نصفه و نیمه بودن بدجور آدمو اذیت میکنه
مثل همین تلگرام
دیدین این چند روز که هست و نیست؟
واتساپ هستا، خوبم هست
اصن لازم نیست کاری براش کنی
ولی هست، بدون وی پی ان و فیلترشکن
اما آدم رمق نمیکنه بره سمتش
چون دست و دلش با وجود تلگرام
نمیره سمت واتساپ
آدم نمیدونه چیکارست
بخاطر تلگرام اومدیم فیلترشکن نصب کردیم
باز همونم یوقتی هست، یوقتی نیست
گذاشته مارو میون راه
نصفه و نیمه گذاشتتمون
نه میذاره دل بکنیم
نه میذاره بریم با واتساپ بسازیم
این یه نمونه کوچیک از نصف و نیمه بودنه
میبینی چقدر اذیت میشی؟
حالا تو فکر کن، جای تلگرام
یه آدمی رو که خیلی دوسش داری
یهو نصفه و نیمه بذارتت
تا اون آدم درست و حسابی نذاره بره
نمیتونی دل بدی به آدم جدید
حالا هر چیم همه چی تموم باشه
شدنی نیست
یا درست بذارین برین
یا برگردین و تا آخرش بمونین
سیما امیرخانی
مرا دختر خانـــــــوم می نامند
مضمونی که جذابـــیتش نفـــس گیــراست
دنیــــای دختــرانـــه من
نه با شمــــع… نه با عروســـک معنـــا پیدا نمیکنـــد
و نه با اشک و افســـــــــــــــــون
امــــــــا; تمــــــام اینها را در برمیگیرد
مــــــــــــــــــــــــن
نـــه ضعیفم… نه ناتـــــــــوان
چــرا که خداونـــد مرا بدون خشونـــت و زور و بازو میـــپسندد
اشــــک ریختن ضعـــف من نیــــسـتـ
قـــدرت روح مـــــن اســتــــ
خب دوستان میخوام دوباره یکی از خواب هامو براتون تعریف کنم
خدا وکیل خوابای منو باخوابهای فاطمه مقایسه کنید!؟
اگر دقت کنین میبینید که این بشر تو خواب دیدن هم شانس نداره
تازه من تو همه خوابام فاطمه رو هم میبینم
درست خوابمو یادم نیست فقط یه تیکشو یادمه : خواب دیدم با شوهرم رفتیم خونه مامان بزرگم اونجا فقط فاطمه بود با خواهرش فرید
وقتی که رفتیم تو دیدم فاطمه داره درس میخونه ، فریدا هم تلویزیون میبینه و شام نداریم
شوهرم رفت نشست و پاهاشو دراز کرد
منم دست به کار شدم و شام درست میکردم
چند دقیقه بعد که غذا درست شد دیدم یاخدا دو تا دختر گنده تو خونه یه کوه ظرف کثیف
هیچی دیگه شروع کردم به شستن
شوهرم که سرش تو گوشیش بود فریدا رو صدا کرد : فریدا خانوم بیا
فریدا : بله
شوهرم : شما قصد ازدواج ندارین ؟
فریدا سرشو به نشونه نمیدونم تکون داد و گفت : اگه بیاد چرا که نه
شوهرم : عه پس بیا چند تا عکس نشونت بدم
فریدا : کو بده ببینم
فریدا همینطور که عکسارو نیگاه میکرد گفت : من اینو میخوام خیلی خوشگله بهش میاد بچه مایه دار باشه ها
شوهرم وقتی عکسو نیگاه کرد دید اینکه عکس خودشه خنده کنان گفت : خیلی هم مایه دار نیست ، وای من زن دارم ، دوتا زن نمیخوام شرمنده
البته شما هم خوبی ولی نمیخوام دوتا دختر خاله با هم هوو بشن و رابطشون بهم بخوره
من که همینطور مونده بودم
فریدا :واقعا؟ من اصلا قصد ازدواج ندارم
و رفت توی اتاق
شوهرم خنده کنان گفت : فریدا خانوم بیا بابا بیا یکی دیگرو انتخاب کن
من که از خنده پکیده بودم گفتم :اخه تو بیکاری
شوهرم : خواستم شوهرش بدم
و از خواب بیدار شدم
خب امیدوارم دوست داشته باشین
به قول فاطی : نظر بدین؟؟
خخخخ بای
گفت جبران میکنم
گفتم کدام را ..؟
عمر رفته را ؟
روی شکسته را ؟
دل مرده اما تپنده را ؟
حالا من هیچ
جواب این تار سفید را چه میدهی ؟
نگاهی به سرم کرد و گفت
چه پیر شده ای
گفتم جبران میکنی؟
گفت کدام را..؟
برخی از ما هرگز زندگی نمی کنیم
بلکه همیشه در انتظار زندگی هستیم
ما بجای اینکه همین امروز خوشحال باشیم، به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم و به همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم
ما وقت بیشتر می خواهیم
پول بیشتر می خواهیم
شغل بهتر می خواهیم
بازنشستگی می خواهیم
مسافرت و تعطیلات می خواهیم
و امروز برای همین از دست خواهد رفت
و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم
مهم نیست در آینده چه چیزی پیش می آید
اگر امروز می توانی غذا بخوری، از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی و بخندی پس خدا را شکر کن و از امروزت لذت ببر
به خاطرات بد گذشته نگاه نکن
و نگران آینده نباش
تو فقط در این لحظه، از زنده بودن خود مطمئنی
پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان