user_send_photo_psot

@~@~@~@~@~@

یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت

مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه

مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر

مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره. توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت

مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت

مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست … و منتظر شد تا مرگ بیدار شه

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت

بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم

@~@~@~@~@~@