آنکه رفتنیست می رود
اگر با التماس بماند
روزی بی صدا خواهد رفت
آن روز تو خواهی شکست
بعد از رفتن بی صدایش
تو پیر میشوی در انتظار آمدن بی صدایش
طبق نظریه ای دانشمندان ثابت کردند که یه انسان در طول روز باید هشت لیوان آب بنوشه
.
.
.
.
آقا شما خودت حالشو داری روزی هشت بار بری مستراح
من خیلی زور بزنم همش سه وعده در طول روز میرم دسشویی که اونم مجبورممم وگرنه میدادم یکی دیگه جام بره
والا
گشادم خودتییییییی
جملات ناب در مورد زندگی
زندگی حس قشنگی است که در تنگ بلور ماهی قرمز عیدانه به آن میخندد
هر یک از لحظات زندگی ما همچون گوهری بینهایت ارزشمند است که به هیچ وجه نمیشود روی آن قیمت گذاشت
نیک اندیشی را بیاموزیم هر اندیشه درست پلی است برای عبور از سختترین موانع زندگی
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﻮﺏ کبریتهای ﺳﻮﺧﺘﻪ میمانند ﺟﻤﻊﺁﻭﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ میخواهی ﺑﮑﻦ ﺁنها ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ نمیشوند ﻓﻘﻂ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺁنها ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ میکند. ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ بیهوده ﻧﺴﻮﺯﺍﻥ، ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ. از خودسوزی عمر دست بکشیم و از همین الان تصمیم بگیریم زندگی کنیم نه روز مرگی
زندگی یعنی.. بخند هرچند که غمگینی ببخش هر چند که مسکینی فراموش کن هر چند که دلگیری اینگونه بودن زیبا است هر چند که آسان نیست
میدانید قشنگترین جای زندگی کجا است؟ آن جا است که به دلت فرصت میدهی! به او جرئت میدهی که دوباره به زندگی اعتماد کند، بدیها را فراموش کند و دوباره منتظر یک اتفاق ناگهانی خوب باشد
زندگی منصفانه نیست، به این مسئله عادت کنید
پیرمرد حرف قشنگی زد: زندگی مثل آب توی لیوان ترک خورده میماند… بخوری تموم میشود.. نخوری حرام میشود… از زندگیت لذت ببر چون در هر صورت ممکن است تمام شود
هر چقدر هم که گذشتهتان آلوده بوده باشد، آیندهتان هنوز حتی یک لکه هم ندارد. زندگی هر روزتان را با تکه شکستههای دیروزتان شروع نکنید!!! به عقب نگاه نکنید مگر اینکه چشماندازی زیبا باشد. هر روز یک شروع تازه است. هر صبح که از خواب بیدار میشویم، اولین روز از باقی عمرمان است. یکی از بهترین راهها برای گذشتن از
مشکلات گذشته این است که همه توجه و تمرکزتان را روی کاری جمع کنیدکه از خودتان در آینده برایش متشکر خواهید بود
زندگی معلم بزرگی است… زندگی میآموزد که شتاب نکن… زندگی میآموزد چیزهایی که میخواهی به آنها برسی… وقتی دریافتشان میکنی میبینی آنقدر هم که فکر میکردهای مهم نبوده… شاید هم اصلا مهم نبوده شاید موجب اندوهت نیز شده است… زندگی میآموزد از دست دادن آنقدر هم که فکر میکنی سخت نیست… زندگی میآموزد همه لحظات تبدیل به خاطراتی شیرین میشوند… بعدا که میگذری و تو در آن لحظه… بیتابی میکردی و این را نمیدانستی
همیشه شگفت انگیز است…اگرواقعا به دنبال سعادت باشی خودرا درمسیری قرار میدهی که همه ی این مدت منتظرت بوده است وزندگی ای که باید در آن ماوا داشته باشی همانی است که درآن ساکن هستی.هنگامی که توانایی دیدن آن را میابی،به دیدار انسان هایی نایل میشوی که در دامنه ی سعادت تو هستندودرهارا به روی تو میگشایند.من میگویم پیرو سعادت خویش باشیدوهراس نداشته باشیدوازجاهایی که فکرش را نمیکنید درها به روی شما گشوده خواهد شد
گاهی برای رسیدن به راه حل، باید کتاب زندگی خودمان را ورق بزنیم و کمتر دیگران را نقد کنیم
زندگى موسیقى گنجشکها است زندگى باغ تماشاى خدا است… زندگى یعنى همین پروازها، صبحها، لبخندها، آوازها… زندگی ذرهی کاهی است، که کوهش کردیم، زندگی نام نکویی است، که خارش کردیم، زندگی نیست به جز نم نم باران بهار، زندگی نیست به جز دیدن یار زندگی نیست به جز عشق، به جز حرف محبت به کسی، ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی
هر کس دنیا را از زاویه دید خود قضاوت میکند… گاهی بهتر است جای خود را برای بهتر دیدن عوض کنید هیچوقت در زندگیتان به خاطر احساس ترس عقب ننشینید. همهی ما بارها این جمله را شنیدهایم که «بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟ مثلاً اینکه بمیرید؟ اما مرگ بدترین اتفاقی که ممکن است برایتان رخ دهد نیست…» بدترین اتفاق در زندگی این است که اجازه دهید در عین زنده بودن، از درون بمیرید
شیوهی قدیمی زندگی خود را رها کن. تنها مردهها به راههای طی شده میروند. زندگی، طلب مدام تازهها است. هر نفس نو میشود دنیا و ما بیخبر از نو شدن اندر بقا عمر همچون جوی نو نو میرسد، مستمرّی مینماید در جسد پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است مصطفی فرمود دنیا ساعتی است
تنها کسی که هنر مدام تازه بودن را دارد، حقیقتاً هر لحظه را زندگی میکند. هر لحظه، در کهنه ها بمیر، تا همیشه تازه بمانی. این اصل استحالهی زندگی است
زندگی فرصتی است، غیر قابل بازگشت! زندگی موهبت است، بپذیریدش! زندگی زیبا است، تحسینش کنید! زندگی اندوه است، با آن مواجه شوید! زندگی تکاپو است، به آن تن دهید! زندگی شادمانی است، برایش نغمه سر دهید! زندگی تعهد است، به عهدش وفا کنید! زندگی گرفتاری است، تحملش کنید! زندگی راز است، کشفش کنید! زندگی لذت است، از آن بهره ببرید! زندگی امید است، آرزویش کنید! زندگی سفر است، به پایانش برسانید! زندگی مساله است، حلش کنید! زندگی هدف است، آن را به دست آورید! زندگی نبرد است، در آن جرات حضور داشته باشید
به خدا توکل کنید و امیدوار باشید که روزی آرزوهایتان برآورده میشود
زندگی با همه وسعت خویش، محفل ساکت غم خوردن نیست!حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست! اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست! زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است، زندگی کوشش و راهی شدن است، از تماشاگه آغاز حیات تا به جایی که خدا میداند
زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف یادمان باشد اگر گل چیدیم، عطر و برگ و گل و خار، همه همسایهی دیوار به دیوار هماند
اگر میم مشکلات را برداریم زندگی شیرین میشود روزهاتون شیرین، زندگیتون همیشه شکلاتی
بخند، هرچند غمگینی.. ببخش، هرچند مسکینی.. فراموش کن هر چند دلگیری.. زندگی اینگونه زیبا است. بخند و ببخش و فراموش کن هر چند میدانم آسان نیست
عشق یعنی تپش قلبی که فرسنگها دور برایت بیبهانه آهنگ زندگی را مینوازد
زندگی جیره مختصری است، مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند… زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
آیدا علیزاده
داستان کوتاه باورها
استفان کاوی (از سرشناسترین چهره های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که میگوید: اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد کنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض کنید
او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموستر میکند: صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و در مجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچههایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچههایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب میکردند
یکی از بچهها با صدای بلند گریه میکرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن میکشید و خلاصه اعصاب همهمان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمیآورد و غرق در افکار خودش بود
بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: اقای محترم! بچههایتان واقعاً دارند همه را آزار میدهند. شما نمیخواهید جلویشان را بگیرید؟
مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد میافتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شما است. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمیگردیم که همسرم، مادر همین بچهها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمیدانم باید به این بچهها چه بگویم. نمیدانم که خودم باید چه کار کنم و… و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد
استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره میپرسد: صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمیبینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟
و خودش ادامه میدهد که: راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمیدانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟
و…
اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور میتواند تا این اندازه بیملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب میخواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم
در زندگی شما نیز ممکن است اتفاقاتی رخ دهد که خوب نیست و چهرهی زشتی دارد ولی با تغییر نگرش خود میتوانید این چهرهی زشت را به یک زیبایی تبدیل کنید
این دو کلمه رو تو مغزتون فرو کنید و هر وقت قصد کردید کسی رو قضاوت کنید به یاد بیاریدش
هر قدیسی گذشته ای دارد
هر گناهكار آینده ای