️مردی در كنار ساحل دور افتاده ای قدم میزد . مردی را دید كه به طور مداوم خم می شود و صدف ها را از روی زمین بر می دارد و داخل اقیانوس پرت می كند
دلیل آن كار را پرسید و او گفت: الان موقع مد دریاست و دریا این صدف ها را به ساحل آورده است و اگر آنها را توی آب نیندازم از كمبود اكسیژن خواهند مرد
مرد خنده ای كرد و گفت : ولی در این ساحل هزاران صدف این شكلی وجود دارد . تو كه نمی توانی همه آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند وتازه همین یك ساحل نیست . كار تو هیج فرقی در اوضاع ایجاد نمی كند؟
مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت : برای این صدف اوضاع فرق كرد
هر چه میخواهد دل تنگت بگو