user_send_photo_psot

يه مازنی واسه رفيقش تعريف ميکرد که

 

حميــــد

 

چيه؟

 

گفت: رفته بودم جنگل ، چه طبيعت بکري !! ايقد جات خالي بوود ايقد جات خالي بود!!

واساده بودم محو اين طبيعت شده بودم ! اينقد قشنگ بود آواز پرندگان ! کاش من اين دوربينمو برده بودم با خودم برات فيلم برداري ميکردم

 

همينطور که من محو اين طبيعت بودم یه پلنگ حمله کرد

حميد : خو چي شد!!!؟

 

گفت : خو هيچي من بدو پلنگ بدو ! من بدو پلنگ بدو

بعد،رسيديم به يه دشت ! دشت پر از گل شقايق ! ايقد قشنگ بود , تا چشم کار ميکرد فقط گل سرخ

اصلا يه فضاي رمانتيکي شده بود

حميد : پَ پلنگ چي شد ؟!گفت : ها برار پلنگ دنبالم ! من بدو پلنگ بدو !! رسيديم به يه کوه ! پسر از قدرت خدا آب از دل کوه در ميومد ميخورد زمين پووووودر مي شد

 

نور خورشيدم افتاده بود داخلش يه رنگين کمون خشکلي درست شده بود جات خالي کاش من اين دوربينمو با خودم برده بودم واست فيلم ميگرفتم

 

حميد : پلنگ چي شد داداش!!؟

گفت: هااا خو پلنگ دنبالمون،من بدو پلنگ بدو،من بدو پلنگ بدوو

رسيديم به يه دريا ! پسر دريا نگو استخر ! يه موج داخل اين دريا نبود ! ايقد قشنگ بووود

حميد :خو پلنگ چي شد؟

گفت : خو زهر مار !!! پلنگ ول کرد تو ول نميکني؟

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
ازون به بعد هرکی به یه چیز زیاد گیر بده میگیم پلنگ ول کرد تو چرا ول نمیکنی