—————–**–

پدر از کنار اتاق رد شد
میخواست دخترش را برای صبحانه صدا بزند اما نبود
پدر هر چه در زد تا در را باز کند دختر نبود
در باز شد
دو نامه کنار تخت بود
روی یکی از ان ها نوشته بود: اول این را بخوان

و روی دیگری: اگر ان را خواندنی حالا این را بخوان

پدر نامه ی اول را باز کرد روی ان نوشته بود: سلام پدر! من در جنگلی ناشناس رفتم و تو نمیتوانی مرا پیدا کنی! نگران من نباش! من در جنگل شوهری پیدا کردم که میدانم تو اصلا از ان خوشت نمیاد چون او یک دزد است و خالکوبی های زیادی دارد

ما فقیر هستیم و توی یک ماشین زنگی میکنیم ما میخواهیم بچه بیاریم و ان را بفروشیم و پولش را جمع کنیم و خوشبخت شویم

پدر چند دقیقه ای بی حس ماند و یادش افتاد یک نامه دیگر هم نوشته بود! نامه را باز کرد

در ان نوشته بود: نترس پدر! من خونه ی عمم کارنامم رو بد شدم بیا ببر منو
کارنامم تو کشو دومیست
*vakh_vakh* *vakh_vakh*

—————–**–