khengoolestan_axs

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○


دوشنبه

الان رسیدیم خونه بعد ازمسافرت ماه عسل و تو خونه جدید مستقر شدیم

خیلی سرگرم کننده هست اینکه واسه ریچارد آشپزی می‌کنم

امروز می‌ خوام یه جور کیک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده ۱۲ تا تخم مرغ روجدا جدا بزنین ولی من کاسه به اندازه‌ی کافی نداشتم واسه همین مجبور شدم ۱۲ تا کاسه قرض بگیرم تا بتونم تخم مرغ‌هاروتوش بزنم


سه‌شنبه

ما تصمیم گرفتیم واسه‌ی شام سالاد میوه بخوریم در روش تهیه ی اون نوشته بود ” بدون پوشش سرو شود

dressing
بدون لباس، سس‌زدن

خب من هم این دستور رو انجام دادم ولی ریچارد یکی از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون

نمی‌دونم چراهر دوتاشون وقتی که داشتم واسه‌شون سالاد رو سرو می‌کردم اون جور عجیب و شگفت‌زده به من نگاه می‌کردن


چهارشنبه

من امروز تصمیم گرفتم برنج درست کنم و یه دستور غذایی هم پیداکردم واسه‌ی این کار که می‌گفت قبل از دم کردن برنج کاملا شست‌وشو کنین

پس من آب‌گرم‌کن رو راه انداختم و یه حموم حسابی کردم قبل از اینکه برنج رو دم کنم

ولی من آخرش نفهمیدم اینکار چه تاثیری تو دم کردن بهتر برنج داشت


پنج‌شنبه

باز هم امروز ریچارد ازم خواست که واسه‌ش سالاد درست کنم. خب من هم یه دستور جدید رو امتحان کردم
تو دستورش گفته بود مواد لازم روآماده کنین و بعد اونو روی یه ردیف کاهو  پخش کنین و بذارین یه ساعت بمونه قبل ازاین که اونو بخورین

خب منم کلی گشتم تا یه باغچه پیداکردم و سالادمو روی یه ردیف از کاهوهایی که اون جا بود پخش و پرا کردم و فقط مجبور شدم یه ساعت بالای سرش بایستم که یه دفعه یه سگی نیاد اونو بخوره

ریچارد اومد اون جا و ازم پرسید من واقعا حالم خوبه؟؟

نمی‌دونم چرا؟ عجیبه!!! حتماخیلی توکارش استرس داشته

باید سعی کنم یه مقداری دلداریش بدم


جمعه

امروز یه دستور غذایی راحت پیدا کردم . نوشته بود همه‌ی مواد لازم رو  تو  یه کاسه بریز و بزن به چاک

beat it
در غذا: مخلوط کردن
درزبان عامیانه: بزن به چاک

خب منم ریختم تو کاسه و رفتم خونه‌ی مامانم

ولی فکر کنم دستوره اشتباه بود چون وقتی برگشتم خونه مواد لازم همون جوری که ریخته بودمشون تو کاسه مونده بودند


شنبه

ریچارد امروز رفت مغازه و یه مرغ خرید و از من خواست که واسه‌ی مراسم روز یک‌شنبه اونو آماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه جوری آخه می‌شه یه مرغ رو واسه یک‌شنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد
قبلا به این نکته تو مزرعه‌مون توجهی نکرده بودم ولی بالاخره یه لباس قدیمی عروسک پیداکردم و با کفش‌های خوشگلش… وای من فکر می‌کنم مرغه خیلی خوشگل شده بود

وقتی ریچارد مرغه رو دید اول شروع کرد تا شماره‌ی ۱۰ به شمردن ولی بازم خیلی پریشون بود حتما به خاطر شغلشه یا شایدم انتظارداشته مرغه واسه‌ش برقصه
وقتی ازش پرسیدم عزیزم آیا اتفاقی افتاده ؟ شروع کرد به گریه و زاری وهی داد می‌زد آخه چرا من ؟ چرامن؟

هووووم… حتما به خاطر استرس کارشه… مطمئنم

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○