این روزهــــایم به تظاهر می گذرد
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیـــــالی،به شادی
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست
اما
چه سخت می کاهد از جانم این نمایش
💔😔😔
همیشه وقتی ناراحتی و حالت بده ناراحتیت رو به کسی نشون نده، پست غمگین نزار،پروفایلتو دپ نکن
بشین گریه کن
اونقدری که خالی بشی از هر چی حسه بده
(:
اونموقع آروم میشی و به اتفاقی که ناراحتت کرده بی تفاوت و سرد میشی و دیگه واست مهم نیست
گریه قویت میکنه
(:
باعث میشه بعدش تصمیم های بهتری بگیری
گریه خوبه
گریه کنید
مرجان
امام صادق (ع) می فرمایند: کسی که به منظور عیب جویی و ریختن آبروی مومن و اینکه او را از نظر مردم بیندازد سخنی را نقل کند، خداوند او را از ولایتش بیرون کرده، به سوی ولایت شیطان می فرستد ولی شیطان هم او را نمی پذیرد
پیامبر اکرم (ص) در حدیثی می فرمایند: از خداوند درخواست کردم که در روز حساب، حساب رسی امت را به خودم واگذار کند که بندگان اگر لغزشی داشتند آبروی من پیش پیامبران پیشین نرود. خداوند پاسخ داد حساب آنها را خودم به عهده می گیرم که اگر لغزشی داشتند آبرویشان پیش تو نرود
در روایتی پیامبر خدا محمد مصطفی(ص) رو به کعبه کرد و فرمود: “آفرین بر تو ای خانه ( خدا ) چقدر نزد خداوند بزرگی و حرمت داری! اما به خدا سوگند که مؤمن (نزد خداوند) محترم تر از توست، زیرا خداوند از تو یک چیز را حرام و محترم قرار داده است، ولی از مؤمن سه چیز را: مالش ، جانش و گمان بد او را محترم قرار داده است.
مردی در حضور رسول خدا (ص) از کسی بدگویی کرد، در همان جا فرد دیگری از او دفاع کرد. حضرت فرمودند : “کسی که جلوی آبروریزی برادر مومنش را بگیرد، از آتش دوزخ در امان است” و در روایت دیگر است که فرمودند: “کسی که در غیاب برادر (مسلمان) خود از او دفاع کند، بر خداوند لازم است که او را از آتش جهنم محافظت کند”
در حدیثی از امام صادق(ع) چنین آمده است که فرمود: خدای بزرگ می فرماید هر که بنده مؤمنم را خوار سازد مرا به ستیز فرا خوانده است و هر که بنده مؤمنم را بزرگ دارد از خشمم در امان ماند
زیاد اهل درد و دل و شکایت کردن نیستم ، ولی بیخیال شدن و بی اهمیت گذشتنم نیستم
لولو روبات تلگرامیه که من ساختم برای جذب نفر از تلگرام برای خنگولستان
و غیر از این ، هدفش شاد کردن کاربرا و یوزر های تلگرامه
یه قابلیت داره که میتونید از داخلش با مدیریت روبات در ارتباط باشید
یه روزگاری من و یکی از کاربرای خنگولستان
داخل این لولو با هم حرف میزدیم ، بعضی وقتا درد دل ،بعضی وقتا ایده نظر
بعده یه مدت ، گفت میخواد کمک کنه به خنگولستان
یه نمایشنامه نیمه کاره داشتم ، برای اینکه کامل بشه رفتم پیویش پیام دادم
نمایشنامه رو بش دادم
آهای بچه مسلمون من پیام دادم من
شروع کرد کار کردن روی نمایشنامه ، و یه سری ایده ها و طرح ها براش نوشت
که یادداشتشون کردم
و بعدن نمایشنامه رو تکمیل میکنم
یه دورانی یه مشکلاتی توی مدیریت بود که نمیگم علتش و داستانش چی بود
کامنت ها میموند ، کسی مدیریت نمیکرد ،من تنهایی پسه مدیریت بر نمیومدم ، این بنده خدا رو من خواستم که مدیریت باشه
بچه مسلمون حواست هست ؟؟ خودش نخواست ها ، من گفتم بیاد کمکم
دیشب باش حرف میزدم ، میگفت خیلی خرابم کردن ، بقیه دارند بد میشن باهام ، من مثه خواهر و برادرام قبولشون دارم
اونا انگاری به چشم دشمنشون منو میبینن
گفتم فلانی ، ما هیچی نداریم توی پیوی که ازش بترسیم ، هیچی نداریم
بیا تا همو بلاک کنیم ،این حرفو و حدیثایی که پشتمون میگن تموم بشه
به راحتی باش کنار اومدیم
یه سری حرف میخوام بزنم خوب گوشاتونو باز کنید مسلمونای محترم
اسم کسی رو نبردم ، هر کسی خودش میدونه و خدای خودش
من برام مهم نیست ، مهم اینه که آدم پیشه خدا آبرو داشته باشه ، میبخشم
اون بنده خدا هم گیریم که ببخشه
ولی زمین گرده مشتی ، دنیا داره مکافاته ، یه روزگاری جوری متهم میشی ، میشی داستان آش نخورده و دهنه سوخته
کار بعضی از آدمایی که من به اندازه چشمام دوستشون داشتم ،مثه خواهر و برادره خودم میدونستمشون
نه رسم مسلمونی بود
نه رسم برادری و خواهری
نه رسم رفاقت ، نه رسم دوست داشتن
نه رسم اعتماد داشتن
هیچی نمیخوام بشنوم دیگه ازین موضوع ،هر کسی میدونه و اعمالش و وژدانش و خدای بالا سرش
خوشحال باشید ، آفرین ، آفرین اینو به نشونه ی پیروزی بگیرید که رسیدید به هدفتون ،رسیدید به چیزی که میخواستید
ولی به چه قیمت ؟؟
چیو از بین بردی ؟؟
کیو خراب کردی ؟؟
اون بنده خدا هیچی ، گیریم که ازش بدتون میاد ، ازش متنفرید که اینطور هم نبود ، یه دنده عقب بیاید رابطه هاتون همه چیو نشون میده
من چند وقت پیش داشتم کامنتا رو درست میکردم ، خیلی چیزا معلوم بود
یهو یه دفه تنفر درست و شد و کوفت و زهره مار
اون هیچی ، یه طرفه قضیه من بودم
کجای زندگیم کوتاهی کردم در حقتون ، که اینطوری باید جوابم رو بدید ؟؟
میخواید حالم خوب باشه ؟؟
زخم نزنید خودم خود به خود خوب میشم
اسم هیچکسی رو نبردم ، هر کسی میدونه و وژدانه خودش
لطفا تمومش کنید ، از حرفام هم ناراحت نشید
عادت دارم به اینکه راحت از اشتباهی رد نشم
راحت ترین کار شونه خالی کردنه ، اونی کار درست رو انجام میده که بسازه
مسلمون ، خراب کردن کاره راحتیه ، ساختن و آباد کردن سختی داره
یاعلی مدد
دلاتون شاد و لباتون خندون
هى مى گويند تو آدم سابق نيستى
آدم كه يك غلط را هزار بار تكرار نمى كند
دلتنگيهايش را كه تا ابد ناز و نوازش نمى كند
بالاخره به ستوه مى آيد
يهويى سرد مى شود
نمى تواند كه تا آخر عمرش
بلا تكليف چيزهايى كه ندارد بماند
يا مى خواهد باشد
يا اصلا نباشد
لطفاً به آدمهايى كه حواسشان را جمع مى كنند
هى نگوييد تو آدم سابق نيستى
امير وجود
مراقب آدمهایی باشید که پا به پای شما آمدن را بلدند
برای همه کوه غرورند و برای شما احساسیترین آدم ممکن میشوند
کسی که حال بدتان را از عوض شدن حالت چشمانتان میفهمد و تمام دغدغهاش خوب شدن شماست
این آدمها رفتن بلد نیستند
حتی وقتی تلخی ببینند ذره ذره آب شدن کنارتان را به رفتن ترجیح میدهند
اگر زخمی شدید و خواستید آدم قبل نباشید و سرد و سنگی شوید با همه
با این آدمها مثل خودشان باشید
چون اینها مظلومترین آدم زندگی هستند که برای همه مرهم بودند ولی آنها به محض خوب شدن یادشان رفت زخمهایشان به دستهای چه کسی خوب شد
و به راحتی رهایشان کردند
پریسا خان بیگی
شیفت ظهر بودم
دیر شده بود باید می رفتم مدرسه
بخاطر ماه محرم کوچه ها شلوغ بود
از خانه زدم بیرون با عجله و تند تند راه می رفتم
هنوز نصف راه را نرفته بودم که صدای پیر زن متوقفم کرد
ـ دخترم، دخترم
برگشتم و با عجله جواب دادم: جانم با منید مادر؟
ـ اره دخترم می تونی بهم کمک کنی
به دستان پیر زن نگاه کرد دستانش پر بود از کیسه های بزرگ
نوه ی دبستانی اش هم با لباس فرم کنارش بود و از سنگینی کیفش گلایه می کرد
به ساعت مچی اش نگاه کرد خیلی دیر شده بود و مدیر حتما از انضبآطش کم می کرد
اما حرف پیر زن را نمی توانست زمین بیندازد
تردید را کنار گذاشت با قدم ها ی استوار رفت و پاکت ها را از پیر زن گرفت و کیف دختر بچه را هم گرفت
پیر زن می گفت: اهل ان محله نیست دخترش بیمار است و برای پرستاری دخترش امده انجا
خلاصه مدرسه را گذراند و اصلا هم بابت کم شدن انضباطش ناراحت نبود
یک روز گذشت
شب بود و برای عزاداری به مسجد رفته بود
مادر بزرگ صدایش کرد و کنارش نشاند
بعد کمی حرف مادر بزرگش گفت: دیشب خوابت را می دیدم چادر مشکی بر سرت بود و سربند سبز رنگ بسته بودی در دستت پرچم بزرگی به رنگ سبز وجود داشت و سر دسته ی هیت حاجیان بودی و مکه را طواف می کردی
عمه اش هم که در طرف دیگرش نشسته بود شنید و گفت: منم خواب دیدم با هم رفتیم یه جایی گویا حرم حضرت فاطمه بود و تو داشتی با جان و دل زیارتش می کردی
اشک در چشمانش حلقه زد… خدایا یعنی چند تا پاکت و کیف پاداشش این باشد .پس دیگر پاداش هایت برای کارهای نیک بزرگ چه خواهد بود؟