چهل روزه كه بوي گل نيومد
صداي چهچه بلبل نيومد
چهل روزه چهل منزل اسيرم
غم چل ساله گويي كرده پيرم
چهل روزه حسينم را نديدم
غم عشقش بجون و دل خريدم
چهل روزه غم چل ساله ديدم
غم و اندوه ديدم ناله ديدم
همينجا غرق در غم شد وجودم
تن پاك ترا گم كرده بودم
ميان نيزه ها دلباختم من
ترا ديدم ولي نشناختم من
اگر امروز برداري سرت را
به زحمت مي شناسي خواهرت را
زجا برخيز اي نور دو ديده
شده مويم سپيد و قد خميده
اگر مردي در اين صحرا نمي بود
اگر نامحرمي اينجا نمي بود
برون مي كردم از تن پيرهن را
كه بيني بازوي مجروح من را
نه تنها من كه طفلان اينچنين اند
همه با درد و ماتم همنشين اند
تمام قلبها از غصه پاره
تمام گوشها بي گوشواره
محبین تسلیت
هر چه میخواهد دل تنگت بگو