user_send_photo_psot

 

♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
من یه خاطره دارم از عید بزارین بگم
راستش من بدبخت عید پارسال رفتم خونه دایی گرامیم
از قضا توی جیبم ترقه گذاشته بودم _ سیگارت،چیزی نیس که
حالا این عمه که دایی بزرگمونه یکم اخلاقش سگیه
داشت به من و داداشم عیدی میداد
موقع رفتن رفتیم داخل کوچه یه سگ سیاه خشنم بود
منم جو گرفت یه ترقه  سیگارت روشن کردم انداختم پیش سگه
سگه چشاااااش قرمز شد از دماغش دود میومد از چشاش خون چکه میکرد _ از عصبانیت
منم تو دلم گفتم یا اکثر اماما به دادم برسین حالا سگه منو دنبال میکرد من گریه میکردمو جیغ میزدم
چشتون روز بد نبینه سگه زیر پاش چاله بود با مخ رفت زمین
منم حالا پاهام اندازه عمل تاندون پا درد میکرد
حالا خندمم میومد سگه عین موش آب کشیده شد
منم کرموووووو رفتم تو ماشین یه سیگارت دیگه روشن کردم پنجره رو دادم پایین انداختم پیش سگه
سگه شیشه رو داش میشکست
تو دلم گفتم هه به همین خیال باش
تا اینکه داداشم در اونطرفو باز کرد
گفتم یا کسل
(castle)
تلفظش میشه
(kasel)
معنی(قلعه) خب داشتم میگفتم،،گفتم یا کسل امام زاده هاشم به دادم برس
ک داداشم تا درو بست بابام ووووویییییییییژژژژژژژ
گاز داد رفتیم
الانم هروخ میریم خونه داییم با ترس از ماشین پیاده میشم

 

*~*****◄►******~*
خنده دار نبود ولی خاطره خاطرس دگ