khengoolestan_post_tanaz_9_bahman_1395

^^^^^*^^^^^
خخخ
داشتم ازخیابون رد میشدم که نگاهم تونگاهش گره خورد

مسیر نگامو بابیحالی عوض کردم که آروم بطرفم اومد جلوم ایستاد و راه و سدکرد

تو چشمایه سبز خوش رنگش نگاه کردم بدون هیچ ترسی ؛ منی که تانگاهم میکرد درجا خشک میشدم ازترس قدش

چون بلندبود راحت نمیتونستم نگاش کنم ولی اون سرشو پایین گرفته بود ت انگام کنه دهنشو بازکرد ولی صدایی شنیده نشد

بازم همینکاروکرد….باحرص دستشو مشت کرد و بخش بخش گفت

طناز من دوست دارم

توچشاش بابیحالی زُل زدم از نگاهم یکم ترسید پوزخندی که به روش زدم نگرانش کرد و هی آب دهنشو قورت میداد

بروپی کارت حوصلتو ندارم

دستاش میلرزیدن ازسرمابود یا از… خدا میدونه بغضش انگار که اذیتش میکرد وهر چقدر آب دهنشوقورت میداد نمیتونستم بغضشوهم قورت بده اشک تو چشاش جمع شدن

داشت خندم میگرفت بخدا

اصلاخیلی خنده دار بود با اون قدوهیکلش نزدیک بودوسط خیابون بزنه زیرگریه

دیدم نه والله هر چقدر بیشتر بمونه احتمال زار زدنش بیشتره زود راهمو کج کردم و بیتوجه بهش وسط خیابون راه افتادم

تمام راهو یادش که میوفتادم خندم میگرفت

پس اون روزایی که میمردم براست لباساش کجابود؟ وقتایی که تا نگاهم میکرد انگاربانگاش آتیشم میزد بااون چشایه سبزجنگلیش
یا که اون لبخندایه قایمکیش؟
یاکه حرف زدنایه آرومش ؟
شوخی هایی که بادوستاش میکرد؟
اون اخم دوس داشتنیش؟
عصبی شدناش؟
همه اونااااااااا الان یادش اومد؟
الانی که دیگه آب ازسرم گذشته؟
دیگه حالا مهم نیست برام دوسم داشته باشه
دوسمم نداشته باشه
چه فرررررقی؟!؟!؟!؟!؟
اصلا هم مهم نیسسسست برام

♦♦—————♦♦