—————–**–

سردار شكست خورده مورچه را مي ديد که دانه اي چند برابر خودش را به زحمت به بالاي ديوار مي کشد

انديشيد: چـه کار دشواري!؟

هر چه منتظر ماند تـا دانـه از دهان مورچه رها شـود و بيفتد تا دوباره تلاش کند؛ نيفتاد

به ناچار با انگشت مورچه و دانه را انداخت. هفتـاد بـار انداخت و وقتي از اراده و پشتكار مورچه درس گرفت،مورچه را له کرد

—————–**–

❇مهدی آفاش❇