^^^^^*^^^^^

سلام
میدونم وقتی

این نوشته رومیخونین… براتون یه چیز کاملا ساده ومسخرس اما این نوشته یه بغضه… یه سکوت محضه چون نمیتونی، دادبزنی و حرف دلتو بگی

من همون دخترمومشکی, سخت کشیده

این دورَم دوره ای که
خیلیا ازادن وقتی نوشته ای درمورد زندگیم مینوسم باتمسخر میگن که ماقبولش نداریم چون اصلا دیگه همچین چیزی نیس …

چون خانوادهاشون به قول خودشون روشن فکرن ومن بایدتوحسرت حتی حرفاشون بمونم

کاش یه روز… یه ساعت… یه دقیقه … یه ثانیه یکی باشه که منو درک کنه

الان جسم من زندس که اونم بزودی ازبین میره التماس دعا… برا من مرده

عشقم دوست خوبم عزیزم من چون شمعی هستم توچون شمعدان… که سوختن منو میبینی

دم نمیزنم دم نمیزنی چرا…

چون دریغ, ازاین که بدونی اگه من از شمعم اب میشم بازم همونم فقط کمرم خم شده اما اگه تو با سوختن برا همیشه ازبین میریو و اونی که نباید ساختن تونی بزنه و دم نمیزنه قانون ما همینه

^^^^^*^^^^^

یاحق
دلتون همیشه ، شادوبی غم