—————–**–

گفتند ما را بنویسید انشایی ادبی ز بهر هر چه که دریافتی
من هم موضوع را دیدم که چون گلی سرخ دلربا
به بنده حقیر چشمک میزد

چشمک زدنش همانا و تازه شدن داغ دل من هم همانا

چیز هایی که می گویم از عمق دلم است اما نه ماجرای عشقی است که اخرش کشک شده باشد
و نه ماجرایی که مروارید های اشک را به راه بیندازد.

من اصولا و شاید به رای سلول های کوچک و محترم
مغزم انسانی خنده رو هستم

و دوست ندارم گم شدن کسی را در خیالات
غمگینش ببینم

اما متاسفانه

گاهی اوقات دوستان من چنان خاموش تر از بودن می شوند و با رویاهای خود همسفر می شوند و تو را با خنده هایت جا میگذارند
که دلت میخواهد سر مبارکت را مشرف به دیدار دیوار خوش سیمای کلاس کنی

من از همان دوستان می خواهم یا در حظور شریف ما با رویاها به جزایر هاوایی نروند یا اگر می روند ما را هم ببرند بلکه بهره ای ببریم

حال از این ها که بگذریم هیچ کس دوست ندارد
صورت مچاله شده دوستش را ببیند

پس با عخش فراوان

از دوستان عزیزم می خواهم صورتشان را کمی اتو کرده
رخی به ما بنمایند و دل ما را به شادی خوشحال کنند

از شما خوانندگان محترم بنده میخواهم خاموش تر از بودن نشوید
چرا که ناگهان الکترون های اتم های رویاهایتان
با اتم های ما پیوند اشتراکی داده ما هم به غم
با شیرینی و شکلات خوش آمد می گوییم

—————–**–