﻨﺪ

    ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﺸﺘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻣﺤﻜﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﺑﺎﺯ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﮔﻨﺪﻳﺪﻩ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﭼﺸﻤﺎﻧﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻣﻲ ﺭﻳﺰﻧﺪ

    *~*~*~*~*~*~*~*

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دلنوشته

    بسته جوک تابستونی ۵ مرداد ۱۳۹۶


    به حیف نون میگن: یه جوک بی ادبی بگو

    میگه: دویدم ودویدم ودویدم سرکوهی رسیدم
    .
    .
    .
    .
    میگن کجاس بی ادبی بوووود

    یه لبخند محجوبانه میزنه ویواش میگه
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    چندبارتوراه گووووزیدم
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    +18
    پستـــــــــ بی تربیتی
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    به نام خدا
    خدایاخودت بنده ی خودتودیدی
    😂😜
    داره دنبال پستــــــ خاک برسری میگرده….
    من دیگه مزاحم نمیشم
    😂
    ولی یه گناه به
    جمـــــع گناهانشان اضافه کن
    دهنشم سرویس کن
    یه ثوابم برای من بنویس که کمکت کردم مچشو
    بگیری
    😂😁😂😂😁😂😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    همینومیخاستینــــــ
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    بدبخت شدیمــــــــ مکارم شیخـــــــم حرام کرده
    .
    .
    .
    .
    چووووووووون باعث شادی شمـــــــا
    میشــــــــــه

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    به مامان ها که میگی ۷بیدارم کن
    .
    .
    .
    .
    .
    شیش صدات میکنن میگن پاشوووو ۸عه

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    مملکت نیست که دیووووووونه خونس
    .
    .
    .
    صبح بیدارشدیم دیدیم
    تتلووووووروســــــری سرش کرده
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    نامــــــداری هم روووووسریشـــــو برداشته

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    پر ازبغضم رفیق
    شانه ات ساعتی چند؟؟؟
    😂

    چی؟؟؟
    😂

    5500
    تومن؟!؟
    😂

    چه خبره مشتی ؟ ریدم تو شونت …مگه شونه تخم مرغه؟
    😂

    گو بخور باوو…اصن نخواستم
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دختره بغل دستم نشسته بود یهو گازم گرفت

    گفتم چته ؟ هاری؟؟

    گفت الکی مثلا لوییس سوارزم
    😂
    .
    .
    .
    .
    منم دستمو تا آرنج کردم تو باکسنش

    گفتم الکی مثلا شیث رضاییم
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    به تنها لبی که خیلی نزدیکش شدم و لمسش کردم
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    لب پنجره بود
    😂😁😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تبليغ جديد کاروانهاى زيارتی
    ‌.
    .
    .
    .
    .
    حج عمره تضمينى بدون تجاو
    😂

    فقط بازرسى بدنى و نهایتاً یک انگول
    😂😁😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    با خارجیه داشتم چت میکردم
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    وسطش انگلیسیم ته کشید

    گفتم:
    ridam ro ammat

    گفت: یعنی چی ؟!؟

    گفتم : یعنی
    I love you

    اونم ذوق کرد گفت
    ridam ro ammat too

    بیچاره عمم همیشه چوب ندونم کاری منو میخوره
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    امروز میخاستم عین این فیلما رو شنھای ساحل واسه دوس دخترم قلب️ بکشم
    ‌.
    .
    .
    .
    .
    .
    چوب نبود با شاش ڪشیدم بی ذوق ناراحت شد
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏رفتم تو تیمارستان به یه مریض گفتم راسته میگن کسی که دیوونه شده فقط از بقیه بیشتر فهمیده؟
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    یکم خودشو خاروند و آروغ زد
    😂

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    جوک های تابستون 96

    نا امید نشو


    khengoolestan_axs

    ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

    شکست جاییست برای استراحت
    و فرصتی برای شروعی دوباره
    اما هوشمندانه تر

    *~~~~~~~~*

    تو زندگیتون هیچ وقت نگید نمیتونم
    شاید الان به اون چیزی که میخوای نرسی ولی حتما نتیجه ای داره
    وقتی برا یه کاری که میخوای نتیجشو ببینی تلاش میکنی
    دیر یا زود نتیجشو میبینی

    ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    انرژی مثبت

    بچه مثبت | قسمت نوزدهم


    نگام تو نگاه خسته و شرمنده بابا بود

    و نگاه اون به چشمای درمونده من

    یه زمین تو محدوده شهرک صنعتیه …. واسه کارخونه مناسبه فردا میخوایم معامله کنیم اما قبل از اون میخوام ازت بپرسم تو هم به این کار راضی هستی …..این پول حق توه

    آهی کشیدمو نگامو از چشاش گرفتم

    برام مهم نیست بابا …..هر کاری صلاح میدونید انجام بدید

    منم دل و دماغ زیادی ندارم اما متین

    سرم پر شتاب بر گردوندم و منتظر نگاش کردم . . . . چقدر از سر شب تا حالا که بابا اومده منتظر حرفی در مورد متینم بودم .. . . بابا با این حرکتم کمی مکث کرد و بعد از کشیدن آهی ادامه داد

    اون ازم خواست هر طور شده زودتر پوله آرشامو بهش برگردونم ….منظورم بیست ملیارد و تو رو از زیر دینش در بیارم تا آخر عمرت

    با دیدن اشکام ساکت شد

    مامان برا اینکه موضوعو عوض کنه گفت

    شامو بیارم ؟

    بی توجه به مامان رو به بابا گفتم

    بابا به این موضوع فکر نکنید ….این پولا واسه آرشام پولی نیست

    بابا اخمی کرد و گفت

    میدونم اما اینطوری که مشخصه آرشام ادم سوء استفادگریه

    مامان از جاش بلند شد و گفت : شامو میکشم

    بابا سرشو تکون داد وبه سمت من برگشت

    امشبو اینجا بمون ؟

    بی توجه به حرف بابا نالیدم

    کاش می دیدمش

    ملیسا

    بابا….کاش متینو میدیدم

    بابغض ادامه دادم برای آخرین بار …..مائده گفت دو هفته دیگه بلیط داره

    بابا بلند شد و رو به من گفت

    فردا صبح میاد اینجا …حالا بلند شو بریم شامتو بخور

     

    ***

     

     

    اونقدر برا دیدن متین استرس داشتم که مامان با عصبانیت بهم گفت

    ول کن اون ناخنای بدبختو تمومشو خوردی

    نگاهی سر سری به ناخنام انداختمو رو به بابا گفتم

    پس کی میاد؟

    همون موقع زنگ در به صدا دراومد و قلب بی قرار من از زدن ایستاد

    بابا در حالی که خیره خیره نگام میکرد زمزمه کرد

    ملیسا یادت باشه که تو متاهلی

    همین دو تا جمله بابا کافی بود که تموم اونچه از شوق دیدار متین فراموش کرده بودم یهو به ذهنم هجوم بیاره و تازه یادم بیاد چقدر بدبختم

    صدای سلام و احوالپرسی متین و بابا و صدای مهربونش که حال مامانو میپرسید و بابا که دعوتش کرد تو

    از جا بلند شدم

    نگاه غمگین مامان قلبمو بدتر آتیش میزد و باز شدن در و دیدن قامت قشنگ کسی که تموم قلبم مال اون بود

    هنوز متوجه من نشده بود

    یاالله گفت و بعد از بابا وارد شد و همون دم در با شنیدن صدای سلامم ایست کرد

    سرش آروم آروم به سمتم چرخید و من بعد از این همه دوری بالاخره چشمای سیاهشو دیدم

    نگاش دلخور بود ….حق داشت ……حق داشت …..نگاشو ازم دزدید

    جواب سلامم به قدری آروم بود که به زحمت شنیدم

    نادیده گرفتمو سرشو به سمت مامان چرخوند

    سلام خانم احمدی انشاالله بهترید

    مامان جوابشو داد و دعوتش کرد به نشستن

    باید برم …….چند جا کار دارم………با اجازتون فعلا

     

    نه من هنوز سیر ندیده بودمش …….نباید میرفت ….شاید آخرین دیدارمون بود

    به خودم که اومدم بلند صداش زدم

    متین

    ایستاد

    اما برنگشت

    مامان و بابا نگاشون بین ما دوتادر نوسان بود

    برام مهم نبود که چیکار میکنم ……فقط میخواستم باهاش حرف بزنم و برای آخرین بار

    نه ….نه …نمیخوام آخرین بارمون باشه که همو میبینیم

    پس تکلیف جایی که تو قلبم اشغال کرده بود چی میشد

    صداش تو گوشم بود

    اونموقع که صداش میکردم ….اون میگفت :جانم ملیسا بلا

     

    کنارش رسیدم …بدون اینکه به سمتم نگاهی کنه گفت

     

    کاش هیچوقت نمیدیدمت

    متین …..من

    وسط حرفم پرید و زمزمه وار خواند

    کـــــاش ای تنــــهــا امیــــد زندگانی

    مــی تـــوانستـم فـراموشــت کنــم

    یاشبــــــی چون آتـــــش سوزان دل

    در پنــــــاه سینــــه خامـــوشت کنم

    کــاش چـــون خـــواب گران ازدیده ام

    نیمــه شب هــا یاد رویت میـــگریخت

    مـــرغ دل افسـرده حال وبســـــته پر

    از دیـــار آرزویـــــــت میـگــــریخـــــت

    کـــاش از بـــاغ خــــوش رویـــای تو

    دفتـــر انـدیشــــه ام پـر میــــگرفت

    فارغ از ا ندیشــه هجـــران و وصـــل

    زندگی بی عشقت از سر میـــگرفت

    کــــاش احســـاس نیـــــاز دیدنـــت

    ازوجــودم چـــــون وجــودت دوربود

    دردلــــم آتـــش نمـــیزد آن نگـــــاه

    کـــاش آنشـــب چشـــمانم کور بود

    کـــاش آنشـــب در گلستــــان خیال

    ای گــل وحشـــی نمیــچید م تــورا

    تـــا نســــو زم در خـــــــــــزان آرزو

    کــــاش من هرگـــز نمی دیدم تورا

    اشکام جاری شدند ………من با زندگیم چه کردم

     

    اون رفت و من اینبار مطمئن شدم که این دیدار آخرین دیدارمون بود

     

    تحمل خونه برام سخت بود ……..نه ….نمیتونستم ….چطور میتونستم تو هوایی که متین الان توش نفس کشیده نفس بکشمو اونو از یاد ببرم …….گوشیمو از جیبم بیرون کشیدمو شماره محربیو که پدر جون بهم داده بودو گرفتم

    بله

    سلام …بیاین دنبالم

    کی خانم

    همین الان

    چشم

     

    مامان خودشو بهم رسوند و گفت

    به این زودی کجا میری

    گفتم

    میروم ز دیده ها نهان شوم

    می روم که گریه در نهان کنم

    یا مرا جدایی تو می کشد

    یا تو را دوباره مهربان کنم

     

    مامان آهی کشیدو گفت

    عزیزم با خودت اینکارو نکن

    نمیتونم مامان…..من

    اشکام شدت گرفت

    ادامه دادم

    از خودم بدم میاد …..چرا نمیتونم فراموشش کنم

    چون نمیخوای فراموشش کنی

    حرفی نزدم …..شاید حق با مامان بود

    بعد ده دقیقه محربی اومد و من با یه خداحافظی سرسری از پیش خونوادم رفتم

     

    اما کجا ؟ از کی فرار کنم از خودم ….یا از عشقی که به جای اینکه فراموشش کنم هر روز بیقرارترو عاشقترم میکنه

    بی تو من کجا روم،کجاروم؟؟

    هستی من از تو مانده یادگار

    من به پای خود به دامت آمدم

    من مگر ز دست خود کنم فرار

    تقصیر من چیه که زمونه با من سر ناسازگاری داره ……..اونه که کمر همت به نابودیم بسته

    در گریز از این زمان بی گذشت

    در فغان از این ملال بی زوال

    رانده از بهشت عشق و آرزو

    مانده ام همه غم و همه خیال

    باید متینو فراموش میکردم هر طوری که بود باید فراموش میکردم که نفس بسته به نفسای یکی دیگست

    آره اینطوری واسه همه بهتر بود

    با بچه ها البته به اصرار اونا قرار رستوران گذاشتم

     

    میخواستم برای رفتن به رستوران آماده بشم که چشمم به قیافه درب و داغونم تو آینه افتاد

    تمام سعیمو کردم که چشمای به گود نشسته و گونه های رنگ پریدمو با رنگ و روغن آرایش صفایی بدم که موفق شدم ……مانتوی شیریرنگ و بلندمو پوشیدم که باهاش قدم بلندتر نشون داده میشد

    آماده شدنم که تموم شد رفتم پیش پدرجونو مادر جون که توی نشیمن بودند

    سلام

    هر دوتاشون به سمتم برگشتن و با لبخند نگام کردند

    سلام عزیز دلم ….جایی می خوای بری انقدر خوشکل کردی؟

    با اجازتون با بچه ها میرم بیرون

    کی بر میگردی آخه خواهرم اینا امشب میاند اینجا

    این اولین باری بود که در طول مدتی که اینجا بودم مهمونی واسشون میومد …….اونا هم هیچ جا نرفتن که باعث شد فکر کنم یه جورایی دوست ندارن کسی راجع به ازدواجم بدونه ….اما حالا

     

    ده و این حدودا

    میدونم با دوستات قرار گذاشتی و نمیتونی بزنی زیرش و تقصیر از من بود که زودتر باهات هماهنگ نکردم اما اگه میتونی یکم زودتر بیا

    چشم مادرجون

    بذار به محربی بگم بیاد

    نمیخواد مهگل

    ملیسا جون ماشینه منو ببر

    آهان الان شد یه پیشنهاد درست حسابی

    بدون تعارف سویچو برداشتم که پدرجون گفت

    فردا بریم واست یه ماشین بخرم

    ممنون …حتما

    در حالی که سوار فورد پدرجون میشدم با شقایق تماس گرفتمو گفتم میرم دنبالش

    سوت شقایق منو از فکر خیال متین بیرون کشید

    لعنت به من که حتی دو دقیقه نمیتونم بهش فکر نکنم

    وای ملیسا این عروسک مال کیه و دستشو روی بدنه ماشین به حالت  نوازش  کشید

    اولا سلام …دوما ، مال پدر جونه ….سوما چه خبرته ندید بدید بازی در میاری

    شقایق در حالی که هنوز نگاههای عاشقشو از ماشین بر نداشته بود گفت

    علیک سلام….تو را خدا ملی دوسه تا عکس با گوشیت ازم بگیر بزنم تو فیس بوک با این عروسک چنتا عکس عشقولانه بگیرم توپ میشه

     

    دیدم اگه ولش کنم تا دو ساعت دیگه با ماشین لاو میترکونه برا همین سریع سوار شدمو گفتم

    اگه میای بجنب

    سوار شد و در حالی که با دم و دستگاه داخل ماشین سرگرم شده بود پرسید

    چی شده خانم بالاخره از لک در اومد؟

    آهی کشیدمو حرفی نزدم

    شقایق صاف نشست و گفت

    میدونم سخته ملیسا …اما مطمئنم آرشام از اون دسته مردایی که میتونه خودشو تو دلت جا کنه ….مثل رمان

    وسط حرفش پریدمو گفتم

    بسه شقایق صد بار از این داستانا برام گفتی اما قضیه من فرق می کنه برا بار هزارم دارم بهت میگم

    میدونم….میدونم ….اما زمان همه چیو حل میکنه….

    نظری ندارم

    تا رستوران هر دو ساکت بودیم

    به جمع دوستام نگاه کردم ….دقیقا مثل گذشته با این تفاوت که این آخریها متینم جزء اکیپمون شده بود و حالا

    برخورد صمیمی دوستام باعث شد یکم از فکر متین بیرون بیام

    مخصوصا وقتی کورش علنا گفت از مائده خاستگاری کرده و مائده تا بنا گوش سرخ شد

    یا وقتی نازنین با خوشحالی خبر حامله شدنش را بهمون داد

    و ذوق بهروز و یلدا بابت قضیه حاملگی نازنین و اینکه قراره خاله و عمو بشند

    اما با زنگ خوردن گوشی مائده همه خوشیهام دود شد رفت هوا

    مائده گوشیشو برداشت

     

    سلام عمه جان

    …………..

    ممنون…..قربونت برم

    ………….

    نه شما برید



    ツ نمایش کامل ツ

    رویا
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ..*~~~~~~~*..

    جواب «دلم برات تنگ شده» هرچی باشه «منم» نیست. نه که جواب خوبی نباشه، ...

    user_send_photo_psot

    *~~~~~~~~*
    می خواهی قضاوتم کنی ؟
    کفش هایم را بپوش
    راهم را قدم بزن
    دردهایم را ...

    user_send_photo_psot

    به یه دختر مذهبی پی ام فرستادم
    سلام
    .
    .
    .
    .
    .
    جواب داد: وااااای چادرم کو ، کصافط ...

    user_send_photo_psot

    ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

    بیا کلاغ پر بازی کنیم
    کی پر؟
    روز بی تو ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بهش گفتم حوصله ندارم، امشب نریم بیرون تورو هم بی حوصله ...

    user_send_photo_psot

    ..♥♥..................

    سلام تنها روشناييِ اين زندگيِ تاريك
    دنيا به طرز مشكوكي ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    هیچ وقت
    بیش از حد عاشق نباش
    بیش از حد اعتماد نکن
    و ...

    user_send_photo_psot

    در زمانهای قدیم مردی عازم مسافرت بود

    همسایگانش که از دست او ناراحت بودند به ...

    user_send_photo_psot


    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    می چسبی به من

    شبیه چای بعد از خواب
    یا عطر بازمانده بر لباسی ...

    user_send_photo_psot

    قسمت چهارم

    تصادف

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    تکیه داده بود به دیوارو چشم از پنجره اتاق ...

    user_send_photo_psot

    یه دختــــــــــرم•••

    من اگه خودمو لوس نکنم
    اگه باهات قهر نکنم و ناز ...

    user_send_photo_psot

    ازت متنفرم
    بُهت زده به من خیره شد

    چیزی که شنیده بود رو باور نمی کرد
    آب دهنش رو به ...

    user_send_photo_psot

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    نه اسمش عشق است
    نه علاقه
    نه حتی عادت

    خریت ...محض است

    دلتنگ کسی ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .