*~*~*~*~*~*~*~*

اولين عشق زندگی‌ام، مربی مهدكودک مان بود. خانم قاسمی كه او را خاله شهرزاد صدا می‌كرديم که به نظرم زيباترين، مهربان‌ترين، باشعورترين و بهترين زن عالم بود و من در چهار سالگی، يك دل نه صد دل عاشقش بودم

چند روز پيش، سوار تاكسی كه شدم، ديدم خانم قاسمی كنارم نشسته است. با همان نگاه اول شناختمش، هر چند كه سال‌های سال از آن دوره عشق و عاشقی گذشته بود. خانم قاسمی، الان زن چاقی در آستانه ٨٠ سالگی بود كه كنار دخترش كه زن ميانسالی بود نشسته بود و روبه‌رو را نگاه می كرد

گفتم: سلام خانم قاسمی

خانم قاسمی نگاهم كرد، اما جواب سلامم را نداد

گفتم: منو يادتون هست؟ شما توی مهد، مربی من بوديد

دخترش سلام و عليكی كرد و توضيح داد كه متاسفانه حافظه مادرش مخدوش شده و خاطراتش را از دست داده است

نااميد نشدم و گفتم: من عاشق شما بودم

خانم قاسمی نگاهم كرد و باز هم جوابی نداد

گفتم: هنوزم عاشقتونم

!خانم قاسمی گفت: دروغگو

*~*~*~*~*~*~*~*

❇سروش صحت ❇