️روزى هارون الرشید از سفره غذای خود برای بهلول غذائى فرستاد. خادم، غذا را برداشت و پیش
بهلول آورد. بهلول گفت: من نمى خورم ببر پیش سگهاى پشت حمام بینداز
غلام عصبانی شد و گفت: اى احمق! این غذا مخصوص خلیفه است، اگر براى هر یک از اُمنا و
وزراى دولت میبردم بمن جایزه هم میدادند، تو این حرف را میزنی و گستاخی به غذای خلیفه میکنی!؟
بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگها هم بفهمند از خلیفه است نخواهند خورد
❇ مجمع النورین ، ص 77 ❇
8 سال پیش
چشه مگه
8 سال پیش
هارونو دیدم میپرسم ازش
8 سال پیش
هاااا؟چی شد؟من که هیچی نفهمیدم یعنی نوشته ادبيش از طولا تو لوزالمعدم
8 سال پیش
یبار دگ بخون
8 سال پیش
احسنت...زیبا بود
8 سال پیش
حتما بپرس
8 سال پیش
جمله بندیش تو حلق خنگولستان
8 سال پیش
دوباره خوندم بیشتر هنگیدم
8 سال پیش
مهم مفهومه که باید درک کنی خخخخخ
هر چه میخواهد دل تنگت بگو