گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند
. کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید

طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند
یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت جعبه مهرها
اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره

گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم
اگه بیدار باشه معلوم میشه
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود خودشو بخواب زد اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد
و گفتند: پس خوابه طلاها رو بزاریم زیر جعبه مهرهای نماز

، بعد از رفتن آن دو
مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره
اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن. *vakh_vakh*

►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

آیا ماهم خودمون رو بخواب میزنیم؟