رفته بودیم خارج ، بعد دو تا دختر ایرانی بودن میخواستن تو ساحل لباس عوض کنن
.
.
.
.
مادرشون حوله رو گرفت سمت ما ، به سمت خارجیا لخت شدن
بیگانه پرستی بیداد میکنه
این مجری های بی بی سی چقدر صمیمی هستن
جلوی دوربین همدیگه رو با اسم کوچیک صدا میزنن
.
.
.
مثل این میمونه وسط اخبار شبکه دو
حیاتی بگه نظر تو چیه جعفر؟
طرف رو آنفالو کردم
رفت فیسبوک انفرندم کرد تو اینستا هم بلاک
.
.
.
تو خیابون پیاده میرم حواسم به ساختمانای بلند هست تک تیر انداز نزَنَتَم
امروز پنج جا رفتيم عيد ديدنى و چهار سرى هم مهمون داشتيم
.
.
.
.
به عبارتى تا اين ساعت ٥-٤ جلوئيم. اگه تا ١٢ خوب دفاع كنيم امروزو برنده تموم ميكنيم
من : بابا تو امتحان 9 گرفتم
بابا : به مامانت نمیرفتی نمیشد؟ جلو چشام نباش
من : بابا تو امتحان 15 شدم
بابا : چرا 18 نشدی؟
من : بابا تو امتحان 18 شدم
بابا : یه روز نشد بیای بگی 20 شدم
من : بابا جووووووون 20 شدم
بابا : بخون پسرم ، به خاطر خودت داری میخونی ، به خاطر من که نمیخونی
روش تحقیق پسر قبل ازازدواج
.
.
.
.
گوشیش رو بگیرین و تو تمام کوچه های شهر بچرخین.اگه به وایفای هیچ خونه ای وصل نشد،سالم است
آقای مجری: آقای همساده شما هیچ وقت نگفتین شغلتون چیه؟
همساده: بنده تاجر هستم
مجری: یعنی شما تجارت می کنین؟
.
.
.
همساده: نه آقا من هر روز زیر فشار زندگی تا میشم و جر میخورم
یه برگه چسبوندیم نوشتیم انتخاب با شما مهمانان عزیز
.
.
.
.
یا رمز وای فای یا آجیل
توفیق اجباری یعنی
.
.
.
میری آنتالیا فساد کنی، بمب میترکه شهید میشی
كاش ميشد نرخ عيدی رو خودمون تعيين كنيم
.
.
.
اينطوری كه مثلا بگيم خب ما امروز چهل و پنج دقيقه حرفاتون رو تحمل كرديم، قابلتونو نداره سی تومن ميشه
امسال کاتالوگ طراحی کردم
به طور مختصر از کارهایی که تا الان انجام دادم
.
.
.
.
و برنامه هایی که واسه آینده دارم با زمانبندی مشخص
هر مهمونی اومد میدم بهش
والا ول کُن نیستن که
تبلیغ رنگ مو داشت نشون می داد تو تلویزیون ایران
خانمه اول روسریش مشکی بود
.
.
.
بعد از استفاده از رنگ مو
روسریش قهوه ای شد
بعد از پونزده سال عمه ها میخوان بیان خونمون
.
.
.
مامان بقدری خونه رو برق انداخته که بیان داخل براثر برق گرفتگی خواهند مرد
هر چه میخواهد دل تنگت بگو