*~*~*~*~*~*~*~*

راستش تو کارای خارق العاده بلد نبودی
نتونستی منو زیر بارون با یه اهنگه عاشقونه غافلگیر کنی
تو برام گیتار نزدی
وقتی از خیابون رد شدیم دستمو محکم فشار ندادی

هیچوقت وقتی قهر بودم با پاستیل خرم نکردی
دقیقا جاهایی که نباید، منطقی حرف میزدی
وقتی فهمیدی خوب نیستم نیومدی به زور ببریم دکتر
بلد نبودی یه گوشه ماشینو پارک کنیو با مترو بریم اینور اونور

هندزفریتو بذاری تو گوشمو اهنگیو بذاری که حرفای تو به منه
هیچوقت ازم نخواستی یادت بدم چجوری موهامو ببافی یا برام لاک بزنی
یادم نمیاد سردم شده باشه و کتت رو در بیاری بدی من بپوشم
میدونستی دیوونه ی عطر تلخم و نمیزدی مستم کنی

تو فقط تا تونستی خجالت کشیدی
تا تونستی کنج خونه نشستی و قلمتو رو کاغذ رقصوندی

نمیدونستی من دنیام با چیزای کوچیک جوون میگیره
حالا برو و تمام شعراتو… احساستو… توی شومینه بسوزون

من عاشق قدم زدن توی وليعصر با اون شدم

*~*~*~*~*~*~*~*