رُستنی ها کم نیست، من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و تا رویِ زمین خم بودیم

گفتنی ها کم نیست، من و تو کم گفتیم
مثلِ هذیانِ دمِ مرگ، از آغاز چنین در هم و بر هم گفتیم

دیدنی ها کم نیست، من و تو کم دیدیم
بی سبب از پاییز، جایِ میلادِ اقاقی ها را پرسیدیم

چیدنی ها کم نیست، من و تو کم چیدیم
وقتِ گل دادنِ عشق، رویِ دار قالی

بی سبب حتی پرتابِ گلِ سرخی را ترسیدیم
خواندنی ها کم نیست، من و تو کم خواندیم

من و تو ساده ترین شعرِ سرودن را در معبر باد، با دهانی بسته واماندیم

من و تو کم بودیم
من و تو اما در میدان ها، اینک اندازه ی ما می روییم

ما به اندازه ی ما، می بینیم
ما به اندازه ی ما، می چینیم

ما به اندازه ی ما، می روییم
ما به اندازه ی ما، می گوییم

من و تو… کم نه که باید شبِ بی رحم و گلِ مریم و بیداریِ شبنم باشیم
من و تو… خم نه و در هم نه و کم هم نه که می باید… با هم باشیم

من و تو حق داریم، در شبِ این جنبش، نبضِ آدم باشیم
من و تو حق داریم، که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم

من و تو حق داریم، که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم
گفتنی ها کم نیست

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

❇شهیار قنبری❇