فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Category Archives: یک ذره کتاب

    مروری بر نصیحت‌های کتاب «خودت باش دختر» اثر ریچل هالیس


    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    این کتاب درباره بسیاری از دروغ های دردناک و یک حقیقت مهم است
    کدام حقیقت؟ تو و فقط خود تو مسئول آدمی هستی که می شوی و هم چنین مسئول میزان شادی و رضایتی که از زندگی داری
    این کتاب قرار است برای شما،داستان های عجیب و جالبی تعریف کند که به یک حقیقت ختم می شود: «زندگی تو به خودت بسنگی دارد». همین

    نویسنده کتاب خودت باش دختر می گوید که قرار نیست زندگی شما شبیه زندگی دیگران باشد
    اصلا زندگی شما نباید شبیه زندگی دیگران باشد. بلکه باید ساخته دست خودتان باشد و حاصل تلاش خودتان باشد. سخت است؟ ۱۰۰ درصد سخت است
    انتخاب راه ساده، به کاناپه و وزن زیاد شما، ختم نمی شود. در حالی که زندگی به سادگی از کنار شما می گذرد و آن را از دست می دهید. یک شبه ظاهر می شود؟ خیر! پروسه طولانی است و نیاز به صبر و پشتکار دارد

    پیشنهادات نویسنده کتاب خودت باش دختر

    از مقایسه کردن خود با دیگران اجتناب کنید. چرا که قاتل لذت است

    اطراف خود را پر انرژی های مثبت کنید. آن چه اطراف شما است، شما را شکل می دهد

    چیزهایی که خوشحالتان می کند را مشخص کنید

    از سرعت و تعداد قول های خود بکاهید و عاقلانه فکر کنید

    از اهداف کوچک به اهداف بزرگ برسید

    به قول هایی که به خود داده اید، متعهد باشید. با خود رو راست باشید

    از سرعت «بله» گفتن ها بکاهید. هنر «نه» گفتن را بیاموزیم

    با روانشناس های آشتی کنید. نویسنده کتاب می گوید، دکتری که از اندام زنانه شما با خبر است، قطعا بهترین مشاور زنان را هم می شناسد. باور کنید

    دنبال لذت و خوشی باشید. به استراحت بها دهید. سفر بروید

    کارهایی که باید انجام دهید را «لیست» کنید. لیست ها را بازنویسی کنید

    اگر دوستان شما اهل غیبت و کنایه هستند، این عادت در شما هم ریشه خواهد کرد

    دنبال جمع زنانه ای باشید که باعث پیشرفت شما می شود نه به گریه انداختن یکدیگر

    اگر همین الان هم اهل قضاوت کردن هستید، باید تلاش بیش تری برای کنترل خود بکنید

    قضاوت کردن را کنار گذاشته و از غیبت، پرهیز کنید. اعتماد به نفس را کاهش می دهد

    همه چیزهایی که به آنها دست یافته اید را بنویسید

    به کسی که به شما گوش کند، صحبت کنید

    اهداف خود را بدون محدودیت زمانی، تعیین کنید.من عاشق اهداف هستم. رویاهای بزرگ، تاریخ انقضا ندارند

    فکر میکنید رسیدن به رویاهای شما خیلی طول کشیده است؟

    ده سال طول کشید که تا جولیا چایلد، کتاب یادگیری هنر آشپزی فرانسوی را بنویسد. کتابش، سبک آشپزی مردم را در سراسر دنیا عوض کرد

    پونرده سال طول کشید تا جیمز کامرون، فیلم آواتار را بسازد که یکی از موفق ترین فیلم های تاریخ سینما شد

    ده سال طول کشید تا پل بروکلین ساخته شود. اما امروز، نماد نیویورک است. بعد از گذشت ۱۳۵ سال

    هیچ چیز با ارزشی یک شبه دست نیامده است. با سرعت خلق نشده است. صبوری را یاد بگیریم

    قیز قیز
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یک ذره کتاب

    نکاتی تامل برانگیز از کتاب خودآموز دیکتاتورها


    ^^^^^*^^^^^

    یک
    مردم نباید وقتی که بیدار هستند بیکار بمانند
    کارشان مفید باشد یا نه اصلا اهمیتی ندارد اما باید کار کنند
    چرا که انبوه مردم در بیکاری خطرناک خواهند شد، پس برنامه‌ریزی کنید تا کوچکترین فرصتی برای اندیشیدن نداشته باشند

    دو
    فراموش نکنید که در ظاهر همیشه با فقر مخالف باشید
    اما در پنهان بر ضد خوب شدن وضعیت مردم مبارزه کنید چون این وضعیت آنها باعث احساس امنیت و آرامش دائمی شما میشود

    سه
    من بر این باورم که تمام کارهای بیهوده و بی‌فایدۀ جهان به این خاطر ادامه دارند که از عصیان مردم می‌ترسند
    پس شما هم هیچگاه اجازه ندهید که در روز مردم حتی یک ساعت را آزاد و راحت باشند

    قیز قیز
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یک ذره کتاب

    مقدمه رمان ضرب الاجل اعجوبه


    به نام خالق زیبایی‌ها

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    جرقه‌های کوچک این رمان در بهمن سال نود و شش در ذهنم شکل گرفت
    بعد مدتی هرشب قبل از اینکه بخوابم اندکی به ایده‌ام می‌اندیشیدم
    ان زمان چیزی بیشتر از یک سرگرمی نبود ولی ارام ارام این تصور حقیر شروع به رشد کرد تا اینکه اولین نسخه این رمان را در فروردین نود و هفت برای مدرسه نوشتم که نگارش بسیار ضعیف و اماتوری بود ولی با این حال با تشویق معلمان و دوستانم همراه شد که مرا بسیار مصمم‌تر کرد
    زمان گذشت تا اوایل سال نود و هشت رسیدیم، در ان دوره چندین بازرس که کارهای نشر نیز انجام می‌دادند، در کلاس ادبیات ما حضور یافتند.
    که به توصیه معلم ادبیاتم که (قدر شناس ایشان هستم) انها مرا شناختند و متوجه
    شدند؛ دستی به قلم دارم و قول دادند پیگیر چاپ کتابم باشند

    همه چیز عالی پیش رفت و قرار بود رمان در تابستان نود و هشت چاپ شود، اما دوستی نصیحتی به من کرد که بابت ان دین زیادی به او دارم؛
    او گفت: رمان جای توسعه بسیاری داره و بهتره الان چاپ نشه
    تا به سطحی بالایی برسه.
    من به خاطر اندرز دوستم و شرایط ان هنگام پیشنهاد نفیس چاپ را رد کردم
    که افرادی بسیاری به من گفتند، کاری بسیار احمقانه انجام دادم؛ ولی الان از کار ان روز هیچ پشیمان نیستم بلکه خرسند نیز هستم، در طی ان یکسال تا به حال اثار بسیاری را مطالعه کردم و اصول بسیاری را یاد گرفتم؛ رمان نیز در این مدت پیشرفت چشمگیری داشت

    اکنون در مرداد گرم و سوزان که با پیشتازی کرونا همراه است، تصمیم به انتشار ان گرفتم؛ شاید اگر در وضعیت اندکی مناسب تر بود رمان را چاپ می‌کردم، اما در چنین وضعیتی این امر مقدور نیست

    *~*****◄►******~*
    اما بیاید سرتان را درد نیارم و به موضوع اصلی بپردازم: چرا باید این رمان را بخوانم؟؟؟؟؟
    که سوالی بسیار مهمی است، رک و خلاصه بگویم؛
    اگر نخوانی غیر ممکن‌ها و شرایط زندگی همچنان بزرگترین کابوس هرشبت خواهد بود؛
    اما اگر بخوانی در مواجه با غیر ممکن ها پوزخند می‌زنی و شانس این را داری که از دریچه دید شخصیت های کتاب که با دیگر شخصیت های رمان ها تفاوتی بسزا دارند، دنیا را بنگردید
    در واقع به این دلیل می‌گویم متفاوت که شما را در این رمان همراه افرادی
    می‌کنم که برایش

    البته اگر همه را من بگویم که دیگر صفایی به خواندن ندارد!!!!
    بخوانید رمان را تا بدانید که از هیچ همه چیز می‌سازیم
    غیرممکن و قوانین دنیا که دیگر چیزی نیست!!!!
    و محدودیت ها را نا‌محدود می‌کنیم

    من زمانی که ترس در تمامی سلول هایم رخنه می‌کند؛
    خودم را شخصیت اول رمان فرض می‌کنم و ان زمان
    برایم معجزه رخ می‌دهد؛
    شما هم بخوانید تا متوجه منظورم شوید…

     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یک ذره کتاب

    رمان ضرب الاجل اعجوبه


    به نام خدایی که در همه حال نظاره گر ماست

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    سلام به تمامی افرادی که این نوشته را می خواندند و
    قرار است تا پایان رمان مرا همراهی کنند

    ^^^^^*^^^^^

    درباره اسم رمان باید توضیح کوتاهی بدهم تا درک ان و ارتباطش با کتاب در اول مشخص شود

    *~~~~~~~~*
    لغت ضرب الاجل که معمولا به اشتباه ضرب العجل نوشته می‌شود؛
    به معنی تعیین وقت برای ادای دین یا انجام دادن کاری مهم،
    مدت نهادن مدتی برای انجام کاری مهم؛ غالبا ترجمه می شود.

    و کلمه دیگر اعجوبه که کم و بیش همگی مان ان را شنیده‌ایم.
    این لغت نیز همواره به شیوه های غلط نگارش می‌شود،
    به طور مثال افرادی این واژه را به صورت عجوبه یا اجوبه می‌نویسند که
    کاملا معنایی متفاوت با اعجوبه دارد.
    اما بحث ما بر سر معنی واژه اعجوبه هست، مفهوم اعجوبه به این معناست که کسی با توانایی ها و ویژگی هایش مردم را به تعجب می اندازد؛ شخصی عجیب و نابغه ولی اگر بخواهیم این دو لغت را باهم معنی کنیم چنین معنی می دهد: اعجوبه در مدت معیین کاری انجام می‌دهدکه تفکر تعدادی از مردم نسبت به موضوعی کلا دگرگون می‌شود، تفکر حال درباره ان موضوع هیچ شباهتی و تفکر قبلی ندارد.
    این یعنی ضرب الاجل اعجوبه

    *~*****◄►******~*

    در اینحا سوال پیش می اید که ایا همه اعجوبه‌اند؟
    و واقعا چه کسی می‌تواند اعجوبه حقیقی باشد؟

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    از نظر شما سقف غیر ممکنتون چقدره؟؟؟؟
    مثلا فکر می‌کنید گرفتن مدرک دکترا در یک سال غیر ممکن باشه
    یا خواندن هزار رمان بلند در یک ماه
    یا مثلا دوازده سال دانش اموختگی را
    تنها در دو سال طی کنی
    الان حتما می‌ گید این تخیلات غیرممکن قشنگی، اره؟؟؟؟؟
    هیچ کدومش نه تخیل نه غیرممکن
    همه‌اش ممکنه

    غیر ممکن، ممکنی است که هیچ کس به دلیل
    تلاش زیاد، سخت کوشی و تعداد شکست بالا در ان؛
    به دنبال محقق کردن ان نمی‌رود.
    حال این غیرممکن است یا ممکن که این رمان واقعی باشد؟؟؟؟؟

    *~~~*****~~~*

    برای هر رمانی می بایست خلاصه‌ای نوشت؛
    ولی برای این رمان نمی‌توان هیچ خلاصه‌ای قید کرد.
    زیرا اگر بخواهم خلاصه‌ای مفید و کامل بگویم،
    باید به چندین سده پیش باز کردم و رمان را از انجا شروع به روایت کنم.
    و مورد دیگر این است که هر خواننده ای خلاصه مختص به خود را از رمان برداشت می‌کند

    *-*-*-*-*-*-*-*-*-*
    اما برای اشنایی بیشتر خلاصه‌ای کوتاه را قید می کنم

    دختری از تبار خورشید و ماه
    دختری به نام هلیا
    ما مرز های غیر ممکن را رد نمی کنیم
    اما برای او غیرممکن وجود ندارد
    هیچ و هیچ غیرممکنی
    همه و همه ممکن است
    دختری که غیر ممکن را لغتی حذف شده
    از دایره لغات تلقی می‌کند
    و دختر ماه به اتش می‌کشد غیر ممکن ها را
    اما چه چیز شوق ممکن کردن، غیر ممکن ها را
    در دختر ماه بنا نموده؟؟؟؟
    ایا کینه‌ای چندین ساله چنین قدرتی دارد؟؟؟؟
    یا گرفتن تقاص چطور؟؟؟
    اما او با هدفی مشخص
    بی هیچ باکی تمامی غیر ممکن ها را ممکن می‌کند.

    ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

    اطلاعاتی از کتاب را بیان می‌کنم
    نام کتاب: ضرب الاجل اعجوبه
    نام نویسنده: ز.گ یا
    Z.g
    ژانر: پلیسی، معمایی، هیجانی، طنز، اجتماعی، فانتزی
    سال انتشار: ۱۳۹۹
    نام طراح جلد: عشق نقاشی
    ویراستار: عشق حجاب

    و در اخر باتشکر از مادرم، برادرم، عشق نقاشی بابت طراحی جلد و روحیه دادن
    عشق کره جنوبی، عشق گیتار، زن دایی ام که اولیم ویرایش را ایشان انجام داد.
    استادم خانم میم که مرا در این مسیر حمایت کرد.
    ، عشق حجاب بابت کمک در امر ویرایش و
    در اخر تشکر می‌کنم از برنامه خنگولستان و کاربرانش
    و از تمامی کسانی که مرا در امر تالیف همراهی کردند

    -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*

    بخش هایی از رمان: هر چیزی در دنیا خالقی دارد و خالق تمام هستی و موجودات
    خداست، اوکسی که جهان را از روزمرگی نجات داد و به ان فصل های گوناگون بخشید.
    همیشه ژاکتی نارنجی رنگ می‌پوشید و شنلی به رنگ انار بر دوش دارد و موهای زردش
    شاخه های درختان را جارو می‌کند
    هروقت که او قدم از. قدم بر می‌دارد؛ اسمان ناگهان گلگون شده و ابرها شروع به گریستن
    می‌کنند، اما هرگز روزی را به یاد ندارم که او راه برود؛ اسمان قرمز نشودیا صاعقه‌ای که
    اسمان را روشن می کند به او اسیب برساند.
    اوکه می‌اید طبع شعر و شاعری شکوفه می‌دهد و محال است
    که گشتی در بازار بزنی و کسی را ببینی که به اهنگ گوش نمی‌دهد.
    باری پاییز بهار رنگ و احساسات است.

    *@@*******@@*

    بوی قهوه با بوی خاک نم خورده باران ریتم دل‌انگیزی به و جود اورده بود
    که شور و شوق مرا برای گام برداشتن در سرزمین تصوراتم بیشتر و بیشتر می‌کرد.
    و مهم ترین اتفاق عمرم بود کشف در بسته و گشودن در رنگین کمان و سرمایی که باعث کسالت می‌شود و فردی که شب ها الزایمر می گیرد و روزها نابغه حافظه می‌گردد،
    پسرکی کع لحظاتش را با صحبت با مادر‌بزرگش سپری می‌کند و دختری نومیدانه
    به‌دنبال اربابش می دوید و خرکی که باعث خنده مکرر صاحبش می شد.
    هوا به شب تبدیل گشت و من از رنگین کمان سقوط کرده و دراتاقم با همان در بسته،
    باز به زمین رسیدم نه با پا بلکه با سر!!!!
    به همراه قهوه‌ام ……. و ان زمان است که زندگی معنا پیدا می‌کند.

    *~*****◄►******~*

    ارادت مند شما ز.گ
    یا z.g
    تنهای‌نیمه شب

     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یک ذره کتاب

    به امید بازگردیم


    ^^^^^*^^^^^

    چرا ناامیدان، دوست دارند ناامیدی‌شان را لجوجانه تبلیغ کنند؟ چرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل جهانی ازلی ابدی قلمداد کنند؟ چرا پوچ‌گرایان، خود را برای اثبات پوچ بودن جهانی که ما عاشقانه و شادمانه در آن می‌جنگیم، پاره‌پاره می کنند؟ آیا همین که روشنفکران بخواهند بیماری‌شان به تن و روح دیگران سرایت کند، دلیل بر رذالت بی‌حساب ایشان نیست؟

    من هرگز نمی‌گویم در هیچ لحظه از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد. من می‌گویم: به امید بازگردیم، قبل از آنکه نومیدی نابودمان کند

    نادرابراهیمی
    یک عاشقانه آرام

    قیز قیز
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یک ذره کتاب

    عـادلانـه‌تـرین چـیـز در این دنیh


    ..*~~~~~~~*..

    مـرگ عـادلانـه‌تـرین چـیـز در این دنیاست
    هیچ کس تا حالا نتونسته از دستش فرار
    کند. دامن همه را می‌گیرد؛ مهربان‌ها، ظالم‌ها
    و گناهکارها را، همه را. اما غیر از این، هیچ
    عدالت دیگری روی زمین نیست

    📙 صداهایی از چرنوبیل
    ✍🏻 سوتلانا آلکسیویچ

    قیز قیز
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یک ذره کتاب

    ارزو


    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    الیزابت با خودش فکر کرد: جای شکرش باقیست که هنوز چیزی برای آرزو کردن دارم
    اگر همه چیز مطابق خواسته‌هایم بود، حتماً افسرده‌تر می‌شدم
    اما حالا می‌فهمم که چقدر می‌شود آرزو داشت و با امید رسیدن به آن‌ها، از زندگی لذت برد
    برنامه‌ای که همه چیزش مطابق میل آدم باشد
    هیچ وقت عملی نمی‌شود

    جین آستین
    غرور و تعصب

    قیز قیز
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یک ذره کتاب

    ×…قسمتی از کتابی که دوستش دارم…×


    ..*~~~~~~~*..

    الیف شافاک

    ملت عشق


    از زبان شمس:< <قاعده اول:اینکه با چه کلماتی خدا را درک میکنیم بازتاب مستقیمی است از این که خودمان را چگونه درک.میکنیم.اگر باشنیدن نام خدا بیشتر ترس و عذاب وجدانبه ذهن ما خطور میکند،این یعنی این که ترس و عذاب وحدان زیادی درما وجود دارد.اگر خدا را پر از عشق و محبت میبینیم ماهم همان طور خواهیم بود.>>

    اقای شمس چهل تا قاعده داشتن که اسم این قواعد رو < <چهل قاعده صوفی مسلکان>>گذاشتن
    البته من این اطلاعاتو از داخل کتاب ملت عشق دارم وممکنه شما اطلاعاتتون ازمن کامل ترباشه

    اقای شمس از قواعد خودشون پیروی میکردن و کاری به نظرات مردم نداشتن

    اگه موافق باشید روزی ی قاعده از قواعد شمس بزارم… ؟!؟

    یا

    مثلا ی قسمتایی از کتاب رو بنویسم که اگه کسی نخونده باشه اشنا بشه…؟!؟

    راستی
    من تازه واردم
    :)
    خوشحال میشم حمایت کنید
    :)
    لطفا نظر بدید
    :)
    ممنون از توجه تون
    :)

    goli
     

    4 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    یک ذره کتاب

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    کابین آسانسور را بالا می‌برند و ترمزش را می‌زنند. با جعبه ...

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    بر سر مزرعه سبز فلکــــــــ

    باغبانی بہ مترسک گفتــــ

    دل تو ...

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    زندگی اونجاش سخت میشه
    که میفهمی اگه نمیتونی از پسش بربیای
    باید باهاش ...

    user_send_photo_psot

    ﺷﺎﻣﭙﻮ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﭼﻬﻞ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ
    ﺭﯾﺨﺘﻤﺶ ﺗﻮ ﻇﺮﻑ ﺩﺍﺭﻭﮔﺮ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻏﯽ ...

    user_send_photo_psot

    خب بریم که چنتا موزیک شاد و حرام بزنیم به بدن و توبه کنیم

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ...

    user_send_photo_psot

    * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *

    تو زندگی از چیز های زیادی میترسیدم و نگرانشون ...

    user_send_photo_psot

    *~*~*~*~*~*~*~*

    خوشبختی
    همیشه داشتنِ چیزی نیست
    خوشبختی گاهی لذت عمیق
    از ...

    user_send_photo_psot

    o*o*o*o*o*o*o*o
    شخصیت من را با برخوردم اشتباه نگیر
    شخصیت من چیزی است که من هستم.
    اما ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    فقیری به ثروتمندی گفت

    اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    ️در مراسم توديع پدر پابلو، كشيشي كه ۳۰ سال در كليساي شهر كوچكي ...

    user_send_photo_psot

    داشتم تو پياده رو ميرفتم که يهو يه موتوري توي عابر پياده با سرعت از بغلم رد شد و ...

    user_send_photo_psot

    *♥♥♥♥*♥♥♥♥*

    بعضی شبا
    بعضی کارا
    بعضی حرفا
    بعضی رفتارا
    جوری رو دوش ...

    user_send_photo_psot

    گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !
    پرسیدند : چه می کنی ؟
    پاسخ ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .