هرچه کنم نمی شـود … ، تا بروی تو از دلم
از تو فرار می کنم … ، باز تویی مقابلم

پای کشیده ام ز تو … ، تا بروی ز خاطرم
باز به کوچه باغ غم، دستِ تو شد حمایلم

آبِ رُخم تو بُرده ای، خواب و خورم گرفته ای
نی تو مرا رها کنی … ، نی به تو باز مایلم

آب شوم، تو جوی من، جـوی شوم، تو آبِ من
حل کنم اَر مسـایلی … ، باز تویی مسایلم

عقل به جنگ تن به تن، عشق، تمامِ حرفِ من
عقـل چه قائله به پا کرده به عشـق قایلم

دل به جهان نبسته را، تاجِ شهان شکسـته را
از چه گدای خود کنی؟ رو زِ بَرم، نه سـائلم

لحظه به لحظه سوختم، جان شده، لب بدوختم
کی غمِ دل فروختم …؟ این نشد از فضایلم؟

صورت من رصد مکن … ، درد مرا به صد مکن
داسِ نگاه تو … عجب! کی برسد به حاصلم؟

نقصِ مرا نه یک، هزار … ، دیده خدای مهربان
من که نگفته ام چنین: مرد خدا و کاملم

کودکی ام به عاشقی، طی شد و لطفِ ایزدم
عمر ، به خوانِ هفتم و … مثلِ همان اوایلم

بادِ خزان وزیده شد … ، باز گرفته این دلم
کی تو بهار می رسی؟ حل شود آه … مشکلم

 
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

* ناشناس *