من نمی دانم که بُردم جنگ را یا باختم
زنده بیرون آمدم اما سپر انداختم

از جهنم هیچ باکی نیست وقتی سالها
با جهانی این چنین هم سوختم هم ساختم

دوست از دشمن، مخواه ازمن که بشناسم رفیق
من! که در آیینه خود را دیدم و نشناختم

آنچه باید می کشیدم را کشیدم، هر نفس
آنچه را بایست می پرداختم پرداختم

سالها سازی به دستم بود و از بی همتی
هیچ آهنگی برای دلخوشی ننواختم

زندگی شطرنج باخود بودو در ناباوری
فکر می کردم که خواهم بُرد… اما باختم

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

❇حسین زحمتکش❇