جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند
اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد
جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟
زاهد گفت: مال تو کجاست؟
جهانگرد گفت: من اینجا مسافرم
زاهد گفت: من هم
7 سال پیش
آره ادامه بده
7 سال پیش
ادامه بده باو بزار ببینیم چی میشه اخرش
7 سال پیش
باوشه پس فردا میزارمش
هر چه میخواهد دل تنگت بگو