برو بچ با توجه به اسم و عنوانی که گذاشتیم برای این سری داستانا ؛ اون کسایی که میترسن یا میدونن بعدن اذیت میشن نخونن لطفا
سه سال پیش ما داخل یکی از کوچه های نیاوران زندگی می کردیم
خونمون مثل الان بزرگ بود
چهار تا خواب داشت که دو تا ش توی راه رو ورودی بود یکیش کنار آشپزخونه و یکیش انتها خونه بود که یه بالکن بزرگ داشت که خواهرم ویدا اون رو برداشت
اتاق کنار آشپز خونه مال من شد و اتاق های توی راه رو یکیش مال مامان و بابام و یکی دیگش برای مهمون
ازهمون اولم که ما وارد این خونه شدیم حس خوبی به اتاق کنار آشپزخونه نداشتم
یه شب داخل اتاقم بودم داشتم با گوشیم ور می رفتم خوابم نمی برد که یهویی صدایی از حموم داخل اتاقم شنیدم صدای قدم زدن
حموم داخل اتاقم بزرگ بود و طبق معموم یه جفت دمپایی جلوی در حموم داشتم
سرم رو خم کردم از روی تخت دیدم که دمپایی هام نیست
از بچه گی عاشق ماجراجویی بودم ولی این دفعه دلم ریخت
از ترسم سمت حموم خوابیدم تا اومد چشام گرم بشه صدای خیلی مهیبی از آشپزخونه اومد صدای جابه جا کردن ظرف و ظروف بود
دیگه نمیتونستم نرم پاشدم در اتاقمو باز کردم
رفتم سمت آشپز خونه هیچ کسی اونجا نبود
در تمام کمد ها باز بود ولی کسی اونجا نبود
رفتم سمت اتاق خواهرم دیدم خواهرم داره با عروسکش حرف می زنه خیلی عجیب
داشتم به سمت اتاقم که پاهام به کناره ی مبل گیر کرد و افتادم
راستش صبح روی تختم از خواب بلند شدم
برای صبحانه که رفتم مادرم گفت صبح بابات دیده روی زمین افتادی بردت تو اتاق
وقتی از خواهرم پرسیدم تو برای چی بیدار بودی
گفت که من اونشب پیش مامان و بابا خوابیده بودم وقتی هم رفتم آشپز خونه رو دیدم تمیز تمیز بود
7 سال پیش
انصافا ترسناک بود
7 سال پیش
اوم عاقا من نمیزارم امشب
ریها و آلین امشب ساپورت کردند
ولی واقعنی ترسناک بود
7 سال پیش
زهرا خانوم کوشی پ
یاسمن تو هم بیا بریم چت رو یه تست بزنید
البته زیاد خوب نیستا
قبلش بگم که خوب نیست
ولی خب یه چت دست و پا شکسته ساختیم
7 سال پیش
یا خدا واقعا ترسناک بود مخصوصا از خواهرش پرسید تو دیشب چرا بیدار بودی گفت پیش مامان بابام بودم دیگه واقعا ریدم
7 سال پیش
وایییی خیلی ترسناک بود وقتی خواهرش گفت پیش مامان باباش خوابیده خودمو خیس کردم
7 سال پیش
کجا بیام
7 سال پیش
صبر کو تا دعوتت بدم
7 سال پیش
چتش خوبه فقط یه دفع هنگ میکنه
7 سال پیش
صبر کو تا دعوتت بدم
منم میام
7 سال پیش
دعوتت دادم ریها
7 سال پیش
پ من چی !
بی معرفتا
7 سال پیش
خواهشن نزارین ترسناک خواهرم ۶سال داره خنگولستان رو خیلی دوست داره اما وقتی این عکس روح رو دیده شما همش گریه میکنه
7 سال پیش
چشم دخی ، جاشو عوض میکنیم
که دسترسی بهش سخت تر باشه
سلامتی همه خواهرا ، سلامتی همه ابجیا
جاشو تغییر میدیم که دم دست نباشه
7 سال پیش
چشم دخی ، جاشو عوض میکنیم
که دسترسی بهش سخت تر باشه
سلامتی همه خواهرا ، سلامتی همه ابجیا
جاشو تغییر میدیم که دم دست نباشه
ممنون
7 سال پیش
چشم دخی ، جاشو عوض میکنیم
که دسترسی بهش سخت تر باشه
سلامتی همه خواهرا ، سلامتی همه ابجیا
جاشو تغییر میدیم که دم دست نباشه
واقعا منم ممنونم واسه خواهر منم این اتفاق پیش اومده
7 سال پیش
خنده دار بود شاید من خنگم
7 سال پیش
ی پوزخندی بعدش زدم
7 سال پیش
شیخ چطوری باید بیام تو چت
7 سال پیش
چت چیه شیخ منم بیار ❤❤
7 سال پیش
چتش خوب نیست خرابه ایراد و اشکال زیاد داره
بعدن دعوتتون میدم بیاید ببینید
7 سال پیش
چتش خوب نیست خرابه ایراد و اشکال زیاد داره
بعدن دعوتتون میدم بیاید ببینید
منم میام
7 سال پیش
زهرا خانوم کوشی پ
یاسمن تو هم بیا بریم چت رو یه تست بزنید
البته زیاد خوب نیستا
قبلش بگم که خوب نیست
ولی خب یه چت دست و پا شکسته ساختیم
نت نداشتم
7 سال پیش
نت نداشتم
سلام آبجی خوبی
7 سال پیش
سلام آبجی خوبی
سلام ممنون توخوبی؟؟؟
7 سال پیش
سلام ممنون توخوبی؟؟؟
ممنون
7 سال پیش
ممنون
خدا رو شکر
7 سال پیش
ترسناک نبود
6 سال پیش
از اونجا بار کنین من جات از جام تکون نمی خوردم
6 سال پیش
اون جا که گفت من پیش مامان بابا بودم یعنی ریدم واقعا😰
6 سال پیش
6 سال پیش
وا!
خوب یعنی نفهمیدی خواهرت سرکارت گذاشته؟
5 سال پیش
اصلا ترسناک نبود
من خیلی ترسوام اما این داستانا
هیچ حسی ب من نمیدن
جمع کنید بالا همش کلاس بد خونه ی بزرگ و حمام بزرگ و ۴تا اتاق و____
5 سال پیش
اصلا ترسناک نبود
من خیلی ترسوام اما این داستانا
هیچ حسی ب من نمیدن
جمع کنید بالا همش کلاس بد خونه ی بزرگ و حمام بزرگ و ۴تا اتاق و____
جمع کنید بالا ؟؟ 😂😂
هر چه میخواهد دل تنگت بگو