“دوستت دارم” های سیزده سالگی را
روی بخارِ شیشهی کلاس کشیدیم
با یک قلب و حرفِ اولِ یک اسم
دوستت دارم های بزرگ تر را
در نامه های عاشقانه نوشتیم پنهانشان کردیم
“دوستت دارم” های سیزده سالگی را
روی بخارِ شیشهی کلاس کشیدیم
با یک قلب و حرفِ اولِ یک اسم
دوستت دارم های بزرگ تر را
در نامه های عاشقانه نوشتیم پنهانشان کردیم
هر نُتى كه از عشق بگويد
زيباست
حالا سمفونى پنجم بتهوون باشد
يا زنگ تلفنى كه
در انتظار صداى توست
گروس عبدالملکیان
گاهی درمیان زیروبم زندگی، درمیان گذر زندگی، ناگهان ساحل امیدت کمرنگ میشود وتو زمانی متوجه آن میشوی که محوشده است
گویی ازنخست هم وجود نداشته است؛ آن زمان است که پوچی زندگی رامیفهمی، میفهمی تابه حال بر روی حباب بوده ای وحال بایک تلنگر حبابت ترکیده وتو میان زمین و آسمان معلقی
به گذشته هایت فکرمیکنی، گذشته ای که هرچندکم ولی بازهم حالت بهترازحال بود، حداقل لبخند برروی لبانت هرازگاهی مهمان میشد
حداقل امیدی بود، لبخندی بود، حداقل دلخوشی بود ولی الان لبخند دیگر حتی بر روی لبانت رهگذر هم نخواهدشد
دیگرنه امیدی هست ونه دلخوشی، دیگرحتی ناامیدی هم نیست فقط پوچیست فقط رنگ خاکستریست
دراین وضع چیزی نمیخواهی جز… جزخوابی عمیق، نه هر خوابی، خوابی که از جنس”مرگ”باشد
وچــــــه ڪــــسے گـــفتــه اَســـــت بــِهــِشــت جــــاییســت دَرآســـمــــآن؟!؟
من بـــِهــِشــــت خـــوُد را روی زَمــــیــن یـــافـــتَــم؛بــِهــِشـــت مــَـن جــــایــییســت مــــیان ˝بـــازُوان تُـــو˝
در طول شبانه روز دو بار
به تو فكر ميكنم
يک بار صبح كه بيدار ميشوم تا شب
يک بار شب كه مى خوابم تا صبح
هیچوقت ته حرفهاش نمیگفت خداحافظ
میگفت مراقبتم
یه بار گفتم: تو خداحافظی کردن بلد نیستی؟
گفت:میترسم بسپرمت به خدا،خدا ازم بگیرَدِت
تا خودم هستم چرا خداحافظ!؟
خودم حافظ
خودم مراقبتم
خب…شما بودید عاشقش نمی شدید!؟
مانلی آوین