khengoolestan_axs

*♥♥♥♥*♥♥♥♥*

پسر ۸ ساله ی من دونده ی خوبی بود و در اکثر مسابقات مدال می آورد
روزی برای دیدن مسابقه ی او رفتم
در مسابقه ی اول مدال طلا را کسب کرد

مسابقه ی دوم آغاز شد

او شروع خوبی داشت اما در پایان مسابقه حرکت خود را کند کرد و نفر چهارم شد

برای دلداری به سراغ او رفتم تا نکند به خاطر اول نشدن ناراحت باشد
پسرم خنده ی معصومانه ای کرد و گفت: مامان یه رازی بهت میگم ولی پیش خودمون بمونه

کنجکاو شدم. پسرم ادامه داد: من یک مدال بردم اما دوستم نیکولاس هیچ مدالی نبرده بود و خیلی دوست داشت یک مدال برای مادر پیرش ببرد. برای همین گذاشتم او اول بشود

پرسیدم: پس چرا چهارم شدی؟

خندید و جواب داد: آخه نیکولاس میدونه من دونده ی خوبی هستم. اگر دوم می شدم همه چیز را می فهمید. حالا می توانم بگم پایم پیچ خورد و عقب افتادم


اگر در هر زمینه ای غنی هستیم ،هیچ اشکالی ندارد برای انگیزه دادن به دیگران کمی از مواضع خود فاصله بگیریم

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○