خیس بارانم، ببیـــــــــنـــ
چتری نمیخواهد دلـــم
باتوام، باخاطرتــــــــــــــــ
چیزی نمیخواهد دلــــــــــم
سقف دل محـــــــکم شده
امن است جای یادتــــــــو
ساکتم باحسرتتـــــــــــــــ
حرفی نمیخواهد دلـــــم
بغض امده وحال مرابدکرده
جذرامده ازگلوی من ردکرده
من این چمدان،توساک هارابردار
بدجوردلم هوای مشهدکرده
کبوترانه دلم بازمیل گندم کرد
دلم دوباره هوای امام هشتم کرد
یاایهاالرئوف
ببین به گوشه صحنت پناه اوردم
مگرکبوتراواره جا نمی خواهد؟؟؟
حالم چنان بداست
که تنها علاج من
.
.
.
.
.
.
درنسخه هایم پنجره
فولاد مشهد است
درصحن وسرایت همه جادیده گشودم
جایی ننوشته است گناهکارنیاید
احساس خوشی داشتم ان لحظه که دیدم
مشهد شده ارامش دل های پریشان
غلام نرگس مست توتاج داران اند
خراب باده ی لعل توهشیاران اند
نه من بران گل عارض غزل سرایم وبس
که عندلیب توازهرطرف هزاران اند
هرکس اندوه ومشکلی را ازمومنی
برطرف نماید، خداوندروزقیامت
اندوه راازقلبش برطرف سازد
امام رضا علیه السلام
درد یعنى به کسى دل بدهى او ندهد
عشق را از سٓراخلاص دهى او ندهد
عین دیوانگى و زیره به کرمان بردن
که همه دار و ندارت بدهى او ندهد
ناشناس
اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا
اگر رزق تقسیم شده حرص چرا
اگر دنیا فریبنده است اعتماد به ان چرا
اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا
اگر جهنم حق است. این همه ناحق کردن چرا
اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا
اگر قیامتی است خیانت به مردم چرا
اگر دشمن انسان شیطان است پیروی از ان چرا
پس بیایید گناه را کنار بگذاریم و همیشه ودر همه حال به یاد خداوند باشیم
شاعر چشمت شوم یا شاعر خندیدنت
ای فدای لحظه ی در ماه شاید دیدنت
چشم تو کندوی صدها عاشق دیوانه وار
من ولی دیوانه ام ، دیوانه ی نوشیدنت
در دو چال گونه ات دنیای من جا می شود
عاشق دنیای خویشم لحظه ی خندیدنت
گرچه زیبا تر ز ماهی ، آمدی از آسمان
تا نیفتد چشم نامحرم به شب تابیدنت
گل شدی ، آنقدر زیبا تا که یادت می کنم
ترسم ای گل جان بگیرد عقده های چیدنت
مثل باران می زنی بر پنجره تا می رسی
سنگ بارانش بکن اینبار با باریدنت
خسته ای می دانم اما ساعتی بیدار باش
شاعر چشمت بمانم شاهد خندیدنت
* ناشناس *