khengoolestan_axs

o*o*o*o*o*o*o*o

پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد
روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش

پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟

پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان

پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم

“دوست خدا بودن سخت نيست”

o*o*o*o*o*o*o*o