از خنگه می پرسن خواهرت دختر زائیده یا پسر؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
می گه به من اطلاع ندادن. هنوز نمی دونم دایی شدم یا خاله
😂😜
امروز به این فکر میکردم چجوریه تو عربستان ملت با اینکه کار خاصی نمیکنن و صنعت عظیمی نداره اینقدر پولدارن؟
بعد یادم افتاد نفت دارن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد دوباره یادم افتاد دیدم عه ما هم که نفت داریم
عه گازم که داریم
عه صنعتم که داریم
هیچی دیگه یه چایی خوردم و سعی کردم قضیه رو فراموش کنم😂
..
.
.
اصن به من چه
تو زمستون بابام خواست ماشینو روشن کنه، گفتم صبر کن چک کنم گربه ای توش نباشه، رفتم لگد زدم بهش گلگیرش رفت داخل
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انقدر کتکم زد که گربه ها وساطت کردن گفتن به خاطر ما نکشش😂😁😂
پسری که با صورت ۶تیغ قیافه ش قابل تحمل باشه واقعاً قیافه ش خوبه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وگرنه با ته ریش که دختر دبیرستانیا هم مرد زندگی اند😂😁😂
در پرتغال به کسی که به وطنش خیانت میکنه میگن: پرتغالفروش😂
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وظیفهی سرویس اطلاعاتی هم اینه که پیدا کند پرتغالفروش را😂😜
ﺗﻮﯼ ﺷﺒﮑﻪ ﯼ ﭘﻨﺞ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ، ﯾﻪ ﺑﺨﺸﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ
“ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺍﻭﻧﺠﺎ”
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﺠﺮﯼ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﯿﮕﻪ: ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺍﻭﻧﺠﺎﯼ ﻣﺎ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯾﺪ
ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ😂😜
از شماره ناشناس پیام اومده
“سلام مریـم هستم،اگر آشغالارو ببری پایین،امشب را با تو خواهم بود”
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یکے بیاد به پدرم بگه روشش اینجورے نیست😂😜
گربه ی هانیه توسلی مرده . میگه ای کاش منم بمیرم زودتر برم پیشش. حالا من بمیرم بابام میگه صداشو در نیارید یارانش قطع نشه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مامانمم میگه پس ازین وسط جمعش کنید تازه جارو کشیدم
😂😁😂
احسان علیخانی سال دیگه هانیه توسلی رو دعوت میکنه ماه عسل میپرسه اون مرحوم لحظه آخر چی گفت؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هانیه میگه گفت میو! و علیخانی زار زار اشک میریزه😂
واقعا چطوری تو اتوبوس و مترو زل میزنین تو چشم بزرگ ترتون و راحت میشینین رو صندلی؟ 😂
.
.
.
.
.
.
.
.
.
من رومو میکنم اونور چشم تو چشم نشیم 😂
راس میگن که باد آورده رو باد میبره
حالا مهم نیس چه بادی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
من خودم یه بار جلو دوس دختـــــــرم گوزیدم ول کرد رفت😂😜
تو پارک یه خانم سگشو گم کرده بود. وقتی پیداش کرد بهش گفت: کجا بودی مامانی؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا اگه ما گم شده بودیم بهمون میگفتن کجا بودی توله سگ😂😜
به خنگه میگن داداشت چیکارست؟
روش نمیشه بگه آخونـده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
میگه: ڪمربند مشکی نماز داره😂
ولی دیوونست می بنده به سرش😂
یه بارم پیام دادم به دوست دخترم گفتم من سرطان خون دارم برو دنبال زندگیت😂
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پیام داد: احمق من اون جدیده ام باید به قبلی اینو بفرستی😂😜
یه بار خیلی مریض تو خونه افتاده بودم که یهو بابا بزرگم با تفنگ ساچمه ای اومد تو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به بابام گفت اگه زیاد زجر میکشه بگو خلاصش کنم 😂
😂😜
مرتیکه نفهم صد بار بهت گفتم من اخوند نیسم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگه نیستی پس این چیه روسرت گذاشتی..😂
کل کل سندباد و جاناتای درصحرای افریقا😂😁😂😂
روش زجر دادن خانمها
😂
زن عراقی:بهش خرجی ندی😂
زن لبنانی: عبا سرش کنی😂
زن سوری:محروم کردن از تفریح😂
زن اردنی: ازدواج مجدد😂
زن سودانی:شونه کردن موهاش😂
زن عمانی:منع کردن از خرید طلا✨
زن مصری: هم خونه بودن با مادر شوهر😂
زن بحرینی:گرفتن سوییچ ماشین 😂😜
زن قطری: نگرفتن پیشخدمت😂
زن کویتی:منع کردن از آرایش😂😜
واما زنده باشه
😂زن ایرانی:هیچ کس حریفش نمیشه
بجز خدا😂😜
ارسال شده از پت پتی
یکی از خاطرات دوران راهنمایی من، انضباط تجدید آوردم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به همین برکت
بعد تو شهریور اومدم ساکت نشستم قبول شدم…😂😜
ارسالی از پت پتی
هیچی بدتر از این نیست که ببینی کسی که ازش طلب داری تصادف کرده و جلو چشات داره جون میده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
و تو هیچ امیدی نداری که یه روزی پولتو ازش پس بگیری😂☹️
😂😜
.
.
ارسالی از پت پتی
به پدربزرگم گفتم چرا بعد از ۵۰ سال زندگی مشترک هنوز با مادربزرگم تو یه بشقاب غذا میخورید؟
یه حرف عاشقانه زد هیچوقت یادم نمیره 😂❤️
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت اگه زهر ریخته باشه تو غذام خودشم بخوره 😂
ارسالی از پت پتی
داشتم با تبلتم
Angry Birds
بازی میکردم
بابام اومد کنارم نشست ، یه سری تکون دادُ زیر لب گفت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بدبخت
آخرشم کفتر باز دیجیتالی شدی 😂😜
ارسالی از پت پتی
دلاتون شاد و لباتون خندون
ﺧَِﻴَِﻠَِﻴَِﺎَِ ﺑَِﺎَِﻫَِﺎَِمَِوَِنَِ ﺣَِﺎَِﻝَِ ﻧَِﻤَِﻴَِﮑَِﻨَِﻦَِ
ﭼَِﻮَِﻥَِ ﻳَِﮑَِﻢَِ ﺭََُِِﮐَََِِیَِمَِ
ﻳَِﮑَِﻢَِ ﺳَِﺮَِدَِیَِمَِ
ﻳَِﮑَِﻢَِ ﻏََُِِﺪَِیَِمَِ
ﻳَِﮑَِﻢَِ ﺗََُِِﺨَِﺴَِیَِمَِ
ﻳَِﮑَِﻢَِ ﻣَِﻐَِﺮَِﻭَِﺭَِیَِمَِ
ﻳَِﮑَِﻢَِ ﺑَِﻲَِ ﺍَِﻋَِﺼَِﺎَِﺑَِیَِمَِ
ﻳَِﮑَِﻢَِ ﺑَََِِﺪَِ ﺩَِﻫَِﻨَِیَِمَِ
ﺍَِﻣَِﺎَِ ﻫَِﺮَِﭼَِﻲَِ ﻫَِﺴَِﺘَِیَِمَِ
دﻭَِﺭَِﻭَِ ﻧَِﻴَِﺴَِﺘَِیَِمَِ
ناﻣَِﺮَِﺩَِ ﻭَِ ﺑَِﻲَِ ﻣَِﻌَِﺮَِﻓَِﺖَِ ﻧَِﻴَِﺴَِﺘَِیَِم
اَﻭَِﻧَِﺎَِﯾَِﯽَِ ﮐَِﻪَِ ﺍَِﺯَِ مَِاَِ ﺑَِﺪَِﺷَِﻮَِﻥَِ ﻣَِﯿَِﺎَِﺩَِ
نظرﺷَِﻮَِﻧَِﻮَِ ﺑَِﻨَِﻮَِﯾَِﺴَِﻦَِ ﺭَِﻭَِﯼَِ ﯾَِﮏَِ ﮐَِﺎَِﻏَِﺬَِ ﺑَِﻨَِﺪَِﺍَِﺯَِﻥَِ ﺗَِﻮَِ
ﺳَِﻄَِﻞَِ ﺍَِﺷَِﻐَِﺎَِﻝَِ
مَِاَِ ﺑَِﺮَِﺍَِﯼَِ ﺍَِﻭَِﻧَِﺎَِﯾَِﯽَِ ﮐَِﻪَِ ﺩَِﻭَِﺳَِﺘَِمَِوَِنَِ ﺩَِﺍَِﺭَِﻥَِ ﺯَِﻧَِﺪَِﮔَِﯽَِ
مَِیَِکنیم
ز سرنوشت غمگين مباش
چه بسا شغالهایی بر روي اجساد شير هاي جنگل، سبز رقصيدند
شادي كردند و خود را بزرگ پنداشتند
ولي نمي دانستند شير ؛ شير مي ماند
و شغال ؛ شغال
پیامش روے صفحهـ ے گوشے بالا اومد
“جلوے در دانشگاهـ منتظرتم… تموم شدے بیا ”
یکم خیرهـ بهـ صفحهـ ے گوشے موندم، با مکث تایپ کردم: کلاس دارم
فورے جواب داد: یکشنبهـ هــا تا سهـ کلاس دارے
انگشتامو رو کیبورد بهـ دروغ لغزوندم: جبرانے انداختهـ استاد تجزیهـ تحلیل
یهـ دقیقهـ نگذشت کهـ پیامش رسید: هــمکلاسیات دارن میرن هــمهـ… منتظرتم
از روے نیمکت جلوے دانشکدهـ بلند شدم و بے عجلهـ و قدم زنون رفتم تا در فنے
اونور خیابون با هــمون استایل هــمیشگیش وایسادهـ بود… دست بهـ جیب، با لبخند یهـ ورے مغرورش
خیابونو رد کرد و رسید کنارم، فکر کنم قدم بهـ زور تا بازوش میرسهـ
دستشو کهـ تکون داد سمتم هــردوتا دستامو فرو کردم تو جیبامو نگاهــمو دوختم بهـ کفشام
آروم زمزمهـ کردم: هــوا یهــویے خیلے سرد شد
جرئت نکردم دیگهـ نگاهــش کنم
صداے خندهـ ے زورکیشو شنیدم: بریم آب هــویج بستنے ..؟؟”
آهــستهـ گفتم: سردهـ هــوا ,قهــوهـ ے تلخو ترجیح میدم
دیگهـ نخندید، سرماے هــوا دلیل خوبے نبود براے رد کردن پیشنهــاد بستنے از طرف منے کهـ بستنے بهـ قول خودش دینم بود
دستاشو برد تو جیبش
قبلنا بهــش گفتهـ بودم این ژاکتتو دوست دارم
جیباش اندازهـ ے دستاے جفتمون جا دارن، اما این بار دیگهـ حسرت نخوردم بهـ گرماے دستایے کهـ
دستشو حائل کمرم کرد و راهـ افتادیم
زیادے جنتلمن بود مرد من
گویا براے هــمهــ
توو کافے شاپ هــمیشگے، کنار شیشهـ ے بخار گرفتهـ ے رو بهـ شلوغے خیابون دم غروب نشست جلوم
با انگشت اشارهـ خط انداختم رو بخار شیشهـ
یکم کهـ گذشت شیشهـ بهـ گریهـ افتاد
پرسید: باید طمعنے بستنے نمیخورے ..؟؟
باید از یهـ جایے شروعش میکردم کهـ تمومش کنم
بدون اینکهـ نگاهــش کنم گفتم : میدونے، وقتایے کهـ توے برف و کولاک زمستون میومدیم و بستنے میخوردیم و میخندیدے بهــم و میگفتے دختر تو دیوونهـ اے، دیوونهـ نبودم … دلم گرم بود
دستامو کهـ میگرفتے و میذاشتے توو جیب خودت، دستام گرم میشد و سلول بهـ سلول جون میگرفت و راهـ میگرفت تا دلم… بعد دلم گامب گامب میزد واس عشقے کهـ مال من بود… الان سردمهـ… شاید یهـ فنجون قهــوهـ گرمم کنهـ
نمیدونم چقدر توو سکوت گذشت، یهـ حرف اومدم: دیروز با زهــرا رفتیم تا ولیعصر
دستش روے میز مشت شد ,چقد رگاے برجستهـ ش بهــش میومد… من بهـ دلم نبود بریم، زهــرا اصرار کرد
بعد نمیدونم کجا بود کهـ زهــرا گفت: اونجارو ..! این پسرهـ رو… چقد شبیهـ آقاتونهـ
بعدم خندید
من بازم بهـ دلم نبود نگاهــش کنم، هــیشکیو جز تو نگاهـ نمیکنم آخهـ
بعد کهـ زهــرا گفت این هــمون دستبندے نیس کهـ تو براش گرفتهـ بودے ..؟؟
نگاهــش کردم، شبیهـ تو نبود، هــمهـ چیز هــمون بودا… هــمین قد و بالا… غرور، پالتوے مشکے … دستبند چرم مشکے
هــمین دستاے مردونهـ با رگاے برجستهـ کهـ قفل شدهـ بود توو دستاے هــرکے غیر از من… خودت بودیا … اما تو نبودے
خواست حرفے بزنهـ کهـ انگشتمو گرفتم جلو بینیم: هــیس
یادتهـ میگفتم هــیشکے مثل تو نیست ..؟؟
از دیروز هــر مردے کهـ دیدم و دست دختریو گرفتهـ بود شبیهـ تو بود
نمیخوام بعد از این با دیدن دستاے توو هــم قفل شدهـ ے دونفر دلم بلرزهـ کهـ شاید تو
صداشو بهـ زور شنیدم: تو عشقے… اون فقط… یعنے من
کیفمو چنگ زدم و بلند شدم , بازم نگاهــش نکردم: اگهـ عشق بودم چشمات جز من کس دیگهـ ایرو نمیدید، اگهـ عشق بود گرمے دستاتو حروم هــر رهــگذرے نمے کردی، اگهـ عاشق بودے… اگهـ بودے
یهـ قطرهـ اشکے رو کهـ میومد راهـ بگیرهـ رو گونهـ م پاکش کردم: کاش لااقل نمیبردیش پاتوق هــمیشگیمون
دستشو دراز کرد دستمو بگیرهـ ، اما وسط راهـ پشیمون شد انگار
مشتش کرد و محکم کوبید رو میز، بے صدا از کنارش گذشتم، شنیدم یهـ بیت از شعرامو زیر لب زمزمهـ میکرد: چقدر سادهـ از دست دادمت
میگیم بیا به خوابم
تا شب نشده صدتا گناه می کنیم
میگیم دوست داریم
اما
هی اشکت رو در میاریم
میگیم ما رو ببخش
اما
تا از سر سجادت بلند نشدی
یه گناه دیگه و یه بخشش دیگه
اقا جان
ما از گناه کردن خسته نمیشیم
اما فدای چشمان پر اشکت
فدای دل شکستت
فدای غیبت بلندت
فدای دل دریاییت
تو چرا؟؟؟
تو چرا از بخشش خواستن به ما بندگان دروغینت خسته نمی شی؟؟؟
هی می بینی توبه نمی کنیم
بازم به در گاه خدا برا بخشش مون اشک میریزی
جانم فدای مادرت
پس چرا ازمون گلایه نمی کنی که با گناها مون غیبتت رو طولش دادیم؟؟؟
اقا جان یه خواهش
میشه به خدا بگی منتظر نباشه تا ما بندگانت درست بشیم
میشه بگی بخاطر ما غیبتت رو طولش نده؟؟؟؟
مهدی جان
همه جای دنیا بی تو بهمون جهنمه
جهنم
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم
چون دهکده تشنه به باران برسیم
یامن برسم به یار یا یار به من
یاهردو بمیریم وبه پایان برسیم
وقتی به تو خیانت میکنند انگار بازوهایت را قطع کرده اند
میتوانی آنها را ببخشی
اما نمیتوانی در آغوششان بگیری
ﺩِﻟَﻢْ ﺗَﻨْﮓْ ﺷُﺪِﻩ ﻭٰﺍﺳِﻪ، ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ ﻫٰﺎﻣُﻮﻥْ
ﻭﺍﺳِﻪ ﺍﻭﻧﻴﮑِﻪ، ﺍَﺯْ ﻣَﻦْ ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ ﺁﺳﻮﻥْ
ﻧﻤﻴﺪوﻧَﻢْ، ﻧِﻔرﻳﻦْ ﮐُﻨَﻢْ ﻳٰﺎ ﻧَﻪ
ﻟﻌْﻨَﺖْ ﺑِﻪ، ﺧٰﺎﻃِﺮِﻩ ﻫٰﺎﻳﯽ ﮐِﻪ ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ بااون