*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

به خواهر بزرگترم گفتم ای بلا بگیرد این اینترنت را

گفت چطور ؟

گفتم زمان شما که اینترنت نبود شکست عشقی قابل تحمل تر نبود…؟

گنگ نگاهم کرد

گفتم زمان شما رابطه که تمام میشد تو میرفتی سیِ خودت او هم میرفت سیِ خودش
تلگرامی نبود که زل زدنِ هر روزه به یک عکس پروفایل داغ دلتان را تازه کند، یا دو نفره شود و عزادارتان کند
بلاک نمیشدید که بسوزد دلتان
لست سین ریسنتلی نداشتید که گمانتان برود به هزار راه و بی راه
یا آن لاین شدن هایی که برای شما نباشد

اصلا دیوارِ لست سین الانگ تایم اگو میدانی چیست…؟
یا از آن بدتر حکمِ بی تجدید نظرِ دیلیت اکانت…؟

نه عکس سلفی داشتید که پشتش با یک لبخند‍ِ گشادِ ناشیانه قایم شوید
نه استاتوسی بود که حرفای قلمبه شده تان را با نیش و کنایه به گوش او برسانید
از همه مهم تر نفوذ بی سر و صدای اینهمه دوست اجتماعی به مرزهای بی سر و سامان رابطه تان

خلاصه آدمی که میرفت رفته بود
هر روز با دست های خودتان با ابزارِ اینترنت نمک روی زخم نمی پاشیدید

خواهرم بی حوصله گفت من که نفهمیدم چه شد ولی همه این ها که گفتی به طرز بچگانه ای دم دستی ست

گفتم این یکی را خوب فهمیدی! تمام فرق رابطه ما و شما همین بود

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*