در دنیای امروز فقر آتشی است که خوبیها را می سوزاند
و ثروت پرده ایست که بدیها را می پوشاند
و چه بی انصافند آنانکه
یکی را می پوشانند به احترام داشته هایش
و دیگری را می سوزانند به جرم نداشته هایش
دکتر علی شریعتی
در دنیای امروز فقر آتشی است که خوبیها را می سوزاند
و ثروت پرده ایست که بدیها را می پوشاند
و چه بی انصافند آنانکه
یکی را می پوشانند به احترام داشته هایش
و دیگری را می سوزانند به جرم نداشته هایش
دکتر علی شریعتی
بدیِ «خوبی» اینه که خیلی باید تکرار بشه تا بتونه صفتِ اصلی یه آدم بشه
در عوض آدما با یه بار «بدی» تا همیشه بد به یاد میمونن
حرف هایت را به هرکسی نگو
همان هایی را که دنیا دنیا برایت ارزش دارند
نگهشان دار در گوشه ای از قلبت
در صندوقچه ی حرف های نگفته ات و یک قفل بزرگ و محکم هم وصلشان کن
نگذار هر بی سرروپایی همنشین درد هایت شود
اجازه نده ببیند حال بدت را تا سرکوفت بزند بر تصمیم هایت
هرکسی لایق هم صحبتی نیست
میشنود،می بیند،وخوشحال می شود
پس دیدن یک لحضه حال خرابت را به دلشان بگذار
ان قدر هستند کسانی که از روز های بدت
برای تلخی روز های خوبت استفاده می کنند
ان قدر هستند کسانی که قطره قطره اشک هایت
ذره ذره لبخندشان را بیشتر می کند
برای هیچ سود جویی سفره دلت را پهن نکن
می نشیند پای سفره ات
و روزی هرچه را که خورده پس می دهد
نمیگویم با هیچ کس هم صحبت نشو
نه
ولی با کسی حرف بزن که می دانی لایق همدردی است
میدانی چه میگویم؟؟
هر کسی لیاقت هر چیزی را ندارد
متن ها برای خودم هستش
امیدوارم خوشتون اومده باشه🌺
چطور میشود که حضرتِ داوود علیهالسّلام چنین میکند یا چنان میکند و خدا او را میبخشد؟
چطور میشود حضرتِ یونس علیهالسلام میگریزد و خدا او را میبخشد؟
چطور میشود که حضرتِ آدم از درختِ ممنوعه میخورَد و خدا او را میبخشد؟
جوابش در این عبارت است: وَ اِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلفَی وَ حُسنَ مَآب”
(ص/۲۵)
“داوود پیشِ ما منزلت داشت” ، یعنی دارای آبرو بود
زلف یعنی نزدیکی و منزلت کلمهٔ زلف [گیسو] هم همین معنا را میدهد
آدم باید کاری کند که پیشِ خدا باآبرو باشد تا اگر – یکوقت – لغزید ، خدایش ببخشاید
امّا یک راهِ اختصاصی هم دارد که در عبارتِ “حُسنَ مَآب” آمده
حسن مآب ، نیکمحضری در پیشِ خداست ؛ یعنی آدم وقتی بهدرگاهِ خدا آمد ، نیکو مناجات کند و درست سخن بگوید و زیبا خدا را ثنا گوید و ادبِ حضور را رعایت کند
حسن مآب را میشود از دعاهای ائمّه ـ مثل صحیفه سجّادیّه یاد گرفت
کسی که اهلِ مراقبه و دعا و نیایش باشد ، آشنای خداست و اگر خطایی هم کرد ،خداوند گذشت میکند
برای کشتن پرنده ای نیازی به تفنگ نیست
اگر بال های او را ببندی خاطرات پرواز روزی هزار بار او را میکشد
یکی بآید باشه که کنارش از خیس شدن زیرِ بآرونُ بهم خوردنِ آرایشت نگرآن نباشی
یکی که وقتی باهآش غذا میخوری بتونی بآ دهنِ پر حرف بزنی و از تهِ دل بخندی بدون اینکه نگران بآشی چشمات کآمل محو میشه و دو ردیفِ دندونت پیدا
یکی که باهات بیآد خرید و ساعت هآ پا به پآت راه بیاد و غُر نزنه
بشه تو بغلش گریه کرد
بدونِ ترس از اینکه چشمآت قرمز بشه و صورتت باد کنه
باهاش بتونی هر آهنگِ مسخره ای رو گوش بدیُ جلوش دیوونه بآزی در بیاری و اون دیوونه تر بآشه
یکی که یهو وسطِ پیاده رو وایسه و با حالتِ جدی بگه : + راستی میدونستی ؟!؟
و تو شوکه بهش خیره بشی و با چشمای از حدقه در اومده بگی : – چیو ؟!؟
که چشمات همه زندگیمه +
و تو بمیری از ذوق و دوتآیی بزنین زیر خنده
بیخیال نگاهِ مردم
وقتی حالت بده مثلِ مجسمه نشینه جلوت و بخواد بهت دلداری بده .. بیاد ببرتت یه جآیِ خلوتُ دوتایی انقدر فریاد بزنید که صدآتون بگیره و بعد بشینید به صدای جیغ مآنندِ همدیگه بخندید
یکی که از خودت بیشتر بهت اعتمآد داشته باشه
یکی که وقتی بآهمید حتی به گوشی هآتون فکر هم نکنید
آره
تو زندگیِ هممون یکی باید بآشه
که آغوشش بوی ” امنیت ” بده
و بوسه هاش طعمِ عشق
یکی که پشتُ پنآهت باشه و دوآی دردات
:)❤
جان جانان
بیا اندکی کنارم بشین
دردم را دوا کن
گلایه هایم را گوش کن
جان جانان
هر کسی که نمی تواند جان جانان باشد
تو اما می توانی درمان دردم باشی
قدم قدم گر به خدا قدم نهی، گام پی گام بر سوی تو می آید همی
تو در بند بندگی ات بندگی کن برایش
او در خدایی و بزرگی اش بخشندگی کند به تو
از اول هر چه باشد تا آخر هم همان ميماند
گاهى “تغيير” بى معنى ترين واژه ى دنياست
اكثرِ آدمهايى كه ميگويند عوض ميشوم نه تنها عوض نميشوند
بلكه همانى هم كه بودند را يادشان ميرود
درست مثلِ لباسى كه فروشنده غالبمان كرده و
سالهاست قرار است در تنمان
جا باز كند
اما هر روز بيشتر خفه مان ميكند