آرت و خوالد طنز پرداز معروف امريکايي در تاييد اين نکته که خبرهاي بد را نبايد يکباره گفت، داستان زير را آورده است
مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سرکشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد: جرج از خانه چه خبر؟
ـ خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد
سگ بيچاره! پس او مرد. چه چيز باعث مرگ او شد؟
ـ پرخوري قربان
پرخوري؟ مگر چه غذايي به او داديد که تا اين اندازه دوست داشت؟
ـ گوشت اسب قربان و همين باعث مرگش شد
اين همه گوشت اسب از کجا آورديد؟
ـ همه اسب هاي پدرتان مردند قربان
چه گفتي؟ همه آنها مردند؟
ـ بله قربان. همه آنها از کار زيادي مردند
براي چه اين قدر کار کردند؟
ـ براي اينکه آب بياورند قربان
گفتي آب؟ آب براي چه؟
ـ براي اينکه آتش را خاموش کنند قربان
کدام آتش را؟
ـ آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد
پس خانه پدرم سوخت؟ علت آتش سوزي چه بود؟
ـ فکر مي کنم که شعله شمع باعث اين کار شد قربان
گفتي شمع؟ کدام شمع؟
ـ شمع هايي که براي تشيع جنازه مادرتان استفاده شد قربان
مادرم هم مرد؟
ـ بله قربان. زن بيچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمين گذاشت و ديگر بلند نشد قربان
کدام حادثه؟
ـ حادثه مرگ پدرتان قربان
پدرم هم مرد؟
ـ بله قربان. مرد بيچاره همين که آن خبر را شنيد زندگي را بدرود گفت
کدام خبر را؟
ـ خبرهاي بدي قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بين رفت و حالا بيش از يک سنت در اين دنيا ارزش نداريد. من جسارت کردم قربان. خواستم خبرها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان
7 سال پیش
جالب بود
7 سال پیش
جالب بود
ممنون
7 سال پیش
به فنا رفت
7 سال پیش
به فنا رفت
چقدر باحالی!!!!
هر چه میخواهد دل تنگت بگو