فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    آیا میدانستید؟!؟


    —————–**–

    شیش قانون سلامتی

    نمک کمتر، سرکه بیشتر
    غذای کمتر، جویدن بیشتر
    نگرانی کمتر، خواب بیشتر
    عصبانیت کمتر، خنده بیشتر
    گوشت کمتر، سبزیجات بیشتر
    رانندگی کمتر، پیاده روی بیشتر

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    طبق تحقيقات روانشناسان احتمال ابتلا به بيمارى هاى مغزى و روانى در متولدين زمستان بيشتر است

    يكى از دلايل عمده ى آن كاهش دريافت نور آفتاب و ويتامين
    D
    است كه در سلامت روانى تاثير بسزايى دارد

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    روش عجیب برای طلاق
    زن انگلیسی بنام
    “Louise McElhinney”
    میخواست از شوهرش طلاق بگیرد اما نمیتوانست بگوید،به همین دلیل انقدر غذا میخورد و چاق میشود تا شوهرش خود اورا طلاق میدهد

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    کفشهای پاشنه بلند، در واقع برای مردان طراحی شده بود، قصاب ها با استفاده از این نوع کفش، از تماس خون با پاهایشان جلوگیری می کردند

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    پژوهش ها نشان داده است فکر کردن به پول ، افراد را هدفمندتر ، منظم تر و متمرکزتر میکند ولی در مقابل ، باعث می شود که اهمیت کمتری برای احساسات دیگران قائل باشند

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    -از مدیر عامل شرکت رولز رویس پرسیدند: چرا تبلیغات ماشین شما در تلویزیون ها به چشم نمیخورد؟

    +او در جواب گفت: کسانى که مى توانند رولز رویس را بخرند وقت تماشاى تلویزیون را ندارند

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    در ایران باستان بیش از 65 جشن همگانی درسال گرفته میشد و از این حیث ایرانیان باستان شادترین مردم جهان بودند. براساس موسسه نظر سنجی گالوپ امروزه ایران پس از عراق غمگین ترین کشور جهان است

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    شغلی در جهان وجود دارد که باید گاز معده گاو را بو کنید تا بفهمید که آیا گاو تغذیه سالمی داشته یا نه

    حقوق این شغل 50 هزار دلار درسال معادل۲۲۰میلیون تومنه

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    یکی از راه حل های پرز نگرفتن لباس در شستشو؟

    کافی: ماشین لباس شویی رو پر از لباس نکنید

    پر کردن بیش از حد ماشین لباس شویی علاوه بر خرابی خود ماشین باعث پرز آوردن لباس میشود

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    چطوری مانع ازخراب شدن پنیر و یا ترش شدن خامه بشیم؟

    برای خراب نشدن وتازه ماندن خامه وپنیر وارونه بذارینشون توی یخچال

    با اینکاریک خلاء ایجاد میشه که از رشدباکتری جلوگیری میکند

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بعد از اینکه رژ لب محبوبتان را زدید با انگشتان دست کمی وازلین به لب پایین با ضربه روی لب و گوشه‌های لب بزنید. این کار باعث می‌شود لب‌ها شاداب‌تر و پرتر به نظر بیاری

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    شکستن قولنج گردن اگرچه ظاهرا بی‌ضرر است

    اما باید بدانید این عمل مانع ازخون رسانی به بخشی ازمغز شده، احتمال مرگ سلولهای مغزی در عرض5دقیقه براثر قطع اکسیژن و بروز سکته را افزایش میدهد

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    تحقیقات نشان داده تماشای فیلم ترسناک تعداد گلبول های سفید خون را افزایش داده و باعث تقویت سیستم ایمنی می شود بعلاوه با تماشای یک فیلم ترسناک معادل نیم ساعت پیاده روی کالری می سوزانید

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    در آلمان این غیر قانونی نیست که کسی بخواهد از زندان فرار کند چون معتقدند این غریزه اولیه هر انسان است که بخداهد آزاد باشد و نباید به این خاطر مجازات شوند

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    سریع ترین راه برای تسکین درد و خارش ناشی از نیش حشرات

    این است که نوک انگشتتان را به بزاق دهان آغشته کرده، در نمک فرو ببرید و ترکیب بزاق و نمک را روی محل گزدیگی بسابید

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    گوشت رو با چی نخوریم

    گوشت با سیب‌زمینی و چیپس ناسازگاره و باعث فاسد شدن گوشت توی معده ومشکل گوارشی ونفخ میشود

    گوشت را با لبنیات (پنیر، دوغ، ماست)نخوریدچون آهن گوشت نابود میشه

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    هنگام رانندگی در ماشین معروف رولز رویس
    Slogan
    در سرعت 100 کیلومتر بر ساعت، بلندترین صدایی که در داخل کابین خودرو شنیده میشود، صدای تیک تاک ساعت است

    —————–**–

    پت پتی
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    آیا میدانید

    قسمت ششم | غیر قابل نفوذ


     

    فصل تابستان بود خورشید گرمای خاصی داشت
    هوا چقدر برای گردش دلچسبتر شده بود

    یه فکری به ذهنم رسید ، تند دوید م سمت خونه ی پدر بزرگ که سمت راست حیاط بود

    سلام اقا جون خوبی؟

    قربون نوه ی گلم برم من،خوبم چه عجب از این طرفا

    امممممم
    راستش اقا جون اگه امکانش هست ما رو ببر مزرعه تا کمی تفریح کنیم؟

    باشه تا شما اماده بشین منم میام حیاط یه نیم ساعت دیگه حرکت می کنیم

    قربون اقا جونم برم من

    چشم پس من رفتم به دخترا خبر بدم

    اقا جون از ذوق و شادی من لبخند بر لب نشاند

    امکان نداشت من چیزی بخواهم او برایم فراهم نکند ، نوه های زیادی داشت اما منو بیشتر از همه دوست داشت شاید برای همین می خواست من با فرشاد ازدواج کنم برای همین موضوع از عمه و فرشاد دل چرکین بود.اونقدر تو فکر بودم که نفهمیدم کی به باغ رسیدیم

    سورنا:هورررررا بزارید من اول پیاده بشم

    من: تو چه خبرته سورنا یه لحظه صبر کن دیگه

    مهتاب:خخخ اتاناز شوق بچه رو کور نکن بزار پیاده بشه

    من:مهتاب اخه نمیزاره حتی من اول پیاده بشم بعد

    شهرزاد:واااا دخترا شما هنوز دارید دعوا می کنید؟

    به سمت لیلی و شهرزاد رفتم مهتاب و سورنا هم به ما ملحق شدند همیشه به باغ اقا جون با هم می امدیم و کلی خوش می گذروندیم.سرم و بلند کردم دیدم همه شون این چی سرشون رو انداختند پایین و دارند از ماشین دور میشن یک به ان داد زدم:
    ایها الناس کجا تشریف می برین؟

    لیلی:اتاناز باز چی شده؟

    هیچی بی زحمت تشریف بیارین این وسایل رو منتقل کنید تو کلبه

    دخترا به این لحنم خندیدند هر کدوم یکی از وسیله هارو بردند تو کلبه

    اقا جون رفت تو باغ بگردد ما هم بعد اماده کردن ناهار که مامان  پخته بود.نوار گذاشتیم و بزن و بکوبی راه انداخته بودیم

    شهرزاد:اتاناز بلند شو با لیلی محلی برقص تا حالمون جا بیاد

    نه شهرزاد حوصلش رو ندارم

    مهتاب:واااا اتاناز تو که‍ برا رقص محلی اماده باش بودی

    بی خیال.برا یه وقت دیگه بمونه

    سورنا:خانم ناز داره وا لا یه کف مرتب بزنید خودم براتون یه رقص محلی بیام

    سورنا هی از خودش ادا در می اورد و دخترا می خندیدند اما من دریغ از یه لبخند خشک.خیلی وقت بود که حتی حوصله ی خودمو هم نداشتم چه برسه به رقص و اینجور چیزا

    همه ی دوستانم چند ماه بود خنده هایم را ندیده بودند اما مگر کسی جرعت داشت دلیلش را بپرسد؟

    بپرسند که چه بر سر اتاناز قبلی امده بود  ، که مرا اینگونه مغرور و سنگ کرده!!!
    بعد از صرف ناهار دخترا رفتند تو باغ فقط مهتاب و من ماندیم تو کلبه بعد چند لحظه دیدم هوای کلبه دلگیره رو به مهتاب گفتم

    مهتاب؟؟؟

    جونم خواهرم

    بریم تو باغ بشینیم

    باشه بریم

    دست همدیگر را گرفتیم و راهیه باغ شدیم ارام و شمرده به سمت درخت های میوه حرکت می کردیم نفس عمیق کشیدم و گفتم:

    هوممممم به به چه هوای تازه ای
    مهسا می بینی نعمت های خدا رو!!!!

    مهتاب چیزی نگفت و با پایش به سنگ هایی که سر سختانه جلوی پایش قد علم می کردند ضربه میزد انگار تو یه عالم دیگه ای سیر می کرد که به یکباره با صدای تحلیل رفته صدام زد

    اتاناز؟؟؟

    بله خواهری؟

    اتاناز چرا این همه فرق کردی؟می دونستم که عاشق فرشاد نبودی؟ اتاناز من می فهمیدم که فقط خواستی فرشاد رو قبولش کنی اما خواهر دلیل این همه ناراحتیت برام نا مشخصه؟؟؟

    دیگر قدم از قدم بر نداشتم و ایستادم ، سرم را پایین انداختم.و گفتم:

    مهتاب می خوای دلیل غمی که نابودم می کنه رو بدونی؟می خوای بفهمی چمه؟می خوای ازم چی بشنوی مهتاب؟

    اتاناز من…

    هیسسسس

    فقط گوش کن

    مهتاب من فرشاد رو نمی خواستم از اولش ازش متنفر بودم اما وقتی ازت پیغام می فرستاد که دوسم داره و از طرفی کل اهالی می دونستند نشون کردشم نخواستم ابرو بره خواستم با این سن کمم ابرو داری کنم برا همین به وجود فرشاد فقط عادت كردم فقط عادت

    اما مهتاب می دونی از چی دلم می سوزه؟

    از اینکه من از بچگی با فرشاد حرف نمیزدم الانم دلم برا معصومیت خودم می سوزه برا سادگیم که حرفای فرشاد رو باور کردم . برا کودکیم که عذاب سختی کشیدم . مهتاب ، حرفای مردم به درک نگاه های پر معنیشون به جهنم کودکیم به جهنم اما از این دلم می سوزه که دلیل فرشاد برا این کارش چی می تونست باشه خودش گفته بود دوسم داره خودش هم زد زیرش

    فقط باید دلیل کارش رو بدونم.تا ندونم عذاب می کشم

    دستم را به صورتم کشیدم اما صورتم کی خیس شده بود؟

    نگاهم را به مهتاب دوختم مهتاب همچنان گریه می کرد از بچگی همین بود تا ناراحتیم و یا اشکم رو می دید میزد زیر گریه

    مهتاب این حرفا رو نگفتم که گریه کنی عزیزم

    مهتاب:اتاناز الهی مهتاب فدات بشه الهی مهتاب پیش مرگت بشه ،همین جا بهم یه قولی بده؟؟

    این چه حرفیه مهتاب خدا نکنه، باشه حالا چه قولی؟؟

    قول بده دیگه خودتو داغون نکنی

    لبخند تلخی مهمون لبانم شد

    گفتم:مهتاب من با اینایی که بهت گفتم بزرگ شدم و زندگی کردم اگه قرار بود بمیرم تا حالا مرده بودم

    نترس بادمجان بم افت نداره

    مهتاب با مشت به شانه ام زدو گفت:

    لال شو اتاناز این حرفا چیه دیوونه

    هییییی مهتاب

    من خودمو داغون نمی کنم اما تصمیم دارم غیر قابل نفوذ باشم طوری که پسرا حتی نتونند بهم سلام بدن ، مهتاب دیگه اتانازی که می شناختیش مرد ،  تو باید الانه منو قبول کنی

    می دونم سختت میشه . می دونم صمیمیت قبل رو ندارم می دونم و نمی تونم کاری بکنم

    من باید همین جوری باشم مهتاب.

    مهتاب:نه اتاناز من تو رو همه جوره قبولت دارم بهتره بریم دیگه دیر وقته . بقیه منتظرمونن.

    نگاهی به پشت سرمون انداختم دیدم حق با مهتابه اقا جون داشت صدامون می کرد باید بر می گشتیم خونه.

    یه مدت گذشت اما من همون اتاناز غیر قابل نفوذ بودم. می دانستم مادرم یواشکی خواستگارا رو رد می کنه ، از این بابت خوشحال بودم

    شهرزاد با یکی از خواستگارای قبلیه من ازدواج کرد من هم از متاهل شدن دختر عمویم خوشحال بود.هر چند شهرزاد دختر عموی بابام بود اما برام فرقی نداشت من دوسش داشتم دختر مهربونی بود

    مهر فرا رسید اواسط مهر بود مهتاب داشت تو کلاس شیرینی پخش می کرد دلیلش را هم کسی نمی دانست وقتی به من رسید با صدای بلند شعر تولدت مبارک را می خواند و بچه ها هم با او می خواندند

    و من به خودم امدم ، امروز تولدم بود تولدی که باید متفاوت طی می شد

    از صندلی بلند شدم وعینه دو خواهر همدیگر را بغل کردیم و ارام زیر گوش مهتاب گفتم:

    دختر همیشه عاشق همین کارات بودم عشق من تویی فقط تو

    بعد با صدای بلند هر دو خندیدیم

    مهتاب هر سال تولد منو شیرینی می اورد سر کلاس

    دیگر بیش از نیمی از همکلاسی هایم نامزد بودند فقط منو و مهتاب و لیلی و چند نفر دیگر مجرد بودند

    شب تولدم بود خودکار و دفترم را برداشتم رفتم تو حیاط روی سکو و باز هم زیر نور کمرنگ ماه

    اوایل پاییز بود و هوا سوز کمی داشت

    نوشتم:

    دفتر مهربانم می دانم تو هم از درد هایم خسته شدی دیگر تمام شد از امروز زندگیه جدید من شروع میشه اما فقط خودمو خودم

    دفترم دیگر اسم هیچ پسری را نخواهم اورد و دیگر اجازه ی ورود و دخالت هیشکی رو تو زندگیم نخواهم داد سخت می شوم عینه سنگ و محکم عینه کوه مغرور و نابود کننده می شوم عینه رعد و برق

    دفترم نمی دانم سال دیگر خاطره ام چه خواهد بود اما راضیم به رضای خودش

    دفتر را بستم و بغل کردم چشم به اسمان دوختم که ماه یه هلال کوچکی داشت هر شب باید چند دقیقه محو ماه می شدم اگر نگاهش نمی کردم دلتنگش می شدم

    **********

    در اتاق نشسته بودم که صدای مهتاب را شنیدم

    مهتاب:سلام زندایی خوبین؟

    مامان:سلام دخترم ممنون تو خوبی مامانت اینا خوبن؟؟

    مهتاب:سلام دارن خدمتتون زن دایی

    راستی دخترا کجان؟

    مامان:سورنا رفته خونه ی دوستش اما اتاناز تو اتاقشه برو پیشش.

    مهتاب:چشم.پس با اجازتون

    چند بار با انگشتش به در زد.چه عجب تین مهتاب در زدن رو یاد گرفت

    مهتاب بیا تو بیدارم

    مهتاب امد داخل اتاق و در را بست

    سلام خواهر گلم مهتاب جون

    سلام ابجی خوبی

    اره خوبم تو چطوری خوبی؟؟

    منکه عالیم

    با دقت به چشمان مهتاب خیره شدم

    چشمانم را باریک کرد م و گفتم

    مهتاب یا میگی چته که اینقدر شنگولی یا الان خودم خفت می کنم

    با این حرفم مهتاب سرخ وسفید شدو با خجالت سرش را پایین انداخت و صورت سفید و تپلش به سرخی زد

    من خوب می تونستم این احوال رفیقم را درک کنم چرا که مهتاب هر موقع خجالت می کشید لپ هاش‌گل می انداخت
    دیگر مطمعن شد که یه چیزی شده

     

    *~~~~~~~~*

    قسمت اول | هنوز کودکم ◄

    قسمت دوم | کودک بزرگ ◄

    قسمت سوم | پایان غم و درد ◄

    قسمت چهارم | نفرت ◄

    قسمت پنجم | جشن نامزدی



    ツ نمایش کامل ツ

     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    سلامتی ما دخترا…


    user_send_photo_psot

    *********◄►*********

    سلامتی ما دخترا
    که اگه نباشیم
    تموم عروسکای دنیا بی مادر میشن

    رنگای صورتی توی مغازه ها خاک میخورن

    لواشک فروشیا ورشکست میشن

    خونه سوت و کور میمونه وکسی نیست جنگولک بازی در بیاره

    دیگه کسی نیست مامانا بهش غر بزنن

    پسرا دقققققق میکنن

    سوسکا افسردگی میگیرن چون کسی نیست ازشون بترسه

    توی یخچال ها جای سالاد خالی میشد

    ظرف های شیشه ای و چینی چندین سال کار میداد و نمیشکست
    ✌✌✌

    *********◄►*********

    چیٺی چیٺی
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    متن زیبا

    این روزها سرزمینمان تشنه ی فهم است


    user_send_photo_psot

    *~*~*~*~*~*~*~*

    داشتم فکر میکردم چرا باید بین زندگی دو نفر در دو گوشه ی دنیا اینقدر تفاوت باشد! ما در مدرسه هایمان هیچوقت کلاس رقص و باله نداشته ایم! هیچوقت کارگاه نجاری نداشته ایم
    ما هیچوقت کلاسی با تمامی آلات موسیقی نداشته ایم! ما هیچوقت در سلف مدرسه نچرخیده ایم تا در ظرفهایمان خوراکی های خوش آب و رنگ بریزند تا با اکیپمان سر میزی بخنديم و شاد باشیم و از پسر خوش قیافه ی تازه وارد یا درمورد دختر مشهور و باهوش مدرسه صحبت کنیم
    ما هیچوقت پارتی آخر سال نداشته ایم! ما هیچوقت روز آخر مدرسه کلاه هایمان را به هوا نینداخته ایم

    ما همیشه بازخواست شده ایم! برای ناخن هایمان…برای موهایمان… برای… ما هرگز نفهمیدیم تمیز بودن صورت چه منافاتی با شخصیت آدم دارد!؟

    ما پدرمان در آمد بس که موهایمان را ازته تراشیدیم و هرگز نفهمیدیم جنس مخالف شاخ و دم ندارد و مثل ما آدم است و میتوان با او بدون فکرها و نیتهای شوم دوست شد و به او اعتماد کرد
    راستش جنس مخالف هم هرگز این را نفهمید

    ما شیرینترین روزهای نوجوانی مان با کابوس کنکور هدر رفت بهترین روزهای جوانیمان با سربازی! ولی کسی به ما نگفت تو دیگر۱۷ ساله نمیشوی! ما قربانی خواسته هایی شدیم که پدر و مادرمان هرگز به آن نرسیدند! هیچکس به ما نگفت جامعه هنرمند بیشتر میخواهد تا مهندس

    هیچکس نفهمید شب ها با رویای ساز یا بوم نقاشی به خواب میرویم..! هیچکس به ما نگفت موفقیت پزشکی و مهندسی و وکالت نیست
    و هیچوقت نفهمیدیم انسان بودن ربطی به “با کدام پا وارد دستشویی شدن” ندارد..! و.. هیچکس به ما یاد نداد عاشق شدن را

    این روزها سرزمینمان تشنه ی فهم است

    *~*~*~*~*~*~*~*

    نیلوفر نیک بنیاد

    قیز قیز
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    متن زیبا

    طلا


    user_send_photo_psot

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    گاهی وقتا ادمایی هستند که غریب ترین اشناها
    ارزششون عینه طلاست
    این افراد را نباید بعد کهنه شدن شان تعویض کرد
    باید اب طلا زد و ارزششون را دانست
    منظورم همان افرادی هستند که بی چشم داشتی کمکت می کنند
    بی چشم داشتی به ارزوی دیرینه ات
    می رسانند

    همان بعضی افرادی که می فهمانند مجازی بودن خیال نیست یه واقعیت نهفته در وجود همه ی ماهاست
    همان افرادی که می فهمانند در مجازی هم می توان دل کسی رو شاد کرد

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    تقدیم به خواهرم پت پتی و شیخ خنگولستان

     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    متن زیبا

    فرنگیس


    @~@~@~@~@~@

    سلام ما یه اِکیپ ۳.۴ نفره ایم
    من .فرنگیس . احمد .غلوم
    اینا هر کودوم یه بز هستن
    مثلا فرنگیس چون چشاش رنگیه
    بزغاله رنگی

    احمد بز کوهی
    غولوم بز خرکی
    و همه رو من روشون گذاشتم
    مثلا اگه گفتم بزغاله من یا بز خودم بدونین خیلی خاطرتون رو میخوام

    که البت هیچکودوم فرنگیس نمیشه
    غولومم که خعلی مفت خوره مثلا به بهانه بوس کردن میاد طرفم آب دهنشو میماله به من پولمو ور برمیداره و دِ برو کِ رفتی بعدشم من میدووم دنبالش ولی بیفایدس مخصوصا وختی که باهم متحد میشن

    یه روز این فری میخواست برامون کیک بخره
    ما عین هر حیونی که میشناسین
    عین خر عرررر میزدیم
    عین راسو میچوسیدیم
    عین فیل نعره میکشیدیم

    بعد من رفتم دنبال غلوم که بیارمش فک کردم نمیخاد باس ما بخره میخواد تک خوری کنه، ولی نه برامون خرید من دیگه نفسم بالا نمی اومد و خیلی سخت حرف میزدم
    بهد وسط این کیک شکلات بود این غلوم خر انداختش دم در دستشویی من در حال مرگ بودم و عرررر میزدم و هی غلوم رو میزدم
    عاخه این فرنگیس با غلوم و البت خودم همیشه مفت میخوریم و دستمون تو جیبمون نمیره و الان که فرنگیس دستش رفته بود تو جیبش ما بال و شاخ رو باهم در آوردیم و گفتیم اصلا این کیک رو نباس خورد باید گذاشت لای دفترچه خاطرات که من پوستش رو نگه داشتم بزارم

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    یه روزم دوتا پفیلا که مال این غلوم بود یکی گوجه ای یکی سرکه ای .من و فرنگیس اون روز، روز عروسیمون بود خعلی خوش حال شدیم اول غلوم بهمون نمیداد من سرکه ای رو گرفتم ولی گوجه ای موند دست غلوم رفتیم با فرنگیس بگیریم ازش که من سرکه ای رو انداختم پیش احمد اینا رفتیم گوجه ای رو بگیریم که کمی در جدال بودیم از جدال گرد و خاکی ها که هر دفعه ی دست پا پیفیلا و اینا ازش میاد بیرون

    بعد اخرش داشتیم من و فری میخوردیم که غلوم زد و همش ریخت بعدم تازه فک کردیم اون سرکه ای رو دیگه میتونیم بخوریم که دیدیم امد داره مث بز که تو چمن علف میخوره پفیلا رو میخوره انقدم دستاش سفت بود با قلقلک و گاز و هیچی هم ول نمیکرد بز کوهی اونم تقریبا هیچیش بهمون نرسید و آخرم فرنگیس شد روضه خوان و منم گریه کن اون از پفیلا میخوند من میزدم تو سرم و شیون میکردم
    *help*

    @~@~@~@~@~@

    Matin jamshidian
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خاطره ها

    مَـــــــــــنــــ……


    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    مَن هَمون خاهَرِ بَد اَخلاقَم
    هَمون دوستِ بی مَعرفت
    هَمون دُختَره مَسخَره
    هَمون بَچه خِنگ
    مَن هَمون اِنتِخابِ دومَم
    مَن هَمونیم کِــه روحیَش داغونِه
    مَن هَمونیَم کِه هَمیشه اِضافَم
    آره مَن هَمونیَم کِه هیچ هُنری نَدارَم
    وَ تو اُتاقَم مُردَم
    (:

    oOoOoOoOoOoO

    Maryamtkd
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    نوشته های اندرویدی

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    تقریبا 14 یا پونزه سالم بود هی ننم میگفت اصخر پاشو آشغالا رو بذار دم در
    *haj_khanom* ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    لقمان حکیم گفت: من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛ و ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    اخلاق بد
    مانتد یک لاستیک پنچر است
    تا عوضش ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    حضرت موسی (ع) در راهی چوپانی را دید كه با خدا سخن می گفت. چوپان می ...

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    خیال بافیت بد نیست
    خیال کن که خواهی رفت
    همین که رفتیو مُردم :)
    تلاش من ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    شب، زمان مناسبی است که بیندیشیم چه کرده‌ایم تا جهان، بهتر و شفیق‌تر و ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    دلم گرفته از هر چی توی این دنیای بی رحمه
    دلم گرفته از تو از ...

    user_send_photo_psot

    سفید و طلایی یا آبی و مشکی ؟؟

    بر اساس این تحلیل این‌طور نتیجه گرفته ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    بچه که بودم زیاد کتاب میخوندم، بیشترم کتابای کتابخونه ی بابامو، ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    سنگ قبری در میان سینه ام دارم که نامش هر چه هست

    مدفنِ یک ...

    user_send_photo_psot

    *********◄►*********

    تو اگر
    بهار را صدا کنی
    می آید
    حتی اگر دلش
    جا مانده باشد
    میان ...

    user_send_photo_psot

    خانوووووووم....شــماره بدم؟؟
    خانوم خوشگِله برسونمت؟؟
    خوشگله چن لحظه از وقتتو ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    گل به چه درد می خورد.خشک می شود ومی ریزیش دور.هندوانه خوب ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .