—————–**–

یک روز ملا تنگش گرفت و به طرف مبال رفت. یکی دو بار گفت اِهِن

اما جوابی نشنید. در حالی که به خودش می پیچید وارد مبال شد و کسی را ندید

با ناراحتی گفت: تو که اینجا نبودی، می خواستی زودتر بگویی که من این قدر معطل نشوم

—————–**–
❇ملانصرالدین❇