*********◄►*********

پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد
داغ دیـد از من و تبخـیر شـد و حـرف نـزد

شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب
شب بـه شب آمـدنـم دیـر شد و حـرف نزد

غصـه میخـورد کـه مـن حـال خـرابـی دارم
از همین غصـه ی من سیـر شـد و حرف نزد

وای از آن لحظه کـه حرفـم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد

صورت پر شده از چین و چروکش یعنی
مادرم خستـه شـد و پیـر شـد و حرف نزد