به مردادی ترین گرما قسم، بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات، بانوی من، رنگم
حسودی می کند دستم بــه لبهایی کـه بوسیدت
وَ من بیچاره ی چشم تو ام… با چشم می جنگم
تنم از عطــر آغـــوش تــو دارد باز می سوزد
جهنــم شد بهشـــتم تا پرید آغوشــت از چنــگم
نظام آفـــرینش ناگهــان بـر عکس شد ، دیدم
زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دل سنگم
گلویم را گرفته بُغضی از جنس سکوت امشب
گُلِ گلدون من… جا باز کـــرده توی آهنگم
بَدَم می آید از ایـــن قــدر تنهایـــی و دلشـــوره
ازین احساسهای مسخره… از گوشی ام… زنگم
فضـــای شعـــر هم بدجـــور بوی لـــج گرفتــه، نه؟
دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم
تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم
همان بهتر کــه از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگِ شاعرِ چشمت قسم… بدجور دلتنگم
8 سال پیش
❇ناشناس❇
8 سال پیش
یعنی من دیوونه ی شاعرش شدم
8 سال پیش
اوم حیف ناشناسه
8 سال پیش
کاش شاعرش .....بود
ولی نیس
کاش خداکاری کنه برام ولی حتی خداهم نمیدونه چی میخوام
چقدربده تواین سن آرزوت مرگ باشه
ولی بازمیگم "میگذره"
تیکه کلامم شده
هر چه میخواهد دل تنگت بگو