بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد
ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد
تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار
قولِ “سرِ خرمن بدهی” ، دست مریزاد
حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم
مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد
دستم به جدایی برسد، رحم ندارم
بد شد گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد
با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما
ای داد از این دوری و ازعشق تو بی داد
تلخ ست اگر دوریِ شیرین به خدا شکر
این قرعه ی عشق ست که افتاده به فرهاد
* آرش مهدی پور *
هر چه میخواهد دل تنگت بگو